موفقیت حکومت با مشارکت و حمایت مردم حاصل می‌شود
کد خبر: 3693771
تاریخ انتشار : ۰۴ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۲:۲۳

موفقیت حکومت با مشارکت و حمایت مردم حاصل می‌شود

گروه شبکه اجتماعی ــ مصطفی دلشاد تهرانی استاد دانشگاه و نهج‌البلاغه‌پژوه معتقد است بهترین حکومت و والاترین درایت و نیکوترین سیاست بدون حمایت و مشارکت مردم راه به جایى نخواهد برد.

موفقیت حکومت با مشارکت و حمایت مردم حاصل می‌شود

به گزارش ایکنا؛ مصطفی دلشاد تهرانی استاد دانشگاه و پژوهشگر نهج البلاغه در یادداشتی به بررسی «نقش اساسی مردم در به سامانی امور حکومت» می‌آورد:
امیرمومنان على (ع) نه تنها در شکل‌گیرى حکومت براى مردم نقش اصلی را قائل بود، بلکه سامان امور حکومت را به استقامت و سلامت مردم مى‌دانست، چنان‌که در ضمن خطبه‌اى در صفّین فرموده است: «وَ لاَ تَصْلُحُ الْوُلاَةُ إِلاَّ بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِیَّةُ»، و والیان به صلاح و سامان نیایند، مگر به راستى و درستى مردمان.
حکومتِ حکمت جز با راستى و درستى و پایدارى مردمان و حضور و مشارکت همه جانبه آنان به سامان نمى‌آید و امیرمومنان على (ع) تلاش مى‌کرد که مردمان حکومت را این‌گونه بفهمند و از مناسبات سلطه‌گرانه و سلطه‌پذیرانه بیرون شوند و در همه عرصه‌ها حضورى واقعى داشته باشند، چنان‌که خطاب به آنان فرمود:
«فَلاَ تُکَلِّمُونِی بِمَا تُکَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ، وَ لاَ تَتَحَفَّظُوا مِنِّی بِمَا یُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبَادِرَةِ، وَ لاَ تُخَالِطُونِی بِالْمُصَانَعَةِ، وَ لاَ تَظُنُّوا بِیَ اسْتِثْقَالاً فِی حَقٍّ قِیلَ لِی، وَ لاَ الْتِمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِی، فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ یُقَالَ لَهُ أَوِ الْعَدْلَ أَنْ یُعْرَضَ عَلَیْهِ، کَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَیْهِ. فَلاَ تَکُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ، فَإِنِّی لَسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ، وَ لاَ آمَنُ ذلِکَ مِنْ فِعْلِىِ، إِلاَّ أَنْ یَکْفِیَ اللهُ مِنْ نَفْسِی مَا هُوَ أَمْلَکُ بِهِ مِنِّ» با من چنان‌که با جبّاران سخن مى‌گویند سخن مرانید، و چنان‌که با مستبدّان، محافظه‌کارى مى‌کنند از من کناره مجویید، و با ظاهرآرایى و به طور تصنّعى آمیزش مدارید، و شنیدن حق را بر من سنگین مپندارید، و نخواهم مرا بزرگ انگارید، چه آن کس که شنیدن سخن حق بر او گران افتد و نمودن عدالت بر وى دشوار بُوَد، کار به حقّ و عدالت بر او دشوارتر است. پس، از گفتن حق، یا راى زدن در عدالت باز مایستید، که من خویشتن را به عنوان یک انسان برتر از آن نمى‌دانم که اشتباه نکنم، و نه در کار خویش از خطا ایمنم، مگر که خدا مرا در کار نفس کفایت کند که از من بر آن تواناتر است.
براى این که مردم نقشى جدّى و اساسى در حکومت داشته باشند، باید زمینه و بستر مناسب آن فراهم گردد و امام على (ع) تلاش مى‌کرد که با فراهم کردن مناسباتى سالم و به دور از خود کامگى و خودکامگى پذیرى مردمان را به صحنه حکومت بکشاند، و این‌گونه آنان را مخاطب قرار داده است و هرگونه رابطه جبّارانه و مستبدانه را زیر پا گذاشته است تا مردمش با صراحت و صداقت، و از سرِ احساس مسئولیت به مشارکت در امور حکومت برخیزند و حق را به پا دارند و عدالت را پاسدارى کنند و میان خود و والیان فاصله‌اى نبینند و زمامداران را نصیحت و خیرخواهى نمایند.
امیرمومنان على (ع) فرموده است: «مِنْ وَاجِبِ حُقُوقِ اللهِ عَلَى عِبَادِهِ النَّصِیحَةُ بِمَبْلَغِ جُهْدِهِمْ، وَ التَّعَاوُنُ عَلَى إِقَامَةِ الْحَقِّ بَیْنَهُمْ»، از جمله حق‌هاى خدا بر بندگان، یکدیگر را به مقدارِ توان اندرز دادن است، و در برپا داشتن حق میان خود، یکدیگر را یارى نمودن.
امیرمومنان (ع) هیچ کس را بى‌نیاز از یارى شدن و همکارى پذیرفتن نمى‌دانست، و هیچ کس را ناتوان از یارى نمودن و همکارى کردن نمى‌دید؛ و همگان را در هر مرتبه و جایگاه، و با هر درک و فهم به مشارکت مى‌خواند، چنان‌که فرموده است: «وَ لَیْسَ امْرُوٌ ـ. وَ إِنْ عَظُمَتْ فِی الْحَقِّ مَنْزِلَتُهُ، وَ تَقَدَّمَتْ فِی الدِّینِ فَضِیلَتُهُ ـ. بِفَوْقِ أَنْ یُعَانَ عَلَى مَا حَمَّلَهُ اللهُ مِنْ حَقِّهِ. وَ لاَ امْرُءٌ ـ. وَ إِنْ صَغَّرَتْهُ النُّفُوسُ، وَ اقْتَحَمَتْهُ الْعُیُونُ ـ. بِدُونِ أَنْ یُعِینَ عَلَى ذلِکَ أَوْ یُعَانَ عَلَیْهِ»، هیچ کس هر چند قدر وى در حق بیش‌تر بود و فضیلت او در دین پیش‌تر، بى‌نیاز نیست که او را در گزاردنِ حقّ خدا یارى کنند؛ و هیچ کس هرچند مردم او را خوار شمارند، و دیده‌ها وى را بى‌مقدار، خُردتر از آن نیست که کسى را در انجام دادنِ حق یارى نکند یا دیگرى به یارى او برخیزد.
امام (ع) جامعه‌اى را که در آن فرهنگ مشارکت و نصیحت نباشد، از رحمت و برکت به دور دانسته و فرموده است: «لاَ خَیْرَ فِی قَوْمٍ لَیْسُوا بِنَاصِحِینَ، وَ لاَ یُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ»، در مردمى که نصیحت کننده یکدیگر نیستند و نصیحت کنندگان را دوست نمى‌دارند، خیرى نیست.

امیرمومنان على (ع) مردم را چنین مى‌خواست و در این راه بسیار تلاش کرد. آن حضرت در سخنانى که پس از پایان یافتن جنگ جمل به یارانش فرمود، آنان را به چنین سلوکى فرا خواند: «فَأَعِینُونِی بِمُنَاصَحَةٍ خَلِیَّةٍ مِنَ الْغِشِّ، سَلِیمَةٍ مِنَ الرَّیْبِ»، پس مرا یارى کنید، به خیرخواهى نمودن، و نصیحتى تهى از دغلى و دورویى بودن.
متأسّفانه مردمى که فرهنگ جاهلى، و خودکامگى و خودکامگى‌پذیرى در عمق جانشان ریشه داشت و در یک دوره بیست و پنج ساله این فرهنگ احیا شده و جان گرفته و رشد کرده بود، حکومتِ حکمت را بر نمى‌تافتند و هواى حکومتِ جهالت و ضلالت در سر داشتند و سلوک پیشواى آزادگان در حکومت و مدیریت براى آنان بیگانه بود. مردم عادت کرده بودند که براى خود در حکومت و مدیریت جامعه حقّى قائل نباشند، و اینک با سلوکى دیگر رو به رو شده بودند. مردم به تبعیض خو کرده بودند و این‌که تابع زور و صرفاً پیرو سران و بزرگان قبایل باشند، و روسا براى آنان تصمیم بگیرند و با تجبّر و تسلّط ایشان را راه ببرند، و اینک حکومت رنگى دیگر داشت و مردم را براساس مساوات و عدالت، و از سرِ بصیرت و معرفت به مشارکت و حمایت فرا مى‌خواند، امّا، چون با سران و بزرگان قبایل مانند دیگران به مساوات و عدالت رفتار مى‌شد، آنان از همراهى با حکومتِ حکمت سر باز مى‌زدند و پیروانشان نیز براى گریز از مسئولیت خویش بهانه‌ها مى‌تراشیدند؛ و روشن است که اداره امور با مردمى بهانه‌جو و مسئولیت‌گریز راه به جایى نمى‌برد.
امام (ع) خطاب به آن مردمان نافرمان و سست عنصر که سیاست‌هاى حقّ و عدل را بر نمى‌تافتند، در خطبه جهادیّه خود پس از غارت شهر انبار به دست سُفیان بن عَوْف غامِدى و سستى مردم در پیکار با قاسطین چنین فرمود: «فَیَا عَجَبًا! عَجَبًا ـ. وَ اللهِ ـ. یُمِیتُ الْقَلْبَ وَ یَجْلِبُ الْهَمَّ مِنِ اجْتَماعِ هوُلاَءِ الْقَوْمِ عَلَى بَاطِلِهِمْ، وَ تَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ! فَقُبْحًا لَکُمْ وَ تَرَحًا، حِینَ صِرْتُمْ غَرْضًا یُرْمَى: یُغَارُ عَلَیْکُمْ وَ لاَ تُغِیرُونَ، وَ تُغْزَوْنَ وَ لاَ تَغْزُونَ، وَیُعْصَى اللهُ وَ تُرْضَوْنَ! فَإِذَا أَمَرْتُکُمْ بِالسَّیْرِ إِلَیْهِمْ فِی أَیَّامِ الْحَرِّ قُلْتُمْ: هذِهِ حَمَارَّةُ الْقَیْظِ، أَمْهِلْنَا یُسَبَّخُ عَنَّا الْحَرُّ؛ وَ إِذَا أَمَرْتُکُمْ بِالسَّیْرِ إِلَیْهِمْ فِی الشِّتَاءِ قُلْتُمْ: هذِهِ صَبَارَّةُ الْقُرِّ، أَمْهِلْنَا یَنْسَلِخْ عَنَّا الْبَرْدُ؛ کُلُّ هذَا فِرَارًا مِنَ الْحَرِّ وَ الْقُرِّ؛ فَإِذَا کُنْتُمْ مِنَ الْحَرِّ وَ الْقُرِّ تَفِرُّونَ، فَأَنْتُمْ وَ اللهِ مِنَ السَّیْفِ أَفَرُّ! یَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لاَ رِجَالَ! حُلُومُ الاْطْفَالِ، وَ عُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَالِ، لَوَدِدْتُ أَنِّی لَمْ أَرَکُمْ وَ لَمْ أَعْرِفَکُمْ مَعْرِفَةً ـ. وَ اللهِ ـ. جَرَّتْ نَدَمًا، وَ أَعْقَبَتْ سَدَمًا. قَاتَلَکُمُ اللهُ! لَقَدْ مَلاَتُمْ قَلْبِی قَیْحًا، وَ شَحَنْتُمْ صَدْرِی غَیْظًا، وَجَرَّعْتُمُونِی نُغَبَ التَّهْمَامِ أَنْفَاسًا، وَ أَفْسَدْتُمْ عَلَیَّ رَأْیِی بِالْعِصْیَانِ وَالْخِذْلاَنِ؛ حَتَّى لَقَدْ قَالَتْ قُرَیْشٌ: إِنَّ ابْنَ أَبِی طَالِبٍ رَجُلٌ شُجَاعٌ، وَلکِنْ لاَ عِلْمَ لَهُ بِالْحَرْبِ. لِلّهِ أَبُوهُمْ! وَ هَلْ أَحَدٌ مِنْهُمْ أَشَدُّ لَهَا مِرَاسًا، وَأَقْدَمُ فِیهَا مَقَامًا مِنِّی! لَقَدْ نَهَضْتُ فِیهَا وَ مَا بَلَغْتُ الْعِشْرِینَ، وَ هَأَنَذَا قَدْ ذَرَّفْتُ عَلَى السِّتِّینَ! وَلکِنْ لاَ رَأْیَ لِمَنْ لاَ یُطَاعُ».
شگفتا! به خدا سوگند که هماهنگى این مردم در باطل خویش، و پراکندگى شما در حقّ خود، دل را مى‌میراند و اندوه را تازه مى‌گرداند. رویتان زشت باد و زبونى هماغوشتان! که آماج تیر بلایید، بر شما غارت مى‌برند و ننگى ندارید. با شما پیکار مى‌کنند و به جنگى دست نمى‌گشایید. خدا را نافرمانى مى‌کنند و خشنودى مى‌نمایید. اگر در تابستان شما را بخوانم، گویید هوا سخت گرم است، مهلتى ده تا گرما کمتر شود. اگر در زمستان فرمان دهم، گویید سخت سرد است، فرصتى ده تا سرما از بلاد ما به در شود. شما که از گرما و سرما چنین مى‌گریزید، با شمشیر آخته کجا مى‌ستیزید؟ اى به صورت مردانِ عارى از مردانگى، اى کم‌خِرَدان پایبندِ نازپروردگى! کاش شما را ندیده بودم و نمى‌شناختم که به خدا سوگند، پایان این آشنایى ندامت بُوَد و دستاورد آن اندوه و حسرت. خدایتان بمیراناد! که دلم از دست شما پرخون است و سینه‌ام مالامال خشمِ شما مردمِ دون، که پیاپى جرعه اندوه به کامم مى‌ریزید، و با نافرمانى و فروگذارى جانبم، کار را به هم در مى‌آمیزید، تا آن‌جا که قریش مى‌گوید پسر ابوطالب دلیر است، امّا علم جنگ نمى‌داند. خدا پدرانشان را مزد دهاد! کدام‌یک از آنان پیشتر از من در میدان جنگ بوده و بیشتر از من نبرد دلیران را آزموده؟ هنوز بیست سال نداشتم که پا در معرکه گذاشتم، و اکنون سالیان عمرم از شصت فزون است. امّا، آن را که فرمان نبرند سر رشته کار از دستش برون است؛ و نیز فرمود: «لَقَدْ کُنْتُ أَمْسِ أَمِیرًا، فَأَصْبَحْتُ الْیَوْمَ مَأْمُورًا؛ وَ کُنْتُ أَمْسِ نَاهِیًا، فَأَصْبَحْتُ الْیَوْمَ مَنْهِیًّا ... وَ لَیْسَ لِی أَنْ أَحْمِلَکُمْ عَلَى مَا تَکْرَهُوَنَ»، همانا من دیروز فرمان مى‌دادم، و امروز فرمانم مى‌دهند؛ دیروز بازمى‌داشتم، و امروز بازم مى‌دارند ... و مرا این حق نیست که شما را به چیزى وادارم که نمى‌خواهید.
بنابراین بهترین حکومت، و والاترین درایت، و نیکوترین سیاست بدون حمایت و مشارکت مردم راه به جایى نخواهد برد.

انتهای پیام/

captcha