رسالت پیامبر(ص) رسالتی فرهنگی است / چرا انسان طغیان می‌کند
کد خبر: 3969543
تاریخ انتشار : ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۲۱:۴۷

رسالت پیامبر(ص) رسالتی فرهنگی است / چرا انسان طغیان می‌کند

شریف لک‌زایی با اشاره به نکات تفسیری سوره علق بیان کرد: رسالت پیامبر(ص)، یک رسالت فرهنگی است و رسالت علم و خواندن و تعلیم است و اولین سخنی که در آغاز وحی، پیامبر(ص) با آن مواجهه پیدا می‌کند، اقرأ، قلم و علم است. این مسئله روشن می‌کند که این مسئله رسالت، مسئله علم، خواندن و تعلیم است و این آیات اشاره می‌کند که دین اسلام، دین علم است.

به گزارش ایکنا، بیست‌ویکمین جلسه از سلسله جلسات تفسیر قرآن شریف لک‌زایی، دانشیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، با محوریت آراء و اندیشه‌‌های امام موسی صدر در کتاب «برای زندگی»، شب گذشته، 14 اردیبهشت‌‌ماه، با موضوع سوره‌ «علق» برگزار شد که متن سخنان وی به شرح ذیل است:

آیات ابتدایی سوره علق، جزو اولین آیاتی است که بر پیامبر(ص) نازل شده و مباحث مهمی در آن طرح شده است. خداوند در این سوره از خلقت انسان و نعمت‌هایی که به او داده سخن می‌گوید و یادآور می‌شود که با این همه، انسان در برابر خداوند ناسپاس است. پیامبر(ص) از وضع موجود جامعه خود ناراحت بود و می‌دید کسانی در جامعه هستند که از راه حق و توحید منحرف شده‌اند. در سوره بینه نیز به همین بحث اشاره شد و این که افرادی که در دین حنیف بودند، منحرف شده بودند و منتظر بینه جدیدی بودند که پیامبر(ص) و قرآن بینه جدید محسوب می‌شد تا بتواند آیین توحیدی را بسط دهد. بنابراین اینجا پیامبر(ص) از انحرافات زمانه‌اش ناراحت است. در یک بخشی نیز پیامبر(ص) و ویژگی‌های او را تبیین می‌کند که با اینکه یک جامعه صالحی نبوده، اما پیامبر(ص) از همه این انحرافات دور بوده و با درد انسان هم‌عصرش آشنا بوده است.

او به برخی از صفات مانند امانت‌داری، رفتار نیکو و اخلاق کریمه شهره بوده است و با اینکه امی بوده و نمی‌توانسته بخواند و بنویسد، هنگامی که در غار حرا با وحی و کلام خدا مواجه می‌شود، حضرت(ص) مخاطب قرار می‌گیرد که بخواند. اینجا پیامبر(ص) مضطرب می‌شود، چون با یک امر غیرعادی مواجه می‌شود و چیزی را حس می‌کند که پیش از آن احساس نکرده بود؛ لذا وقتی با آن مواجهه پیدا می‌کند، دچار اضطراب می‌شود.

یکی از نکات مهمی که امام موسی صدر اشاره کرده، در مورد غار حرا است که مکانی برای اعتکاف بوده است. ویژگی این غار این بود که مشرف به کعبه بوده است. نکته دیگر این است که این غار رو به قدس هم هست. پیامبر(ص) به نوعی از مردم کناره می‌گرفت و به عبادت در تنهایی می‌پرداخت. سنت چله‌نشینی برای رسیدن به کمال الهی بین مردان الهی و انبیا معمول بوده است. البته این بحث با رهبانیت متفاوت است. این وصف و عمل چله‌نشینی در حراء وقتی انجام می‌شده، فرد در جامعه بوده است و کارش عزلت نبوده است.

مطلب دوم در مورد «اقرأ» است که مراد از قرائت کردن چیست. ایشان می‌گویند می‌توانیم دو معنا داشته باشیم؛ یکی اینکه به حسب ظاهر، آیه را معنا کنیم که فرد چیزی را بخواند. در زبان عربی نیز این هست، اما یک معنای دیگری نیز می‌توان از این قرائت فهمید و آن را مورد توجه قرار داد و آن یک معنای وسیع‌تری از قرائت است. ایشان مثال می‌زند که گاهی انسان از چهره یک انسانی، مسائلی را متوجه می‌شود که ممکن است به گفته فرد هم درنیامده، اما به یکسری از امور پی می‌برد. اینجا نیز می‌گوید مراد از خواندن، به معنای خواندن کتاب هستی است و این از منطق قرآنی و تفکر اسلامی هم دور نیست و قرآن تأکید دارد که این کتاب، کتاب دین فطرت است. بنابراین هیچ بُعدی ندارد که غیر از اینکه قرائت را به معنای خواندن ظاهری تلقی کنیم، به معنای خواندن کتاب هستی نیز تلقی کنیم.

همچنین، آیه خلقت انسان و تعلیم را مورد توجه قرار می‌دهد که تعلیم قرآن پیش از خلقت آمده است، در حالی که ظاهراً باید ترتیب منطقی برعکس باشد. قرآن که تعبیری از شریعت الهی است، بر خلقت انسان مقدم است و دین اسلام یک دین بیگانه با حقایق هستی نیست، بلکه با انسان و هستی پیوند حقیقی دارد. خدا نیز خالق همه هستی است و همه مخلوقاتش را می‌شناسد و خدا انسان را این طور آفرید که تمایلات مختلفی دارد و به هرکدام بخواهد می‌تواند به آن سمت میل کند.

نکته مهمی که امام به آن اشاره می‌کند، خود معرفت است که بین ایمان، معرفت و تفکر پیوندی را برقرار می‌کند که وقتی می‌گوید بخوان، یعنی کتاب تکوین را بخوان، از این‌رو ایمان درست، از تحقیق در مورد حقیقت هستی حاصل می‌شود و ایمان، معرفت و تفکر پیوند پیدا می‌کنند. معرفت به خدا نیز از این طریق است و به آیات 1 تا 4 سوره رحمن و بعد آیات 17 تا 20 سوره غاشیه نیز اشاره کرده است. از این طریق انسان باید در خلقت آسمان و زمین تفکر کند و معرفت خدا به معنای قرائت هستی تلقی می‌شود، بنابراین هرچقدر انسان در هستی بیشتر تأمل کند و آن را بخواند، ایمانش نیز بیشتر می‌شود و میان ایمان و تفکر و تشریع، تناسب واقعی وجود دارد و اقرأ یعنی کتاب هستی را بخوان.

مطلب سوم، این است که رسالت پیامبر(ص)، یک رسالت فرهنگی است و رسالت علم و خواندن و تعلیم است و اولین سخنی که در آغاز وحی، پیامبر(ص) با آن مواجهه پیدا می‌کند، اقرأ، قلم و علم است. این مسئله روشن می‌کند که این مسئله رسالت مسئله، علم، خواندن و تعلیم است و این آیات اشاره می‌کند که دین اسلام دین علم است و این موضوع، با آنچه در آغاز قرآن در مورد خلافت انسان آمده، منطبق است، چون در آنجا آمده که خلیفةاللهی انسان از طریق تعلیم اسماء است.

امام موسی صدر، در مورد اسمِ الله نیز سخن گفته‌اند و می‌گویند چرا از الله یاری می‌جوییم که نقش الله در زندگی انسان مسلمان بسیار قابل اهمیت است. ایشان گفته‌اند الله در مفهوم اسلامی، کانون تمام ارزش‌ها است. این یک مفهوم جدید است که باید بیشتر مورد توجه باشد و فرموده‌اند تمام صفات خدا به این صفت برمی‌گردد.

همچنین امام می‌گوید خدا به انسان و خلقت او توجه کرده است و باید توجه کنیم که انسان از محیط خودش متأثر می‌شود و هر آنچه جسمش را احاطه کرده، در روانش اثر دارد و همه حالت‌های روانی او در جسمش بازتاب دارد. از این حیث است که طغیان نیز رخ می‌دهد و ایشان می‌گوید چرا انسان طغیان می‌کند؟ چون انسان فطرت الهی دارد، اما باز هم طغیان می‌کند. انسان معتدل، به سمت انحراف گرایش ندارد و در یک حالت متوازنی است، اما زمانی که از مال و جاه و علم احساس بی‌نیازی می‌کند، طغیان می‌کند. البته درستش این طور است که انسان با به دست آوردن علم و ... ایمانش قوی‌تر بشود، اما عکس این رخ می‌دهد و این نیز ویژگی انسان است.

انسان وقتی قدرت و فرمانروایی دارد نیز ممکن است خودش را گُم کند. پس احساس بی‌نیازی زمانی است که انسان به علم و مال و قدرت برسد. بحث عصمتِ حاکم یا پیوندش با عصمت نیز مطرح شده است. ایشان می‌گوید ما انسان‌های عادی می‌توانیم یک درجه از ایمان داشته باشیم و این یک بخش عادی است، اما وقتی انسان فرمانروایی دارد، خودش را گم می‌کند و این غرور موجب این طغیان می‌شود. پس خطر انحراف وجود دارد، اما نزد جوان بیشتر از غیرجوان است، همچنان که مثلاً در عالم بیش از غیر عالم است و هر مقدار که آدمی کمال و ثروت و قدرت بیشتری داشته باشد، بیشتر در معرض خطر است.

براساس نگاه اجتمامی، امام موسی صدر، به قدرت نظامی و سیاسی و ... معتقد است و نکته این نیست که قدرت مذموم است، بلکه مهم است این قدرت انسان در چه مسیری خرج شود. وقتی قدرتش را در خدمت مردم قرار می‌دهد، عبادت است، اما آن وجه مذموم اینجا است که انسان خودش را از خدا و مردم بی‌نیاز احساس می‌کند. انسان وقتی به این نقطه می‌رسد، از مردم جدا شده و دچار تنهایی می‌شود و این تنهایی، انسان را دچار غرور می‌کند و این رذیله اخلاقی، او را از جامعه و خدا جدا می‌کند. بنابراین، یک نگاه منظومه‌ای باید داشته باشیم که قدرت‌مند شدن در همه حوزه‌ها منعی ندارد، چون انسان خلیفةالله است و وصفی از آن الله باید داشته باشد که از این نگاه، تخلق به اخلاق الهی نیز رخ می‌دهد؛ نه اینکه طغیان کند و احساس بی‌نیازی داشته باشد. بنابراین خداوند دارد تصویر انسان نافرمان را برای ما روشن می‌کند، در حالی که فضای توحید این طور نیست و اصلاً رسالت پیامبر(ص) بر این اساس است که این ویژگی‌ها و صفات را در انسان زنده کند.

انتهای پیام
captcha