دنیا می‌تواند «دارالفرح» باشد/ نرگس هنوز هم زیباترین گل زمستان است
کد خبر: 3781614
تاریخ انتشار : ۲۵ دی ۱۳۹۷ - ۱۷:۴۸
به بهانه انتشار ویدیوی کودک‌آزادی در کرمان؛

دنیا می‌تواند «دارالفرح» باشد/ نرگس هنوز هم زیباترین گل زمستان است

گروه جامعه ــ هر از گاهی رویدادی مرتبط با کودک‌آزاری در سطح جامعه رخ می‌دهد و برای پر کردن آمار پست‌های صفحات‌مان از آن سخن می‌گوییم اما تا چند روز بعد این حادثه فراموش‌مان می‌شود. باید فکری کنیم، چاره‌ای بیاندیشیم تا دنیا هم دارالفرح باشد، همان‌جا در بهشت که تنها افرادی اجازه ورود به آن را دارند که به گفته رسول خدا کودکان را شاد می‌کنند. این خانه، خانه شادی است.

به تعبیر رسول خدا(ص) خانه‌ای در بهشت وجود دارد به نام «دارالفرح». دارالفرح جایی است که افرادی که در این دنیا کودکان را شاد می‌کنند، در آن حضور دارند؛ «إنّ فی الجَنَّةِ داراً یقالُ لَها دارُ الفَرَحِ، لا یَدخُلُها إلّا مَن فَرَّحَ الصِّبیانَ؛ همانا در بهشت سرایى است به نام دارالفرح که تنها کسانى به آن در آیند که کودکان را شاد کنند. فکر می‌کنید این آدم‌ها و برخوردشان در این دنیا چه شکلی است؟

تصور کنید سرچهارراه و پشت چراغ قرمز در ماشین‌تان نشسته‌اید. همان وقت یک کودک با نرگس‌های دسته شده که به سختی در یکی از دستانش جا داده، به طرف شما می‌آید، با دست دیگر به شیشه ماشین شما می‌زند تا یکی از گل‌هایش را بخرید. می‌توانید شیشه را پایین بدهید، یک دسته نرگس از او بخرید، بو کنید و اگر قصد ندارید آن را به کسی اهدا کنید، آن را جلوی فرمان ماشین‌تان بگذارید و تا چند روز خودروی شما عطر شاخه‌های نرگس به خود بگیرد. می‌توانید هم با دست به این کودک اشاره کنید که گل نمی‌خواهم، برو. اما یک وقت‌هایی دلتان از جایی پر است یا از یک بیماری روان‌پریشی رنج می‌برید، با اولین ضربه دستان کودک به شیشه ماشین‌تان پیاده می‌شوید، سرش فریاد می‌زنید و دسته‌های نرگس را با خشم از دستان او می‌کشید و تکه‌تکه‌شان می‌کنید و بعد هم به طرف صورت کودک پرتابشان می‌کنید. بعضی هم که قدرت بیشتری یا مسئولیتی در شهر دارند کودک را مجبور می‌کنند که شاخه‌های نرگس را با گلبرگ‌ها و ساقه‌هایش بخورد تا دیگر سر این چهارراه و آن چهارراه کودک گل‌فروش نبینند، تازه فیلم هم می‌گیرند تا درس عبرتی باشد برای دیگر کودکان دستفروش شهر.

اگر شما یک شهروند عادی باشید یک عده که این رفتار زشت شما را از نزدیک دیده‌اند و فیلم هم گرفته‌اند، آن را در عالم مجازی منتشر می‌کنند و تا چند روز این فیلم بازنشر می‌شود، عده‌ای هم فریاد سر می‌دهند و همان‌وقت قائله ختم می‌شود، اما وقتی فردی این کار انجام می‌دهد که مسئولیتی دارد و به ارگانی منتسب است، از قضا فیلم را هم خودش گرفته باشد که دیگر بدتر. خون‌مان بیشتر به جوش می‌آید. اما در کنار این هیاهوهای مجازی، انتظار ما از مقام مسئول بالاتر این فرد چیست؟ طبیعتا اینکه برخورد جدی با این فرد شود، از آن کودک دلجویی شود و اقداماتی در پی این اتفاق ترتیب دهد تا کمتر شاهد رخ دادن رفتارهای غیرانسانی این‌چنینی باشیم.
دنیا می‌تواند دارالفرح باشد/ نرگس هنوز هم زیباترین گل زمستان است
چند روزی است ویدیوی آزار کودکان کار از سوی یکی از پیمانکاران شهرداری کرمان آن هم با خوراندن کامل شاخه‌های نرگس به این کودکان در فضای مجازی بازنشر می‌شود. شهرداری کرمان هم که متوجه این حادثه می‌شود، آن پیمانکار را اخراج می‌کند و برای دلجویی از آن دو کودک کار آزاردیده، به آن‌ها دسته گلی می‌دهد که البته جای شکرش باقی است که شاخه نرگس در میان آن گل‌ها دیده نمی‌شود!

البته این اتفاق و مشابه آن کم نبوده؛ از بریدن گوش کودکان کار، تا شکنجه و حالا هم مجبور کردن آن‌ها به خوردن گل. شاید هنوز مسئولان فکر می‌کنند این‌ها مصداق کودک‌آزاری نیست و نباید به طور جدی این افراد در دادگاهی محاکمه شوند تا شاید قانون مانع افرادی شود که رفتارشان منجر به بروز ناهنجاری‌هایی در جامعه می‌شود.

از طرفی، نباید مسئله آزار دو کودک گل‌فروش را به یک ناهنجاری رفتاری از سوی یکی از کارکنان شهرداری کرمان فروکاست. دستفروشی، در مسئله مالکیت کسب و کار جای می‌گیرد و تا زمانی که حق کسب و پیشه برای افراد فاقد مالکیت مکان کسب به رسمیت شناخته نشود، این قبیل صحنه‌های دلخراش تکرار خواهند شد. در این‌باره اقدام ارزنده امام جمعه ساوجبلاغ با در اختیار قرار دادن مصلی شهر به منظور استفاده دست‌فروشان می‌تواند الگوی خوبی برای دیگر مسئولان در شهر‌های مختلف باشد.

اهدای گل هم به کودکی که از خورانده شدن گل به او حالت تهوع گرفته و تا مدت‌ها شاید دیدن گل نرگس حالش را بد کند، قطعا یک بی‌سلیقگی در دلجویی از این کودکان است. چه بهتر بود که این مقام مسئول متعهد می‌شد شهرداری کرمان تا پایان دوران متوسطه به این کودکان بورس تحصیلی بدهد.

حرف آخر؛ یکی نوشته بود: «نرگس قشنگ‌ترین گل برای من است؛ اما از این به بعد هر بار این گل را دستم بگیرم یاد قساوتی خواهم افتاد که در حق شما کردند». دائم به این فکر می‌کنم که اگر این دو کودک به جای گل فروختن، در خیابان و سرچهارراه اسپند دود می‌کردند، احتمالا آن مامور شهرداری بچه‌ها را مجبور می‌کرد ذغال یا دانه‌های اسپند را بخورند؟ بعد هم فضای مجازی را پر می‌کردیم از مطلب‌مان در رثای اسپند. اما واقعیت این است ما هم برای پر کردن آمار پست‌های صفحات‌مان این حرف‌ها را می‌زنیم، اگر نه تا چند روز بعد این حادثه فراموش‌مان می‌شود. باید فکری کنیم، چاره‌ای بیاندیشیم که چگونه دنیا را دارالفرح کنیم. فکر کنید وقتی به این خانه سر می‌زنیم، چقدر شاد می‌شویم؟

انتهای پیام
captcha