به گزارش ایکنا، مؤسسه آموزش عالی حوزوی امام رضا(ع) سلسله نشستهایی با عنوان «عقلانیت نوین اسلامی» با تدریس عطاالله رفیعی آتانی، عضو هیئت علمی دانشگاه علم و صنعت، هر هفته به صورت مجازی برگزار میکند. متن ششمین جلسه از نظر میگذرد؛
چارچوب کلی و روش کارم را در جلسات قبل بیان شد. علاقه دارم دوستانی که خدمتشان هستیم آن چارچوب را نگه دارند؛ یعنی مباحثی که ارائه میکنم را در آن چارچوب جاسازی کنند. امروز میخواهم وارد محتوا بشوم. به صورت طبیعی باید یک گزارش از نوع تصویربرداری خودم از واقعیت علوم انسانی موجود ارائه دهم.
نکته اساسی که دوست دارم به عنوان کانون این بحث قلمداد کنم و شما هم به آن توجه کنید این است که به حسب تعریفی که از علوم انسانی ارائه دادم، علوم انسانی موجود محصول گزارش انسان جدید غربی درباره انسان جدید غربی است. من بعدا به تفصیل خواهم گفت منظورم از انسان جدید غربی چیست. یعنی دانشمندان غربی به عنوان جامعه شناس یا روانشناس یا اقتصاددان یا ... انسانهای غربی بودند که آمدند رفتار و پدیدههای انسانی انسانهای جدید غربی را برای ما توضیح دادند. بنابراین این دانش یک دانش جهان شمول نیست مگر اینکه کسی ادعا کند این انسان انسان جهانی است یعنی همه انسانها مثل انسان غربی هستند. بنابراین اگر کسی انسان غربی را بشناسد همه انسان را میشناسد و میبیند.
لازمه دوم این حرف این است، اگر علوم انسانی دارد واقعیت انسان جدید غربی را گزارش میکند، آن واقعیت محصول یک فرآیندی است که بنیادهایش فلسفه زندگی است؛ یعنی فلسفه زندگی خاصی را انسان جدید غربی با همان فرآیندی که عرض کردیم در عمل محقق کرده است. این دانشمندان علوم انسانی از آن فرایند به ما خبر میدهند. اگر آن انسان انسان خاصی است و چارچوب خاصی را مبنای زندگی قرار داده است که شما نشان میدهید، اگر بر اساس آن توصیه سیاستگذارانه استخراج میکنید یعنی دارید انسان اینجایی و ایرانی را به شکل انسان غربی تولید میکنید. مثالم این است اگر شما آمدید بر اساس تئوریهای اقتصادی، توصیه سیاست اقتصادی دادید و اقتصاد جامعه را ساختید یا بر اساس تئوری جامعهشناختی او توصیههای فرهنگی استخراج کردید یا بر اساس تئوری مدیریتی او نظام اداری طراحی کردید شما دارید فرد و جامعه را به یک انسان آن طوری تبدیل میکنید.
کسی که این کار را میکند یا فکر میکند همه انسانها مثل هم هستند و انسان غربی انسان جهانی است یا باید بگوید انسان غربی درست زندگی کرده است ولی اگر معتقد باشید آن آدم را در حوزه زندگی فردی و اجتماعی قبول ندارید نباید از تجربه او مدل تربیتی استخراج کنید و جامعه و فرد را بر اساس آن خلق کنید. بنابراین مشکل ما با علوم انسانی موجود این است که اولا جهان شمول نیست یعنی موضوع آن فهم انسان غیر غربی نبوده است، یعنی اساسا این ماموریت را برای خود تعریف نکرده است که بخواهد انسان غیر غربی را توضیح دهد و اساسا انسان ایرانی موضوعش نبوده است. حرف دوم ما این است این دانشی که تولید میکنید دانش درستی برای اینکه مبنای زندگی قرار گیرد نیست چون آن آدم، آدم درستی نیست. ممکن است کسانی که فلسفه زندگی دیگری دارند مبانی دیگری را برای زندگی انتخاب کرده باشند. بنابراین اساسا این سیستم، سیستم قابل قبول اخلاقی و ارزشی نیست. پس این تئوریها نه واقعنما هستند و نه راهنمایان درستی برای زندگی هستند. من این دو نکته را عرض کردم تا قبل از اینکه بگویم انسان جدید غربی چگونه بوده است عرض کنم آنهایی که فکر میکنند این علوم جهان شمول است درست نیست و اینکه تعمیم نحوه وجود آن انسان برای سایر جوامع کار صحیحی نیست.
طبیعتا الآن پرسش شما این است که آن آدم چگونه است. من اول انسان جدید غربی را معرفی میکنم. این بخش از بحثم محتوایش همان است که فلسفه علوم انسانی متعارف است. اگر با فلسفه غرب آشنا باشید دنیای جدیدی که با آن روبرو هستیم نقاط شروعش از قرن چهاردهم بوده است. در آن زمان یک انسان جدیدی به وجود آمد که قبل از آن این نحو از موجودیت را نداشت. این انسان به توسعه اقتصادی دسترسی پیدا کرد، به توسعه فناوری دست پیدا کرد و نهایتا این زندگی ایجاد شد.
مسئله این است که از قرن چهاردهم چه اتفاقی افتاده است. وقتی ما از هر هویت انسانی صحبت میکنیم گویی از نحوه وجود و هستی انسان و هستی موثر بر انسان صحبت میکنیم. من میخواهم از این مفهوم استفاده کنم و بگویم هستی انسان جدید غربی و هستی موثر بر او چگونه صورتبندی شد یعنی آنها زندگی خودشان را چگونه صورتبندی کردند که به یک نوع بودن خاص انسانی تبدیل شد.
در آثار متفکران ما گفته شده است که هستی انسان و هستی موثر بر انسان با نوع ارتباطات با محیط حیات انسانی معنا پیدا میکند و این محیط را یک محیط چهار لایه میدانند. یک محیط درونی فرد، یک محیط انسانی موثر بر او و دیگری محیط طبیعی و یکی هم محیط ماورا طبیعی. این محیط چهارگانه میتواند هویت هر انسان را توضیح دهد. اگر ما که در اینجا هستیم احیانا رفتار گوناگونی داریم محصول گوناگونی تنظیم این مناسبات اربعه است یعنی هر کدام از ما تلقی خاصی از محیط داریم، تلقی خاصی از هویت جمعی داریم، تلقی خاصی از طبیعت داریم و تلقی خاصی از خدا داریم. تفاوتهایمان را با تفاوت باورهایمان در این حوزهها میتوانیم توضیح دهیم.
مثلاً اگر میخواهیم شخصیت حضرت امام را بفهمیم باید ببینیم ایشان این مناسبات را چطور معنا میکرد و بر اساس آن چطور رفتار میکرد. این مدلی است که بر اساس آن میتوان واقعیتهای انسانی را توضیح داد. میخواهم بر اساس همین مدل انسان جدید غربی را توضیح دهم. فهم من این است که این انسان جدید غربی بعد از قرن چهاردهم در قلمرو این مناسبات یک تغییرات اساسی به وجود آورد و در اثر آن رفتارهای خاصی انجام داد و پدیدههای خاصی خلق کرد و علوم اجتماعی آمد این پدیدهها را توضیح دهد و اگر کسی میگوید بر اساس این علوم اجتماعی میتوان سیاستگذاری کرد، این مناسبات را بازتولید میکند و اتفاقا در مقاطعی از بعد از انقلاب هم همین اتفاق افتاد که بعدا توضیح خواهم داد.
انتهای پیام