بیماری کرونا نه فقط در ایران، بلکه در سراسر جهان سبک زندگی دینی را با تحولات و چالشهایی جدید مواجه کرده است. جامعه ایرانی امسال شبهای قدر متفاوتی را تجربه خواهد کرد. مناسکی که در این شبها همواره جمعی برگزار میشد، امسال عمدتاً به حالت فردی تقلیل مییابند. حال باید دید که آیا این تقلیل بر محتوای شبهای قدر در منظر دینداران تأثیر میگذارد؟ آیا تهدید کلیت جامعه از سوی یک بیماری ناشناخته موجب میشود که امسال شبهای قدر پیوند وثیقی با امر اجتماعی و خیر جمعی پیدا کند؟ اینها سؤالاتی است که برای نزدیک شدن به پاسخشان، با عباس نعیمی جورشری، پژوهشگر جامعهشناسی و استاد دانشگاه، به گفتوگو پرداختیم. آنچه در ذیل میآید، حاصل این گفتوگوی تفصیلی است.
ایکنا ــ به نظر شما شیوع بیماری کرونا چه تأثیری بر سبک دینداری خواهد داشت؟ به ویژه اینکه شبهای قدر نیز در پیش است و امکان دارد که شیوع بیماری کرونا و شکافها/فرصتهای الهیاتی ناشی از آن، تغییراتی در مناسک این شبها به وجود بیاورد.
نخست باید مقدمهای عرض کنم تا ببینیم با دینی که به آن منتسب هستیم چه نسبتی داریم. تقسیمبندیهای مختلفی وجود دارد اما آنچنان که من میفهمم، در سه حوزه با ارثیه دینی کهن خود مواجه هستیم؛ حوزه ایمان، حوزه اخلاق و حوزه مناسک. حوزه ایمان به اقلیم شهود تعلق دارد که در واقع حوزه وحی، الهام، سیر و سلوک و تأمل درونی است، از این حیث کمتر به ساختارهای زبانی درمیآید و چندان تجربه قابل انتقالی نیست. حوزه اخلاق، جنس فلسفه دارد. یعنی حوزهای است که در آن میاندیشید، استدلال میکنید، باید و نباید و نظم ذهنی میآفرینید، این نظم، هم به عوالم درونی گریز میزند و هم به عوالم بیرونی. لذا گویی اخلاق بین ایمان و مناسک قرار میگیرد. اما حوزه مناسک، جایی است که در آن اظهارات رفتاری داریم، این اظهارات رفتاری، فرم(form) و شکلهای خاصی دارند و افرادی که پیروان آن دین و مسلک هستند، همه متحدالشکل، آن مناسک را انجام میدهند. اینها خیلی اجتماعی هم هستند.
بنابراین وقتی درباره دینداری و تلاقی آن با کرونا صحبت میکنیم این سهگانه را باید مدنظر قرار دهیم. بعضی از دینداران در حوزه ایمان و اخلاق عمیقتر هستند و برخی دیگر به حوزه مناسک، وابستهتر؛ لذا ممکن است کرونا برای هر شخص، بسته به اینکه از هر یک حوزههای دینی چه برداشت و تجاربی دارد، تغییرات متفاوتی در سبک زندگی دینی او ایجاد کند. درباره شب قدر هم همینطور؛ خوب است همینجا اشاره کنم که به عقیده من، ما میتوانیم در ایران، چهار دسته را از لحاظ دینداری از هم متمایز کنیم؛ مذهبیها، خداپرستانِ غیرمذهبی، آگنوستیکها(شکگرایان) و آتهئیستها(خداناباوران). البته خود مذهبیها هم طیفبندی دارند و یک شکل واحد ندارند. ضمن اینکه یک عده نیز به واسطه نواندیشی دینی، در حالتی میان دسته اول و دوم قرار دارند و گویی روی یک پُل ایستادهاند. همه اینها اگر بخواهند مناسک دینی مثل شب قدر را اجرا کنند، متفاوت عمل میکنند چون جنس دینورزی و عقل دینورزانه آنها متفاوت است.
ایکنا ــ آیا به نظر نمیرسد که شب قدر امسال، بیشتر از قبل جنبه اجتماعی پیدا کرده است؟ به این معنا که اگر قبلاً فقط برای خود دعا میکردیم و به دنبال مقدرات فردی بودیم، اما اکنون باید به دنبال مقدرات جمعی باشیم. چون سلامت و امنیت همه ما در گروی امنیت جامعه است. مثل همان بحثی که «اولریش بِک» در کتاب «جامعه مخاطرهآمیز» مطرح میکند.
تردید دارم، از این حیث که این «ما» که میگویید، مشخص نیست دقیقاً چه کسانی هستند. ایران از نظر فرهنگی، موزاییکی است، یعنی دینداری فرد ساکن تهران و دینداری فرد ساکن بوشهر و دینداری فرد ساکن رشت، با هم متفاوت است، اگرچه فرمهایشان شباهتهایی دارد اما اتفاقاً هم در فرم و هم در محتوای دینداری تفاوتهایی دارند. «دورکیم» جوامع را به جوامع مکانیکی و ارگانیکی تقسیم میکند. جامعه مکانیکی، جامعهای است که در آن انسجامها مکانیکی است و افراد به شکل حضوری، حقیقی و در سلسلهمراتب خاصی با هم مناسباتی دارند. آن سلسلهمراتب کاملاً حقیقی و چهره به چهره است و یک پدری آن بالا وجود دارد که توصیه میکند و بقیه ایل هم مکلف به تبعیت هستند. دینداری نواحی سنتی ایران، اینگونه است. یعنی بخشهایی از جامعه ایران که خصلت ایلی و قبیلگی و بافت سنتیتری دارد، شکل دینداریاش اینگونه است. از آنجا که شکل و فرم این جوامع مکانیکی است، پس همبستگی بالایی نیز با هم دارند، احتمالاً در خواستها، ارادهها و دعاهایشان به دیگری بیندیشند و این امر با کرونا، تشدید هم میشود. در مقابل، جوامع ارگانیگی که محصول صنعتی شدن هستند و فضای مدرن را بیشتر تجربه کردهاند و مدرنیسم بیشتر به آنها نفوذ کرده است، فردیت اهمیت بیشتری دارد و اساساً جنس دینورزی آنها متفاوت است.
ایکنا ــ یعنی شما معتقدید که جامعه ما اگرچه در کلیت یک جامعه ارگانیکی و صنعتی است اما مثل انگلستانِ قرن شانزدهم میلادی، هنوز در دل آن، جوامع کوچکترِ مکانیکی و قبیلهای وجود دارند؟ و این امر به تمایز دینداری منجر شده است؟
بله دقیقاً، آن وجه ارگانیک متأثر از ساخت جهانی نوین است اما در دل خودش، وجوه مکانیکی دارد که ناشی از گذارِ ناتمام است. به همین خاطر گاهی در بحثهای تخصصی جامعهشناسی نسبت به مطالبی که بعضی همکاران مطرح میکنند، تنذیر میدهم که نباید ایران را یکدست فرض کنیم. یعنی یک «ما» یا «من» واحد وجود ندارد. حتی در شهر تهران هم که شهر نسبتاً صنعتی است و به نظر میرسد باید در آن مناسبات جامعه ارگانیکی حاکم باشد، به نظر من مناسباتِ ارگانیک تام ندارد. چون طبقهبندی و قشربندیهایی در متن آن وجود دارد که دیگر نمیتوان در قالب دوگانه مکانیک - ارگانیک درباره آن سخن گفت. مثلاً جنس طبقه متوسط سنتی(بازاریها) با جنس طبقه متوسط جدید(کارمند) تفاوت دارد. یکی پامنبری است و دیگری پامنبری نیست. یکی تحصیلات آکادمیک و دانشگاهی ندارد و دیگری دارد. پس تهران صنعتی، تهران ارگانیک تام نیست.
من منکر این نیستم که کرونا تغییراتی در محتوای دینداری و محتوای مناسکی مثل شب قدر ایجاد میکند اما سخنم این است که چون جامعهای متکثر داریم، به هیچوجه نمیتوانیم تغییر در دینداریِ یک بخش از جامعه را به دینداری کل جامعه تعمیم دهیم. به واسطه این تکثر انواع دینداری در ایران، نمیتوانیم نتیجه بگیریم که کرونا تأثیر ثابت و یکشکلی بر دینداری افراد میگذارد.
ایکنا ــ به نظر شما چه دلیل جامعهشناسانهای وجود دارد که توضیح دهد بعضی دینداران با وجود توصیههای دینی به جمعگرایی و توجه به اجتماع، فقط «خود» را میبینند؟ حتی در شب قدر.
بنظر من، دیندارانی که قشری هستند و ایمان هنوز به عمق جان آنها نفوذ نکرده است، گروهبندیشده فکر میکنند. یعنی تا جایی جان و سلامت دیگری برایشان اهمیت دارد که با او همفکر و هممنفعت باشند. شما را ارجاع میدهم به دوقطبیهای موجود در جامعه. رفتارهای مجازی مردم طی ماههای گذشته بسیار معنادار بود، در حوادث آبانماه، ترور سردار سلیمانی و ... شاهد بودیم که بسیاری از کاربران فضای مجازی، یکدیگر را آنفالو و یا بلاک کردند، اینها معنادار و حتی خطرناکاند و حاکی از این است که تحملمان نسبت به غیر کم شده و در دلهایمان کینههایی نسبت به یکدیگر شکل گرفته است. این را در یک بعد وسیع ساختاری و فرهنگی عرض میکنم. این دوقطبیها تأثیر خود را بر مناسک، مثلاً مناسک شب قدر هم میگذارد.
کسی که ذهنش دو قطبی شده باشد، وقتی بخواهد در این شب دعا کند، فقط کسی را دعا میکند و خیر کسی را میخواهد که با خودش همنظر و همجبهه باشد، چون هنوز نتوانسته است به آن گشودگی و فراخی اندیشه و صبر و عمق دست پیدا کند که مخالف خود را نیز دعا کند و خیرخواه او باشد. اگر من و شما بخواهیم برای این جامعه کاری کنیم، باید تلاش کنیم که بین دوقطبیها پل بزنیم و مهربانتر شویم. دوقطبیهایی شدید مثل مذهبی - غیرمذهبی، سوسیالیست - لیبرالیست، سنتی - مدرن و ... در جامعه ما وجود دارند اما متأسفانه به نظر میرسد چندان به مخاطرات آنها اندیشیده نمیشود.
ایکنا ــ اگر بپذیریم که به عقیده «دورکیم» جامعه، مستقل از افراد، شیئیت و واقعیت دارد، جامعه کنونی ایران، چه مقدراتی لازم دارد تا از بحرانهای فعلی خارج شود؟
مقدمتاً عرض کنم که ما در سنت دینی خودمان، منابع فرهنگی غنی داریم، همین ادعیهای که در ماه رمضان و شبهای قدر خوانده میشود، پیامهای معرفتی بلندی دارد. این معرفتها به تحکیم اخلاق در انسان کمک میکند و اخلاق هم سیمان اجتماعی است. لذا معتقدم نسبت به این پیامهای معرفتی، هم در بعد شخصی و هم در بعد اجتماعی، باید سیر و سلوک کرد. همین عبارت «الغوث الغوث خلّصنا من النار یا رب» که در دعای جوشن کبیر در شبهای قدر خوانده میشود، پیامهای مهمی دارد. این «نار؛ آتش» که میخواهیم از آن خلاص شویم چیست؟ پاسخ به این سؤال، پاسخ به سؤال شماست.
یکی از این آتشهایی که خدای تعالی باید ما را از آن نجات دهد، فقر و بیعدالتی است. البته اراده خدا در نظام خلقت بر این است که ما به عنوان انسانهای مختار، با عمل خودمان شرایط نجات را مهیا کنیم، قرار نیست که خداوند به زمین بیاید و مشکلات ما را حل کند، مشکلات ما به دستان خودمان و با عقلانیت تحلیلگر، شککننده، تدبیر ساز و البته در یک تلنگر درونگفتمانی، ذیل سایه و الطاف الهی حل میشود. همین حالا که من و شما آسوده با یکدیگر سخن میگوییم، مردمانی در این سرزمین زندگی میکنند که برای یک زندگی «بخور و نمیر» باید دو و یا حتی سه شیفت کار کنند. این همان نار است چرا که فقر مادر انحرافات است، از آن حدیث مشهور شنیدهایم که فقر از هر دری وارد شود ایمان از در دیگر بیرون میرود. فقر و نابرابری، نار امروز ماست.
معضل دیگر در جامعه ما این است که با یکدیگر نامهربانیم. یک مثال ساده بیان میکنم، شما سر یک دوربرگردان ایستادهاید و میخواهید دور بزنید، چند نفر به شما راه میدهند؟ این یک مصداق ساده و روزمره نامهربانی است. البته انسانهایی که بر طریق مهربانی زیست میکنند، کم نیستند اما گویی تعداد آنها در جامعه کاهش یافته است.
آتش دیگر این است که امید به زندگی شرافتمندانه و پاک و عزتمند ضعیف شده است. اگر من و شما در مقام پژوهشگر در جامعه پیمایش کنیم و از مردم بپرسیم که «حدس میزنید سال 1400 از 1399 بهتر خواهد بود یا بدتر؟» به نظر من، پاسخها معطوف به بدترشدن خواهد بود و این یعنی امید اجتماعی، افت کرده است. مجموعه اینها جامعه را به سمت پرتگاه میبرد، آن وقت به بحث «هابز» میرسیم که میگوید: «انسان، گرگِ انسان میشود»، یعنی کار جامعه به جایی میرسد که اعضایش میگویند: همدیگر را بخوریم تا خورده نشویم. انسان دیندار در شب قدر باید به این آتشهایی که به جانمان افتاده فکر کند و رهایی از اینها را از خداوند طلب کند و خودش همت کند.
در این بحثها روی سخن من با دینداران است و درونگفتمانی صحبت میکنم، مبادا فریب بخوریم که اگر گریستیم و از لحاظ روانشناسی سبک شدیم، فکر کنیم کار تمام شده است. بعضیها فکر میکنند آفتاب که طلوع کرد، شب قدر تمام شده است. در حالی که بعد از طلوع آفتاب تا یک سال بعد، مسئولیتهای فرد دیندار بیشتر میشود. زیرا شب قدر پیمانهایی با خدا بسته است که باید آنها را عملی کند. پس شب قدر نقطه نیست، آغاز یک خط است!
متأسفانه جوامع دینی عموماً در سطح قشریگری میمانند و معرفتهای عمیق و گوهرهای ناب درون دین را کمتر پیدا میکنند. مناسک شب قدر، چه در دوره جمعی و پیشاکرونا و چه اکنون که بیشتر جنبه فردی دارد، باید تلنگری فکری بزند. این تلنگر هم باید تداوم داشته باشد.
ایکنا ــ ما گزارهای از امام موسی صدر داریم که شب قدر یعنی شبی که انسان خود را پیدا میکند و تصمیم میگیرد که برای یک سال آینده، کارهایی را انجام دهد. این مفهوم با ایده شما که شب قدر یک نقطه نیست و یک خط است، ارتباط دارد. حال این سؤال پیش میآید که یکایک ما آدمها در رقم زدن مقدرات جامعه چه نقشی میتوانیم داشته باشیم؟ فرض کنید که من برای خودم تصمیم بگیرم کارهایی را انجام بدهم، اما آیا میتوانم بر روند کلی جامعه تأثیر بگذارم؟
دوگانه ساختارگرایی - ارادهگرایی در جامعهشناسی به همین موضوع میپردازد و پیشینه فلسفیِ پیشاجامعهشناسی هم دارد. ساختارگرایان معتقدند که جامعه و واقعیات اجتماعی، اعمال و رفتار آدمی را شکل میدهد و کانالیزه میکند، ارادهگرایان معتقد هستند که آدمی با اعمال و رفتار خود جامعه و واقعیات اجتماعی را شکل میدهد. من نگاه ترکیبی دارم، نسلی از جامعهشناسان ضمن اینکه محدودیتهای ساختاری را به رسمیت میشناسند، معتقد هستند که تصمیم انسان هم دخیل است. اما تا کجا؟ یک مثال میزنم؛ من یک اتاق در اختیار شما قرار میدهم و وسایلی داخل آن هست. شما به فراخور میل و سلیقه خود میتوانید اینجا دکوری بچینید اما آیا میتوانید شیئی که در اتاق نیست، بچینید؟ خیر. چون توانی بر آن ندارید. پس ما حداکثر میتوانیم ساختارگرای ارادهورز باشیم یعنی تا جایی میتوانیم اراده و تصمیم خود را اعمال کنیم که ساختارها به ما این امکان را دهند. میتوانیم تا حدودی و تا اندازهای در ساختارها دست ببریم چرا که معتقدم ساختارها سیال هستند.
زندگی انسانهای بزرگ تاریخ به ما میآموزد که تا حد توان خود باید برای اصلاح امور تلاش کنیم. مولای متقیان امام علی(ع) که من عموماً از ایشان با عنوان «استاد» یاد میکنم و شبهای قدر هم شب ضربت خوردن و شب شهادت ایشان است، نتوانست بسیاری از اهداف و برنامههای خود را در دوران حیات پیش ببرد و به شهادت رسید، این همان محدودیت ساختاری است. پس بزرگان تاریخ هم در ساختارها محصور بودهاند اما کار و تلاش خودشان را هم کردهاند، آن جایی هم که ساختار را نتوانستهاند تغییر دهند، عقبنشینی کردهاند. مگر علی ابن ابی طالب سالیان متمادی دور از فضای سیاسی به کشاورزی و باغبانی نپرداخت؟ اصراری هم برای ورود به آن نداشت. بنابراین با یک امر سیال مواجهیم.
من برای ساختار، صفت سیال به کار میبرم یعنی ساختارها دائماً مثل امواج در حال تحرک و تغیر هستند. یکی از نقدها به مارکسیستها در قرائت لنینیستی همین است که به آنها گفته میشود شما اراده کردهاید که نظام سرمایهداری فروافتد، مگر با اراده شما نظام سرمایهداری ساقط میشود؟ شد؟ خیر! نظام سرمایهداری به مثابه یک ساختار، دائماً پس و پیش میرود و انسان میتواند در این تحولات تأثیر خود را بگذارد. همین امام موسی صدر که شما از ایشان مثال آوردید، به سرنوشتی غمانگیز دچار شد ولی واقعیت این است که پس از چند دهه هنوز از او سخن به میان میآید، بخاطر اینکه در حد خود اثرگذاری داشته است.
ایکنا ــ تا اینجا درباره تغییرات محتوایی احتمالی در مناسک شب قدر سخن به میان رفت. حال درباره تغییرات ظاهری این مناسک نیز نظر خود را بفرمایید. به نظر شما تقلیل یافتن مناسک جمعی شب قدر به مناسک فردی به واسطه کرونا، چه فرصتهایی برای سبک زندگی دینداران پدید آورد؟
پاسخ این پرسش بر نکته تئوریکی اتکا دارد که در آغاز سخن اشاره کردم؛ یعنی همان بحث که دین را به سه وجه ایمان، اخلاق و مناسک تقسیم کردم. ببینید من برای سکوت بسیار ارزش قائلم، این سکوت در جغرافیای فهم من بسیار ارزشمند است، این که انسان بتواند خود را نگه دارد و برای ساعتی هم که شده، حرف نزد، رفتهرفته عمق پیدا میکند. بسیاری از رفتارهای ناشایستی که در قبال دیگران داریم، ناشی از هیجانات آنیِ زبانی است اما در سکوت تمرین میکنیم که هیجانات را کنترل کنیم. شرایط پیشآمده فرصتی را مهیا میکند که انسانهای دیندار در تنهایی خود سکوت و خلوت را تجربه کنند. سکوت به اعتقاد من یک تمرین و سلوک شهودی - فلسفی است. این سلوک شهودی - فلسفی عوارض و نتایج رفتاری دارد، حداقل تغییرش در وجه رفتاری این است که انسان را آرامتر میکند و این آرامش به اطرافیان هم منتقل میشود.
فرصت دیگر، اندیشیدن است. هرکس میتواند در فرصت تنهایی و خلوت شبهای قدر در منزل خود، نسبت به ایمان خود بازاندیشی داشته باشد. ببینید در سخن خردمندانهای گفته شده که روح ایمان، امید است. ایمان اساساً امید را جستجو میکند. خوب است که دینداران در دینداریِ قدرورزانه خود به این فکر کنند که چقدر به عنصر امید در درون خود که شاکله اصلی ایمان است معطوف هستند. شاخصه دیگری که میتوانند در ایمان خود مورد بررسی قرار دهند، جنس دینداریشان است. به این فکر کنند که ایمانشان بخاطر معیشت و تحصیل منافع مادی است یا واقعاً اعتقاد درونی دارند. به یاد آن سخن حکیمانه در نهجالبلاغه میافتم که «برخی خداوند را بخاطر بهشتش میپرستند، آنها بازرگانان هستند. برخی خداوند را برای جهنمش میپرستند، آنها ترسویان هستند. برخی خداوند را بخاطر بزرگیاش، بلند مرتبه بودنش و شکوهش میپرستند، آنها پارسایان هستند.»
شاخصه دیگر این است که انسان دیندار با خود بیندیشد که چند صفت از صفات باری تعالی، که در دعای سحر خوانده میشود، در او وجود دارد. در این ادعیهای که میخوانند بيانديشند که مدام نامها و صفات پروردگار برده میشود. چه مقدار خودشان این صفات را دارند؟!
فرصت دیگر این است که در این ایام، به آثار کلاسیک و اصیل مذهب خود رجوع کنند. خیلی عجیب است که کسی خود را در مقام شیعه بودن، بداند اما یکبار معانی قرآن و نهجالبلاغه را نخوانده و نیندیشیده باشد. به بیان خیلی ساده عرض کنم علیبنابی طالب در عنصریت تاریخمندش احتمالاً ناراحت خواهد بود که جمعیتی خود را منتسب به ایشان بدانند اما نهجالبلاغه را نخوانده باشند. یعنی اصول فکری و رفتاری ایشان را ندانند. من میخواهم بگویم که حتی بالای سر بردن قرآن در شبهای قدر کافی نیست، ای کاش به مضامین آن هم توجه شود. مثلاً به بینش مرگباورانه و مرگاندیشانه که قرآن ارجمند دائماً به آن تذکر میدهد، توجه کنیم. بیشتر نامهربانیها، کژیها، خصومتورزیها، بددلیها، نانبُریها و آزارها که بر دیگری انجام میدهیم از این جهت است که گمان میکنیم عمرمان همواره پایدار و برقرار است در حالی که از دو ساعت دیگر خود خبر نداریم، بنابراین پررنگ شدن نقش مرگ در زندگی شخصی و ذهن آدمی، بر مناسبات اجتماعی ما بسیار تأثیر میگذارد. این فقط یک مضمون از مضامین معرفتی قرآن است که میتواند زندگی دینداران و مؤمنانش را عمق ببخشد.
البته دین در جامعه، هویت ایجاد میکند، بخشی از هویتی که ایجاد میشود ناشی از تجربه مشترک است، از این جهت مناسک دینی جمعی اهمیت پیدا میکنند و خلأ آنها شاید از این منظر هویتی، موضوعی قابل تأمل و بررسی باشد که برخی جامعهشناسان بدان توجه میدهند. فرصتهایی که من برای مناسک فردی بیان کردم، فرصتهای معرفتی بود، گویی که در فضای مناسک جمعی، تجربه مشترک دست بالا را دارد و در مناسک فردی، معرفت دست بالا را دارد. در فضای جمعی، فضای اندیشیدن کمتر فراهم است و التهاب احساسی بیشتر است اما در فضای فردی، بیشتر امکان اندیشیدن وجود دارد که حاصل آن میشود معرفت.
گفتوگو از مجتبی اصغری
انتهای پیام