حج به عنوان بزرگترين عبادت سياسی و اجتماعی، موجب شده است كه متفكران مسلمان در مورد آن به نگارش كتابهايی بپردازند. آنچه در زیر میآيد نوشتاری از آيتاللهالعظمی جوادی آملی در مورد صورت باطنی حج است.
گرچه بحث كنونی در تبيين اسرار حج است، روح اين سخن به تحليل اسرار همه عبادتها برمیگردد؛ زيرا همه عبادتها سرّ مشتركی دارد و سرّ مختصی؛ انسان به هر يك از اين دو سرّ راه پيدا كند، میتواند به سرّ ساير عبادات نيز راه يابد. گرچه نحوه راهيابی از لحاظ سهولت و صعوبت يكسان نيست.
هر عبادتی را بطن و سری است؛ زيرا اولاً عبادت از اموری است كه خدای سبحان در كتاب خويش كه بيان همه چيز است از آن سخن گفته است، و ثانياً كتاب خدا را ظاهری است و باطنی: «إنّ لكتاب الله ظاهراً وباطناً...»؛ بنابراين، همه آنچه در قرآن آمده و از جمله حج، ظاهری دارد كه مردم بدان معرفت دارند و باطنی كه تنها شاهدان و عارفان، آنچه را كه از نگاه سايرين نهان است و ديگران از رسيدن بدان ناتوانند، میبينند و بدان نايل میشوند.
توضيح و شاهد مطلب فوق اينكه، آسمان را ظاهری و باطنی است؛ چنانكه اميرالمؤمنين(ع) در پاسخ اين سؤال كه ميان آسمان و زمين چقدر فاصله است؟ فرمود: بُردِ ديد چشم و دعای مظلوم: «مدّ البصر ودعوة المظلوم» .دلالت اين حديث بدين گونه است كه چشم جز ظاهر آسمان را نمیبيند، اما باطن آسمان جز با بصيرت، قابل رؤيت نيست؛ زيرا مظلومی كه به خدا پناه برده جز خدا را نمیخواند؛ خدايی كه امر هر آسمانی را به همان آسمان وحی كرده: ﴿أوحی فی كل سماء أمرها﴾ و به مردم وعده داده است كه روزيشان در آسمان است: ﴿وفی السماء رزقكم﴾ و كفار را تهديد كرده كه درهای آسمان(يعنی بواطن و اسرار آن) برای آنها گشوده نخواهد شد: ﴿لا تفتّح لهم أبواب السماء﴾ ؛ زيرا نيايش او به ملكوت آسمان صاعد میشود. بنابر آنچه گفته شد، درمیيابيم كه هر عبادتی و از جمله حج بطن و سرّی دارد.
نكته شايان ذكر درباره شهود قلبی مزبور اينكه، خداوند متعالی به مردم دستور داده است آنچه را پيامبر(ص) به آنان فرمان داد، به كار بندند: ﴿ما اتاكم الرسول فخذوه﴾ و نيز میفرمايد:... آنچه را به شما داديم به نيرو بگيريد: ﴿خذوا ما اتيناكم بقوّة﴾ . امام صادق(ع) در پاسخ اين سؤال كه آيا مراد از قوت در آيه شريفه ﴿خُذوا ما اتَیْناكم بقوَّةٍ﴾ قوت در بدنهاست يا قوت در قلب؟ فرمود: در هر دو است.
رسول خدا(ص) فرمود: هر كس دوست دارد بداند نزد خدا چه مقامی دارد پس، بايد بنگرد كه خداوند در نزد او چه جايگاهی دارد: «من أحبّ أن يعلم ما له عند الله فليعلم ما لله عنده»
اما قلب، قسطاس مستقيم و ميزانی الهی است كه خداوند آن را در بندهاش به وديعت نهاد تا او به وسيله آن به آنچه در نزد خداوند دارد آگاهی يابد؛ چنانكه امام صادق از پدرانش(ع) روايت كرده است كه رسول خدا(ص) فرمود: هر كس دوست دارد بداند نزد خدا چه مقامی دارد پس، بايد بنگرد كه خداوند در نزد او چه جايگاهی دارد: «من أحبّ أن يعلم ما له عند الله فليعلم ما لله عنده». اين سخن از تابناكترين سخنان شخصيتی است كه «جوامع كَلِم» بدو عطا شده بود.
همچنين امام كاظم(ع) در پاسخ كسی كه از وی پرسيد: فردی از افراد معمولی مرا میبيند و به خدا سوگند میخورد كه مرا دوست دارد. پس آيا من نيز به خداوند قسم ياد كنم كه او(در اين باره) راست میگويد؟ فرمود: قلب خويش را بيازمای، چنانچه او را دوست میداری سوگند ياد كن و اگر چنين نيست سوگند ياد مكن: «امتحن قلبك فإن كنت تحبه فاحلف وإلاّ فلا».
قلب شاهد غیب است و آنچه را چشمها از دریافتش عاجزند میبیند
خلاصه اينكه، قلب میتواند شاهد غيب بوده، به آنچه چشمها از دريافتش ناتوان و عاجز است نائل شود. پس خوشا به حال كسی كه قلب دارد يا گوش فرامیدهد و شاهد است. چنين كسی در زمره كسانی است كه هر عبادت و از جمله حج را با قوت قلب فرامیگيرد، چنانكه با قوت بدن. اوست كه میتواند باطن عبادت و از جمله باطن حج را مشاهده كند و با سريرت خويش به سر آن، كه اوهام نيز از رسيدن به آن ناتوان است تا چه رسد به چشمها نايل آيد.
حاصل كلام اينكه، همه اموری كه وحی الهی به ارمغان آورده، ظاهری دارد كه انسان آنها را با «قالب» خود فرامیگيرد و باطنی دارد كه انسان با «قلب» خويش آنها را درمیيابد. اين خود اصلی است كه ثقلين، كه رسول خدا(ص) آنها را در ميان امت خويش بر جای نهاد، بر آن گواهی میدهند و اوليای الهی آن را مشاهده و اَتقياء با آن معانقه و اَصفيا با آن مباشرت كرده و شهدا بدان عشق ورزيدهاند. پس خوشا به حال كسی كه به عبادت عشق ورزيد و با آن معانقت و مباشرت جُست.
حج نيز ظاهری دارد كه مردم با جسمهایشان بدان میرسند و باطنی نيز كه خواص بندگان با قلبهای خويش بدان نايل میشوند و هنگام ظهور ملكوت، جلوه آن را میبينند. چنانكه ابوبصير از يكی از صادقَين(ع) روايت كرده است كه فرمود: «چون بنده مؤمنی بميرد، همراه او شش صورت داخل قبرش میشود. يكی از اين صورتها زيباتر، نورانیتر، خوشبوتر و پاك سيماتر از ديگران است. آنگاه صورتی در سمت راست و صورتی در سمت چپ و صورتی ديگر روبهرو و صورتی ديگر در پشتسر او و يكی ديگر در كنار پايش و آنكه زيباتر از همه است بالای سرش قرار میگيرند. پس اگر (عذاب يا هر امر ناگوار ديگری) بخواهد از سمت راست آن مؤمن درآيد صورتی كه در سمت راست قرار دارد او را مانع میشود و همين طور از ساير جهات درمیآيد. سپس(آن مؤمن) میپرسد: خدا به شما پاداش نيكو دهد شما كيستيد؟ صورتی كه در سمت راست بنده قرار دارد میگويد: من نمازم و آنكه در سمت چپ است گويد: من زكاتم و آنكه روبهروی بنده است گويد: من روزهام و آنكه پشتسر اوست گويد: من حج و عمره هستم و آنكه در كنار پاهای اوست گويد: من نيكیای هستم كه به برادرانت رساندی. آنگاه همه اين صورتها خطاب به آن صورت زيباتر كرده، میگويند: تو كيستی كه از همه ما خوش سيماتر و خوشبوتر و نورانیتر هستی؟ آن صورت پاسخ میدهد: من ولايت و دوستی آل محمد(ص) هستم».
حج صورتی باطنی دارد كه در روزی كه چشمها خيره شود و ماه تيره گردد و ساقها درهم پيچد و همه به پيشگاه خداوند رانده شوند و هنگامی كه همه از عالم مُلك به جهان ملكوت كوچ كنند و دنيا به آخرت مبدل شود، در قالب آن صورت جلوهگر میشود
اين روايت نشان میدهد كه حج صورتی باطنی دارد كه در روزی كه چشمها خيره شود و ماه تيره گردد و ساقها درهم پيچد و همه به پيشگاه خداوند رانده شوند و هنگامی كه همه از عالم مُلك به جهان ملكوت كوچ كنند و دنيا به آخرت مبدل شود، در قالب آن صورت جلوهگر میشود.
امام صادق(ع) در بيان برخی اسرار حج كه ترسيم كننده چهره باطنی حج است فرمود: «چون اراده حج كردی، پيش از عزم بر سفر، دل خود را از هر كار و از هر حجابی خالی كن و همه كارهايت را به آفرينندهات واگذار و در همه حركات و سكونهايت بر او توكل كن و تسليم قضا و فرمان و تقدير او شو و دنيا و رفاه و آسايش و نيز مردم را وداع گو و حقوقی كه از مردم بر گردن داری ادا كن و بر زاد و راحله و ياران و قوت و جوانی و مال خود تكيه مكن. چه بسا همينها دشمن و وبال تو شود؛ زيرا هر كه به گمان خويش خواهان خشنودی خداوند باشد اما بر چيزی جز او اعتماد ورزد دشمن و وبال او شودد، تا بداند كه او را نيروی نيست. پس تو را و نيز هر كس ديگر را چاره و گريزی جز در پرتو عصمت و نگهبانی خداوند و توفيق او نيست.
آنگاه خود را مهيا كن چونان كسی كه اميد به بازگشت ندارد. خوش معاشرت باش و اوقات فرايض خدا و سنن پيامبرش(ص) و آنچه از ادب، تحمل، صبر، شكر، شفقت، سخا و ايثار زاد كه بر تو واجب است، در همه اوقات رعايت كن.
معنای لبیک
سپس با آب توبه خالصانه، گناهانت را بشوی و جامه صدق، صفا و خشوع دربر كن و از هر آنچه تو را از ياد خداوند مانع میشود و از اطاعت او بازمیدارد، دوری كن؛ و لبيك گو، بدين معنا كه خدا را پاسخی بیآلايش و پاك دادی، چنانكه به ريسمان استوارش چنگ زدی و به قلب خويش با كروبيان به گرد عرش طواف كن، همچون طواف خويشتن با مسلمانان بر گرد كعبه؛ و به قصد فرار از هوا و تبری از همه نيرو و توان خويش، هَرْوَله كن.
آنگاه از غفلت و لغزشهايت با رفتن به منا، برون آی و آنچه را بر تو روا و حلال نيست و سزاوار آن نيستی تمنا مكن؛ و در عرفات به خطاهايت اعتراف كن. در مزدلفه پيمان خويش را بر وحدانيت خداوند تجديد كن و به او تقرب جو و از او پروا بدار؛ و با صعود به «جبلالرحمة» ، با روح خويش به ملأ اَعلی فراز آی و به هنگام قربان كردن، گلوی هوا و آز را بِبُر؛ و به هنگام سنگ زدن به جمرات، شهوات، خساست، دنائت و زشتی را رمی كن و با تراشيدن مويت عيبهای آشكار و نهان را ببر.
طواف وداع یعنی با هر آنچه جز اوست بِدْرود گوی
سپس با ورود به حرم، از پيروی خواست خويش در امان خداوند و حمايت و نگاهداشت و حفظ او گام نِه؛ و كعبه را زيارت كن در حالی كه صاحب آن را بزرگ میداری و به جلال و قدرت او آگاهی؛ و حجرالأسود را به نشان اينكه به قسمت او خشنودی و در برابر عزت او سرافكندهای استلام كن و با طواف وداع، با هر آنچه جز اوست بِدْرود گوی و با وقوف خويش بر كوه صفا روح خود را برای ديدار خداوند در روزی كه ديدارش خواهی كرد پالوده ساز و در كوه مروه با پيراستگی از گناهان، نسبت به خداوند صاحب مروت باش.
بدان كه خداوند حج را واجب نفرمود و از بين همه طاعات آن را با اضافه كردن به نام خويش ويژه نساخت: ﴿وَللهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ البَیْتِ﴾، و در خلال مناسك، سنتی از برای پيغمبرش تشريع نكرد، مگر برای آمادگی و اشاره به مرگ و قبر و بعث و قيامت كه اين همه از آغاز تا انجام اشارتی است برای عاقلان و خردمندان».
عبادات و از آن جمله حج، مانند ديگر موجودات عالم، از خزاين غيب الهی نازل شده است: ﴿وإن من شیءٍ إلّا عندنا خزائنه وما ننزّله إلّا بقَدَر معلوم﴾ و همانند ساير موجودها به واقعيتهای تنزل يافته از مخازن غيب متكی است. پس كسی كه اين امور عبادی را بشناسد و بدانها عمل كند، به ريشه آنها كه همان مخزن غيب است میرسد. روايتی كه پيش از اين درباره صورتهای باطنی اعمال عبادی، گذشت ناظر به همين معناست و انسان در برزخ نزولی يا برزخ صعودی با آن واقعيتها آشنا میشود. البته اوحدی از انسانها قبل از تنزل حقايق آن اعمال به اين عالم، به آنها (در برزخ نزولی) آگاهی دارند؛ چنانكه ساير مردم بعد از مرگ(در برزخ صعودی) به حقيقت نماز و حج و زكات پیمبرند و آنها را در صورتهای ملكوتیشان میبينند.
آنچه در مخزن غيب است، مجرد بوده، مصون و منزه از نقص و عيب است. با توجه به اين نكته، اگر كسی بداند كه حقيقت و سرّ نماز و حج و ساير عبادات، اموری ملكوتی است و نمازگزار و حجگزار واقعی، با اين امور ملكوتی هم پرواز و همسفر است و فرشتگان قرين و همراه اويند، هنگام اقامه نماز و انجام آن، با نيت برتری در آن وارد شده، به آن میپردازد.
برای جای جای حرم و نيز مناسك حج و عمره اسرار و رموزی است كه جز برای زائران خاص كه صاحبخانه را در مجالی گوناگون مشاهده كرده، به ديدار ربالبيت و شهود آيات آفاقی و انفسی آن و امتثال حج ابراهيمی و اعتمار ناب حسينی(ع) نايل میشوند مكشوف نخواهد بود.
حجی كه سير إلی الله نيست سرّی ندارد
خدای سبحان در تعبيری ويژه درباره حج فرمود: ﴿لله علی النّاس حجُّ البيت من استطاع إليه سبيلاً﴾. همانگونه كه حج برای خدا و وجوب آن از طرف اوست، انجام آن نيز بايد «لله» باشد. پس اگر كسی به قصد سياحت، تجارت و مانند آن، اراده حج كرد، چنين حجی كه سير إلی الله نيست سرّی ندارد؛ زيرا مهمترين سرّ حج سير إلی الله است. چنانكه در بعضی از روايات، آيه كريمه ﴿ففرّوا إلی الله﴾ بر «حج» تطبيق شده است.
سفر حج، فرار از غيرخدا به سوی خداست و چون خدا همه جا هست: ﴿وهوالّذی فی السّماء إله وفی الأرض إله﴾ و ﴿أينما تولّوا فثم وجه الله﴾ معنای «سير إلیالله»، سير مكانی يا زمانی نيست. فرار به سوی خدا بدين معناست كه انسان ماسویالله را ترك كرده، خدا را طلب كند. پس اگر كسی حج را به قصد تجارت يا شهرت و مانند آن انجام داد، فرار «عن الله» كرده است، نه فرار «إلی الله». اگر كسی به زاد و راحله، كسب و كار و همراهان خود تكيه كند، فرار به سوی همراهان كرده است، نه فرار به سوی خدا. سفر به سفره خود كرده است، نه سفر به سفره ضيافت الله.
يكی از اسرار حج آن است كه انسان از غير خدا بريده، به سوی خدا هجرت كند تا به لقای او نايل آيد و اين از هنگام تهيه مقدمات آغاز میشود. كسی كه لباس احرام فراهم میكند، مالش را تطهير، وصيتنامهاش را تنظيم و از بستگانش خداحافظی میكند، همه اين امور را با عنوان فرار إلی الله انجام میدهد. قهراً در همه اين حالات با خداست. سير چنين كسی «إلی الله»، «فی الله»، «مع الله» و «لله» است
خلاصه اينكه، يكی از اسرار حج آن است كه انسان از غير خدا بريده، به سوی خدا هجرت كند تا به لقای او نايل آيد و اين از هنگام تهيه مقدمات آغاز میشود. كسی كه لباس احرام فراهم میكند، مالش را تطهير، وصيتنامهاش را تنظيم و از بستگانش خداحافظی میكند، همه اين امور را با عنوان فرار إلی الله انجام میدهد. قهراً در همه اين حالات با خداست. سير چنين كسی «إلی الله»، «فی الله»، «مع الله» و «لله» است. از اينرو در بعضی از دعاهای حج و مانند آن آمده است: «بسم الله وبالله وفی سبيل الله وعلی ملَّة رسول الله».
در قرآن كريم، تعبير به «زاد» جز در آيه شريفه ﴿تزوّدوا فإنّ خير الزّاد التّقوی﴾ كه مشتمل بر برخی احكام حج است، نيامده است؛ زيرا در حج، مسافرت كردن است: ﴿وأذّن فی النّاس بالحج يأتوك رجالاً وعلی كل ضامرٍ يأتين من كلّ فجٍّ عميق﴾ و چون در سفر، احتياج به زاد و توشه است به آن سفر اصيل كه آخرت است، تذكر داده، امر به تقوا ميكند؛ چنانكه در آيهای ديگر كه سخن از پوشش ظاهری است: ﴿يا بنی ادم قد أنزلنا عليكم لباساً يواری سَوءتكم وريشاً﴾ تذكر به تقوا داده، میگويد: همان گونه كه لباسهای بافته شده از پنبه و پشم و مانند آن، سَوْآت ظاهر شما را میپوشاند، تقوا سیّئات درونی شما را میپوشاند: ﴿ولباس التقوی ذلك خيرٌ﴾.
آيه شريفه ﴿تزوّدوا فإن خير الزاد التقوی﴾، اولاً راه را نشان میدهد، ثانياً هشدار میدهد كه همگی مسافرند، ثالثاً آگاه می سازد كه مسافر بدون زاد نمی تواند حركت كند، رابعاً همه را به بهترين توشه كه تقواست راهنمايی میكند، خامساً بيان میكند كه حج از بارزترين مصاديق تقواست.
مراد از ﴿خيرالزّاد﴾ اين نيست كه توشههای معنوی ديگر خوب است ولی تقوا بهتر است، بلكه مقصود آن است كه تنها زاد سودمند تقواست و انسان غيرمتقی توشهای ندارد و هرگونه وصف معنوی بايد بر اساس تقوا متحقّق شود.
برخی مفسران گفتهاند: افرادی در سفر حج بدون زاد و توشه حركت میكردند و بر اين باور بودند كه در راه حق نيازی به نان و آب نيست و توكل، زاد و توشه زائر سالك است، از اينرو خدای سبحان فرمود: ﴿تزوّدوا﴾ ولی از ذيل آيه كه میفرمايد: ﴿فإنّ خير الزّاد التّقوی﴾ استفاده میشود كه مراد، تشويق به اعمال صالح است ؛ زيرا گاه امر بر خودِ چنان زائری نيز مشتبه میشود و در حقيقت كَلّ بر مردم بودن كه عملی ناپسند است را توكل میپندارد.
آيه شريفه مذكور، در پايانْ يكی از مصاديق تقوا را كه تقوای الهی است بيان میكند: ﴿واتقونِ﴾؛ زيرا گاهی منشأ پرهيز و تقوا، ترس از آتش جهنم است، چنانكه خدای سبحان فرمود: ﴿واتّقوا النّار الّتی أُعدّت للكافرين﴾ و ﴿قُوا أنفسكم وأهليكم ناراً﴾ ، و گاهی تقوا به خاطر شوق به بهشت است. چنين ره توشههايی در بين راه تمام میشود و مسافر إلیالله را در سفر آخرت به لقای خدا نمیرساند؛ زيرا هدف وی رهيدن از جهنم و يا رسيدن به بهشت بود وپس از آن چون زادی ندارد میماند، ولی تقوای اَحرار كه نه ناشی از خوفِ جهنم بوده و نه به خاطر شوقِ بهشت است، بلكه بر اثر محبت خداست، آنان را تا لقای پروردگار میبرد.
خلاصه اينكه، چون زاد آنان تا لقاء الله است خود نيز به لقای او میرسند؛ چنانكه خداوند درباره قربانی در حج فرمود: ﴿لن ينال الله لحومها ولا دماؤها ولكن يناله التّقوی منكم﴾ . قربانی آن است كه وسيله تقرّب انسان به خداوند شود. گوشت و خون به خدا نمیرسد تا قربانی باشد، آنچه قربانی است و بالا میرود ذبح گوسفند برای خداست و آن چون عبادت است نه تنها مقرِّب است، بلكه خود به خداوند میرسد و چون تقوايی كه به خدا نايل میشود وصف جدای از جان متقی نيست صاحب آن هم كه شخص متقی است به لقاء الله نائل میگردد؛ زيرا بنده صالحی كه مطيع خداست توانگر است: «...وطاعته غنی... » ، از اينرو ابنالسبيل نخواهد بود تا در بين راه سلوك به مقصد لقای حق بماند.
سير «من الحق إلی الخلق بالحق»
سفر حج برای زائری كه به مقصد رسيده، مقصود را در مقصد يافته و بازگشته است، سير «من الحق إلی الخلق بالحق» است و او به همراه سير اُفُقی و آفاقی، سير انفسی نيز دارد و میيابد كه: ﴿هو معكم أين ما كنتم﴾ . چنين زائری به همراه مهماندار به ديار خود بازمیگردد، با نورانیتی كه گويی تازه از مادر متولد شده است: «من أمّ هذا البيت حاجّاً أو معتمرا مبرءا من الكبر رجع من ذنوبه كهيئة يوم ولدته أمه» و مردم موظفند پيش از آنكه آن نور الهی حج به سبب آلوده شدن حاجی به گناه از وی زايل شود به زيارت او بروند.
تعليم كتاب و حكمت كه در آيه شريفه ﴿يعلّمهم الكتاب والحكمة ويزكّيهم﴾ آمده، هم عقايد و اخلاق و اعمال عبادی را شامل است و هم مسايل اقتصادی، سياسی، نظامی و مانند آن را دربرمیگيرد. از اينرو تزكيه مذكورِ در آيه نيز برای بيان باطن همه اين امور است. پس همانطور كه تزكيه هر عمل به سبب نيل به اسرار آن عمل است، هر عملی سرّی دارد كه توجه به آن مايه تزكيه روح خواهد بود.
بنابراين، بخش مهم تزكيه نفوس در پرتو آشنايی با اسرار عبادتها و دستورهای دينی است. ويژگی و امتياز حج در اين زمينه آن است كه اهل بيت عصمت و طهارت(ع) و شاگردان آنها درباره اسرار آن، رهنمودهای روشن و سخنان بيشتری بيان كردهاند.
حج راهی برای تذهیب نفس
حج، همانند ديگر عبادتها، آداب، سنن و فرايضی دارد كه برای تحصيل صفات ثبوتيه و پرهيز از صفات سلبيه است. انسان از آن جهت كه خليفه حق ومظهر جمال و جلال اوست، دارای صفات ثبوتی و سلبی است. از اين رو موظف است كه به «تخليه» و «تحليه» بپردازد؛ بدين صورت كه ابتدا خود را از رذايل اخلاقی خالی كند و سپس به فضايل اخلاقی مزين سازد و جلوه جمال و جلال حق شود. حج بهترين فرصت برای تأمين اين هدف است؛ زيرا حج برای تهذيب نفس است.
محرمات حج برای تطهير قوايی است كه احياناً گرفتار عصيان و تباهی میشود؛ چنانكه آيه شريفه ﴿فلا رفث ولا فسوق ولا جدال فی الحج﴾ به سه مورد از محرمات حج كه هر يك در تطهير يكی از آن قوای نفسانی نقش دارد اشاره میكند؛ يعنی ﴿لا رَفَث﴾ به پاك كردن قوه شهويه مربوط است و ﴿لا فسوق﴾ به تطهير قوه غضب برمیگردد و ﴿لا جدال﴾ ناظر به تهذيب قوای فكری است، و با طهارت اين قوای سهگانه همه كارهای انسانی پاك میشود؛ زيرا هر كاری كه از انسان صادر میشود با تحليل دقيق به يكی از سه قوه بر میگردد و تفصيل آن بر عهده علم اخلاق است.
نكته ديگر درباره آشنايی با اسرار عبادات اينكه، زائر بيتالله به هر ميزان كه به اسرار حج آگاه باشد، حج او خالصانه و خلوص او مشروحتر است؛ زيرا خلوص كه معيار بهرهمندی از ثواب و شأنی از شئون عقل عملی است، مسبوق به معرفت است و معرفت از شئون عقل نظری است. شخصِ سالك بايد ابتدا مراحل عبادی را بفهمد، تا برابر فهم و معرفتش، اقدام خالصانه داشته باشد. پس بدون آشنايی به اسرار اعمال، پيمودن مراحل كامل اخلاص، ميسر نيست.
راز بسياری از عبادات بر انجامدهندگان آنها پوشيده نيست: نماز ذكرهايی دارد كه معنای آن روشن است، و ركوع و سجودی كه تعظيم را تفهيم میكند و تشهدی كه همراه با اعتراف به وحدانيت حق و رسالت رسول اكرم(ص) است.
روزه پرهيز از مشتهيات است. تأثير آن در همدلی و همدردی و هماهنگی با مستمندان و يادآوری فشار گرسنگی و تشنگی بعد از مرگ، مشهود است. هم منافع طبی و دنيايی آن و هم منافع معنوی آن در جهت تهذيب روح معلوم است. همچنين آگاهی از منافع زكات، كه انفاق و تعديل ثروت و رسيدگی به حال مستمندان و ضعيفان است و نيز ثمرات جهاد و مرزداری و دفاع در برابر تهاجم بيگانگان دشوار نيست، ليكن پیبردن به راز مناسك حج دشوار است و اسرار بسياری از آنها با عقل بشری قابل تبيين نيست. از اينرو تعبد در حج بيش از ساير دستورات دينی است. چنانكه از رسول خدا(ص) نقل شده است كه به هنگام لبيك گفتن، به خدا عرض كرد: خدايا! من با رقیت و عبودیت محض لبيك میگويم و مناسك حج را انجام میدهم: «لبّيك بحجَّةٍ حقّاً تعبُّداً ورقّاً».
بنابراين، مراسم و مناسك حج با بندگی محض و رقيت صرف و عبودیت تام هماهنگتر است.عبادت اگرچه به معنايی كه پيش از اين گفته شد، غايت آفرينش است، اما خود بنفسه مقدمه يقين، و يقين غايت آن است، چنانكه خدای سبحان میفرمايد: ﴿واعبد ربّك حتی يأتيك اليقين﴾ .
مقصود از غايت در اينجا همان هدف والا و منفعت مطلوب است، نه حد و نهايت؛ زيرا حد و نهايت غايت حركت است، نه غايت آنچه(عبادتی) كه برتر و بزرگتر از حركت است و يقين مستفاد از عبادت، بیهيچ عُطلت و غفلتی، خود مبدأ عبادت است.
فرق بسياری است ميان عبادتی كه به سمت يقين صعود میكند و عبادت صادر از يقينی كه در آن غايت عقل نظری و غايت عقل عملی متحد شده، شهود بعينه تبديل به قدرت، و علم بنفسه تبديل به عمل و معرفت بذاته سرچشمه اعمال صالح میگردد، آنسان كه چيزی از عمل صالح و ادب حَسَن از يقين بازنمیماند و از دايره آن بيرون قرار نمیگيرد. در چنين صورتی يقين بنفسه خُلقی عظيم میگردد؛ چون در اين حالت هيچ تفاوتی بين شهود و عمل وجود ندارد؛ زيرا خُلق عظيم بدون شهود تحقق نمیيابد، چنانكه عمل صالح و ادب پاك، از شهود جدا نيست، بلكه شاهد، خود از كسانی است كه از عبادت سرنمیتابند و به ستوه نمیآيند.
پس شاهد متيقّن همان عابد است و او متخلق به خُلقی عظيم است. او خدا را از ترس دوزخش و از شوق بهشتش نمیپرستد، بلكه تنها به خاطر عشقی كه به خدا میورزد، او را عبادت میكند و اين همان مقام مكنونی است كه جز پاكان بر آن دست نسايند.
حج فراهم آورنده یقین است
با توجه به مطالب فوق، حج نيز نشانه و فراهم آورنده هدف والای عبادت، يعنی يقين است؛ زيرا حج، نور و بصيرت است و از همينرو در روايات آمده است كه تارك حج، كور محشور میشود و او در دنيا كور است و در آخرت كورتر و گمراهتر. چنانكه امام صادق(ع) درباره آيه شريفه ﴿ومن كان فی هذه أعمی فهو فی الاخرة أعمی وأضلّ سبيلاً﴾ فرمود: اين درباره كسی است كه حج واجب خود را تأخير میاندازد و بر اين حال میميرد: «ذلك الذی يسوّف نفسه الحج، يعنی حجةالإسلام حتی يأتيه الموت» و از آنجا كه حج، نور و شهود است، نمايشگر خُلق عظيم است.
انسان، متخلق به خُلق عظيم نمیشود مگر آنكه در روح و جان وی جز خالق هستی، هر چيزی كوچك و حقير شمرده شود. پس آنكه به خُلق عظيم متخلق شد و خود نيز عظيم گشت اصلاً چيزی نزد او جز خدای سبحان بزرگی و عظمت نمیگيرد؛ چون او مظهر اسم عظيم است. در اين باره نكتهای تكميلی در بحث از «تلبيه» خواهد آمد.
برترين كسی كه متخلّق به خُلق عظيم شد، مظهر بزرگترين اسمای الهی، يعنی خاتمالانبياء (ص) بود كه خداوند او را چنين وصف كرد: ﴿إنَّك لعلی خُلُقٍ عظيمٍ﴾ . يقين خصلت بزرگی است كه رسول اكرم (ص) بدان متخلق بود؛ چنانكه بنيانگذار كعبه، ابراهيم(ع)، بدين ويژگی آراسته بود: ﴿وكذلك نُری إبراهيم ملكوت السّموات والأرض وليكون من الموقنين﴾.
حج نيز عبادت خاصی است كه مورث يقين، يعنی همان خُلق عظيم است كه در آن خُلق و متخلق به اتحاد میرسند. متخلقين به خُلق عظيم از زُمره كسانی هستند كه امام صادق(ع) درباره آنان فرمود: هر كس علم آموخت و بدان عمل كرد و برای خدا آن را به ديگران ياد داد، در ملكوت آسمانها «عظيم» خوانده میشود: «من تعلّم العلم وعمل به وعلّمه لله دُعی فی ملكوت السماوات عظيماً»
حاصل اينكه، عبادت، مورث يقين است و حج نيز عبادت خاصی است كه مورث يقين، يعنی همان خُلق عظيم است كه در آن خُلق و متخلق به اتحاد میرسند. متخلقين به خُلق عظيم از زُمره كسانی هستند كه امام صادق(ع) درباره آنان فرمود: هر كس علم آموخت و بدان عمل كرد و برای خدا آن را به ديگران ياد داد، در ملكوت آسمانها «عظيم» خوانده میشود: «من تعلّم العلم وعمل به وعلّمه لله دُعی فی ملكوت السماوات عظيماً».
سخن مزبور، بدين معناست كه عالمِ عاملِ معلم، اگر در همه شئونی كه بدان وصف شد برای خدا باشد، در باطن آسمانها وی را عظيم خوانند و چه تفاوت بزرگی است ميان كسی كه خود عظيم است با كسی كه فوز عظيم و اجرعظيم و فضل عظيم برای اوست و چه فرق بزرگی است ميان كسی كه به مقام رفيع ﴿والله خيرٌ وأبقی﴾ فراخوانده شده، با كسی كه به رتبه ﴿وما عند الله خيرٌ وأبقی﴾ دعوت شده است و چه اختلاف بزرگی است ميان كسی كه خود صالح است با كسی كه كرداش صالح است؛ زيرا صالح كسی است كه خداوند راهبر و ياور اوست: ﴿وهو يتولّی الصالحين﴾ اما آنكه كار صالح میكند از كسی كه خداوند را راهبر و يار خود گرفته است، دور است! و چه فرق بزرگی است ميان كسی كه خود خالص است و خداوند او را برای خويش خالص كرده و از مخلَصين است، با كسی كه كردارش خالص و از زمره مخلِصين است!
حاصل اينكه، چنانچه كسی پيش از معرفت به اسرار حج، راهی بيتالله شود، گرچه ممكن است بر حسب ظاهر حج او صحيح باشد، ليكن حج كامل و مقبول انجام نداده و ضيافت الله نصيب او نشده است؛ زيرا روحِ چنين حج گزاری به خاطر عدم آگاهی به اسرار حج، تعالی پيدا نكرده است.
برای آشنايی بهتر و بيشتر با اسرار حج، بايد سنت و سيرت حجگزاران راستين، يعنی معصومين(ع) به دقت مورد بررسی و تأسی قرار گيرد؛ زيرا آنان در كنار رعايت آداب و سنن و فرايض حج و عمل به احكام ظاهری آن، تكيهگاه تكوينی آنها را هم در نظر داشتند.
خدای سبحان، حاج و معتمر را در شمار شعائر خود آورده است: ﴿يا أیّها الّذين امنوا لا تُحلّوا شعائر الله ولا الشهر الحرام ولا الهَدی ولا القلائد ولا امّين البيت الحرام يبتغون فضلاً من ربّهم ورضوانا﴾ . حاجی از اَوان عزم بر زيارت، جز شعائر الهی است. از اينرو هنگام تهيه مقدمات سفر و در مبادی خروجی و ورودی و نيز در ارائه خدمات به او و همچنين هنگام خريد و فروش و مانند آن، در طول سفر حج و عمره، توهين به او و ايجاد مشكلات برای وی جايز نيست.
از آنجا كه خطاب مذكور عام است، خود حجگزار نيز مكلف است ارج و حرمتی را كه خداوند برايش نهاده، پاس بدارد و از اعمال وهنآميز بپرهيزد. البته روشن است كسی كه از سفر حج و عمره، قصد سياحت، تجارت، شهرت و مانند آن را دارد جزو حُرمات الهی نيست.
انتهای پیام