غلبه قومیت‌گرایی در تعالیم دینی یهودیان / چرا یهودیان خود را قوم برتر می‌دانند
کد خبر: 3969596
تاریخ انتشار : ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۱۰:۲۰
تقی‌پور بیان کرد:

غلبه قومیت‌گرایی در تعالیم دینی یهودیان / چرا یهودیان خود را قوم برتر می‌دانند

دبیرکل جمعیت حامیان آزادی قدس در نشستی علمی ضمن تبیین چهار مفهوم خدا، قوم برگزیده، سرزمین موعود و مسیح‌گرایی در دین یهود، به غلبه عنصر قومیت بر دیانت در این دین پرداخت.

به گزارش ایکنا، نشست «برتری قوم یهود در آموزه‌های صهیونیست» شب گذشته با سخنرانی محمدتقی تقی‌پور، دبیرکل جمعیت حامیان آزادی قدس، به همت کانون اندیشه جوان در کانال  اینستاگرام باشگاه اندیشه برگزار شد. متن سخنان وی در ادامه از نظر می‌گذرد؛

طی چهل سال گذشته مراکز مطالعاتی و پژوهشی و فرهنگی ما در رابطه با این موضوع کوتاهی داشتند. این بحث یک بحث اساسی و کلیدی است. طبق آموزه‌های اسلامی و معیاری فرهنگی دینی، دشمن‌شناسی یکی از بنیادی‌ترین و ضروری‌ترین کارها در حیات فرهنگی و اجتماعی ماست. طی این چهل و دو سال در این زمینه کوتاهی کردیم. قرآن کریم سرشار از این آموزه‌هاست؛ برای نمونه فقط یک آیه را بیان می‌کنم. خداوند متعال در آیه 82 سوره مائده می‌فرماید: دشمن‌ترین دشمنان اهل ایمان یهود هستند و بعد مشرکین.

بزرگان ما مثل حضرت امام(ره) از آغاز نهضت اسلامی نوک پیکان مبارزه را نه به سمت سلطنت پهلوی بلکه به سمت تشکیلات صهیونیسم گرفتند؛ چراکه سلطنت پهلوی را ذیل نمودار تشکیلاتی صهیونیسم و اسرائیل می‌دیدند. بنابراین حضرت امام(ره) طی پیامی در سال 42 به علمای اعلام می‌فرمایند: «حالا که خطر بر اسلام وارد شده است و آن خطر یهود است، آقایان بدانند خطر امروز بر اسلام کمتر از خطر بنی‌امیه نیست». همچنین وقتی انقلاب پیروز شد در سال 59 طی پیامی می‌فرمایند: «من نزدیک 20 سال است خطر صهیونیسم را گوشزد کردم». حضرت امام(ره) مسئله صهیونیسم را یک مسئله محدود به غرب آسیا نمی‌بیند بلکه برای کل بشریت می‌بیند.

ستون فقران سخنان مقام معظم رهبری هم دشمن‌شناسی است. ایشان در یکی از صحبت‌هایشان می‌فرمایند: «دشمن را باید شناخت، دشمن‌شناسی یکی از مهم‌ترین کارها است. این دشمن را باید شناخت و به آحاد مردم و زبدگان و نخبگان جوامع اسلامی معرفی کرد». بعد در ادامه می‌فرمایند: «امروز تجسم این دشمن امپراتوری عظیم صهیونیستی است». شهید مطهری به تبعیت از حضرت امام در سال 48 می‌فرمایند «اگر پيغمبر اسلام زنده بود، امروز چه مي‌كرد؟ درباره‌ي چه مسئله‌اي مي‌انديشيد؟ والله، والله قسم مي‌خورم كه پيغمبر اكرم (ص)، در قبر مقدسش، امروز از دست يهود مي‌لرزد». ایشان در اوج مبارزه با رژیم ستم شاهی نوک پیکان مبارزه را به سمت صهیونیست و اسرائیل می‌برد. جالب تر اینکه ایشان میگوید این مسئله دو دو تا چهار تا است و اگر کسی نگوید گناه کرده است. ما در بخش دشمن‌شناسی کوتاهی می‌کنم. اگر دشمن را با اصول و مبانی‌اش معرفی نکنیم مرتکب گناه شدیم. اگر من نگویم مرتکب گناه شدم. این صحبت های بزرگان ما است.

در رابطه با موضوع اصلی ما؛ ببینید فرضیه صهیونیستی برتری قوم یهود یا برگزیدگی قوم یهود بر چند اصل پیچیده و در هم تنیده استوار است. بر اساس ملاحظات سیاسی و فرهنگی و ... ما نتوانستیم طی چهل و دو سال گذشته این را به شکل دقیق و واقع گرایانه برای نسل جوان تبیین کنیم و از همین نقطه آسیب فراوان دیدیم. فرضیه قوم برگزیده بر چند اصل استوار است. اینها مستندات تاریخی قوم یهود است. این اصول بنیادین جهان بینی صهیونیستی را تشکیل می‌دهد. به بیان دیگر می‌شود گفت اینها مفاهیم محوری در آیین یهود است. اول خدای ملی و قومی یهود است. دومی مفهوم محوری قوم برگزیده است. سومین مفهوم محوری سرزمین موعود است. محور چهارم مسیح گرایی است. بنابراین برای ورود به این بحث ناگزیرم یک مقدمه کوتاه راجع به آیین یهود عرض کنم.

بر اساس متون و منابع یهودی همه یهودیان صهیونیست هستند. دعای هر روز آنها رسیدن به اورشلیم است و معتقدند خدایشان در صهیون اسکان دارد. بازگشت به فلسطین و استقرار در آن سرزمین یک وعده آیینی قوم یهود است. حالا ما باید مبانی اینها را کنار هم قرار دهیم چون متاسفانه خلط بحث شده است؛ عده ای میگویند یهود جداست صهیونیست جداست. ما در این مورد بحثی نداریم؛ بحث ما این است تعالیم هر دو را کنار هم قرار دهیم. من بین این دو، چیز متفاوتی ندیدم جز اینکه ما گروهی داریم به نام مسیحیان صهیونیست که با یهودیان صهیونیست متفاوت است. از نظر بنده اینها تفکر شبه یهودی دارند که همان جریان مسیحی صهیونیستی است.

چیزی که می‌خواستم عرض کنم که مخاطبان بیشتر با این آیین آشنا شوند این است؛ ما در اسلام و در مسیحیت راجع به خدا، دین، پیامبران، انبیا، معاد یک نگاهی داریم. مثلا در آموزه های اسلامی اگر کسی به خدا معتقد باشد، به پیامبری پیامبر اعتقاد داشته باشد، به دین اسلام معترف باشد، به معاد باور داشته باشد مسلمان است. شبیه به این را در مسیحیت داریم. کسی که به حضرت عیسی، به خدا و آیین مسیح باور دارد مسیحی است. نکته ای که در جامعه ما کمتر به آن پرداخته شده است این است که آیین یهود اینگونه نیست. یعنی در آیین یهود به راحتی نمی‌توان گفت چه کسی یهودی است و چه کسی یهودی نیست. چرا؟ چون معیارها با معیارهای اسلام و مسیحیت تفاوت دارد. مثلا اگر کسی تعالیم یهودیت را بپذیرد و قبول کند حضرت موسی پیامبر اینها است اما تبارش یهودی نباشد یعنی از پدر و مادر یهودی نباشد از بنی اسرائیل به حساب نمی آید و اگر او را در جامعه یهودی بپذیرند شهروند درجه دو محسوب می‌شود. از طرف دیگر اگر کسی به تشخیص آنها از پدر و مادر یهودی باشد حتی اگر به خدا و پیامبرشان و تعالیم او اعتقاد نداشته باشد و نسبت به آنها کافر باشد، از منظر تعالیم یهودی، یهودی محسوب می‌شود. اگر کسی در همین چهارچوب پدرش یهودی باشد ولی مادرش یهودی نباشد یهودی خالص به حساب نمی آید.

من یک مثال عرض کنم. در تاریخ اسرائیل اولین نخست وزیر اسرائیل دیوید بن گوریون بوده است. او یک مارکسیست بوده است یعنی باورهای سوسیالیستی داشته است ولی یهودی محسوب شده است. در دوران خودمان اسحاق رابین و شیمون پرز مارکسیست هستند. بالاتر از این پایه گذار کمونیست یعنی کارل مارکس یهودی بوده است ولی در متون یهود او را به عنوان شخصیت یهودی می شناسند با اینکه او با خدا باور نداشت.

می‌خواهم بگویم دین اسلام آموزه‌ای از دیانت و تعالیم الهی و نبوی است. شبیه به این در مسیحیت هست اما در یهودیت اینطور نیست. یهودیت آموزه ای از دیانت و قومیت است و فراتر از این، قومیت بر دیانت غلبه دارد. حتی یهودیانی که انبیا را قبول دارند، نگاهشان با بقیه ادیان متفاوت است. چطور؟ در اسلام و قرآن هدف و رسالت انبیا رستگاری انسان و انسان سازی است. همه انبیا برای انسان سازی آمدند ولی در تورات اینگونه نیست. در اسفار پنج گانه تورات فقط حضرت موسی آمده برای تامین نیازهای دنیایی و مطالبات این دنیایی قوم بنی اسرائیل. حتی حرکت حضرت موسی برای نجات اینها از دست فرعون در چهارچوب آزادسازی آنها است یعنی فقط برای طعام و نجات جان آنها است. بر اساس اسفار اینکه حضرت موسی فرعون را دعوت می‌کند، به خدا دعوت نمی‌کند بلکه برای یک تفاهم و نجات بنی اسرائیل است. نتیجه اینکه در تعلیمات یهودی قومیت نقش محوری دارد یعنی حتی کسانی که به خدا و پیغمبر اعتقاد دارند رسالت پیغمبر و برنامه خدا را رستگاری بشر نمی‌دانند بلکه برتری و آقایی یک قوم میدانند. یعنی محور و اصل، یهودیت است. به بیان دیگر جایگاه خدا در تعالیم یهود تا اینجا تنزل پیدا می‌کند که تمام هدفش عظمت بخشیدن و بالا بردن قوم یهود در دنیای کنونی است. در اینجا یهود اصالت دارد. در باره معاد هم بحث های متفاوت و عجیبی مطرح است. حتی برخی از یهودیانی که که دیندار هستند به روز قیامت باور ندارند. تازه آنهایی هم که باور دارند یک نگاه ماتریالیستی دارند. اینها مقدمات بحث ما است تا وارد بحث اصلی بشویم.

درباره چهار اصول بنیادین وارد شوم که به موضوع اصلی خودمان بپردازیم. موضوع اول ما بحث خدای قومی بنی اسرائیل است. این خدا فقط مخصوص یک قوم است و آن قوم بنی اسرائیل است. این خدا به دیگر اقوام عنایت و توجه ندارد. یکی از شخصیت های یهود که کتابش در بازار ما هم وجود دارد مارتین بوبر است. کتابش «در باب یهودیت» است. ایشان میگوید هنوز که هنوز است بعد از هزاران سال بنی اسرائیل ایده خدای غیر جسمانی را به درستی نپذیرفتند. شاید باورش برای ما سخت باشد ولی مخاطبان را به دیدگاه حضرت علامه ارجاع می‌دهیم. ایشان می‌فرمایند بنی اسرائیل چون به اصالت ماده معتقد بودند احکام ماده را در مورد خدا نیز اجرا می‌کردند و گمان می‌کردند خدا هم یک موجود مادی است منتهی با این تفاوت که او یک موجود قوی و قدرتمند است که بر ماده حکومت می‌کند. این خدا با این خصوصیات این عالم را برای یک قوم خلق کرده است و نسبت به یک قوم تعلق خاطر دارد.

در طول تاریخ یهودیت این نگاه وجود داشته است که قوم یهود برتر است. در منابع خودشان میگویند وقتی عیسی مسیح ظهور کرد و به پیامبری مبعوث شد یهودیان می‌دانستند پیامبر خداست ولی گفتند نقشه خدا با برنامه ما ناسازگار است لذا حضرت را تکفیر کردند. به همین دلیل یهودیان معتقدند باز یک مسیح می‌آید.

در عهد عتیق می‌خوانیم: من خداوند، خدای اسرائیل هستم و تو را به نام خواندم. من تورا برگزیدم که به اسرائیل که قوم برگزیده من است خدمت نمایی. هنگامی که تو هنوز مرا نمی‌شناختی من تورا به نام خواندم. من تو را در کوه مقدس صهیون خواندم. پس خود خدا به اینها میگوید شما فرزندان من هستید. یعنی رابطه این خدا با قوم یهود رابطه پدر با فرزند است. بر اساس یک نگاه دیگری می‌گوند رابطه خدا با قوم یهود رابطه شاه و ملکه است. در بخش دیگری می‌خوانم: تمام ممالک جهان را فدای تو خواهم کرد. جایی دیگر می‌خوانیم: شما قوم بنی اسرائیل هستید. شما منحصرا به خدایتان تعلق دارید و او شما را از میان قوم‌های روی زمین برگزیده است تا قوم خاص او باشید. باز در تورات می‌خوانیم: قوم اسرائیل برای خدا عزیز است چون آنها فرزندان خدا خوانده شدند. خدا به آنها میگوید شما پسران یهوه خدای خود هستید.

این خدا نه تنها نسبت به اقوام دیگر عنایت ندارد بلکه به آنها توصیه می‌کند با دیگر اقوام چطور برخورد کنید. میگوید: ای قوم من بیگانگان شما را خدمت خواهند کرد؛ ایشان گله‌هایتان را خواهند چرانید و زمین‌هایتان را شخم خواهند زد و از باغ‌هایتان نگهداری خواهند کرد. شما خدمت گزاران خدای خود هستید. گنج های قوم‌ها را تصاحب خواهید کرد. ثروت آنها از آن شما خواهد بود. رسوایی شما پایان خواهد یافت و شادی ابدی نصیبتان خواهد شد. پس این خدا به هیچ قوم دیگری عنایت ندارد و مخصوص قوم یهود است.

اصل محوی دوم این است که یهود قوم برگزیده است. قوم برگزیده یعنی بر اساس تعلیمات یهودی مخلوقات انسانی در عالم دو دسته هستند یا یهودی هستند یا غیر یهودی. اصطلاحی که در متون عبری درباره دسته دوم به کار برده می‌شود اصطلاح «گوی» است یعنی غیر یهودی غریبه و معادل حیوان است. این اصطلاحی است که آنها به کار می برند. بر اساس این آموزه‌ها یهودیان گل سرسبد عالم خلقت هستند یعنی عالم به خاطر یهود خلق شده است. در کتاب گنجینه تلمود عالم را به یک باغ تشبیه می‌کند که این باغ یک پادشاه دارد. بعد میگوید این پادشاه به مباشرانش سپرد که باغ را بازرسی کنند. بعد تشخیص داد در این باغ پر از خار و خاشاک است. پادشاه دستور داد باغ را نابود کنید. در حین نابودی باغ یک گل سرخ یافتند. این گل سرخ، تمثیل ملت اسرائیل است.پادشاه گفت به خاطر این گل سرخ باغ من از خرابی مصون بماند. پس پایداری جهان امروز به یمن وجود این گل سربد عالم خلقت است. این یک نگاه یهودی نسبت به عالم و آدم است.

باز بر اساس متون یهودی این قوم چون قوم برگزیده است حق سروری بر عالم را دارد. عالم برای این خلق شده است که اینها بر دیگران حکومت کنند. بقیه آدم‌ها برای خدمت به این قوم زنده ماندند و اگر خدمت نکنند باید از سر راه برداشته شوند چون جزء موجودات انسانی محسوب نمی‌شوند. یهودیان برای رسیدن به اهدافشان می‌توانند از هر حربه ای استفاده کنند چون هدف الهی است و معتقدند این حق ماست که بر دنیا آقایی کنیم. برای رسیدن به این هدف می‌توانیم از هر وسیله ای استفاده کنیم. ما به عنوان یک مسلمان تصور می‌کنیم اگر این حرف‌ها را بزنیم یهودیان بدشان می‌آید و اهانت به آنها است در حالی که آنها چنین اعتقادی ندارند. دروغ یا دزدی، فریبکاری، خیانت، عهدشکنی، زیر پا گذاشتن اخلاق و مرام انسانی از نظر آنها جایز است چرا؟ چون این قوم برگزیده است و هدفش مشروع است لذا میتوانند از هر وسیله ای استفاده کنند. مضاف بر اینکه طرف مقابلشان آدم نیست. بنابراین زندگی این غریبه در صورتی لازم است که در خدمت قوم برگزیده باشد در غیر این صورت حیاتش بی فایده است بنابراین همین الان وقتی یک کودک یا زن فلسطینی را می کشند میگویند ما یک حیوان را کشتیم از آن طرف میگویند یک قربانی به پیشگاه یهوه تقدیم کردیم.

من در این رابطه مستندات زیادی دارم. مثلا در گنجینه تلمود می‌خوانیم: از آنجا که مقصود از آفرینش این بوده است که نام خدا به وسیله تورات تجلیل شود و نیز مقدر شده بود ملت اسرائیل تورات را دریافت کند بنابراین پیش از آفرینش جهان مشیت الهی به این تعلق گرفته بود که اسرائیل را به وجود بیاورد؛ یعنی قوم بنی اسرائیل را. اگر ملتی یافت نمی‌شد که الهام الهی را بپذیرد مقصود خدا از آفرینش جهان حاصل نمی‌شود و تمام مردم دنیا باید نابود می‌شدند زیرا هستی به وجود تورات وابسته است و چون قوم یهود تورات را پذیرفت خدا به اینها عنایت کرد. اساسا اینها معتقدند غیر یهودیان فرزندان شیطان هستند.

مفهوم محوری سوم سرزمین موعود است. اینها معتقدند فلسطین مرکز زمین و سرزمینی است که خدا به اینها وعده داده است و اصل مالکیت آن برای یهودیان است و باید آنجا دولت یهودی را ایجاد کنند تا اسرائیل بزرگ از نیل تا فرات ایجاد شود و در نهایت سلطنت جهانی قوم یهود ایجاد شود. اینجا مستنداتی داریم که از خود کتاب عهد عتیق گرفتیم. الآن یهودیان به این کتاب‌ها استناد می‌کنند حتی متفکرانشان این مطالب را دست می‌گیرند ولی ما به لحاظ ملاحظات رسانه ای نمی‌توانیم این را برای نسل جوان تبیین کنیم و بگوییم نگاه آنها به عالم و آدم اینگونه است. یکجایی تصریح دارد: همه را بکشید تا این سرزمین را تصرف کنید.

مفهوم محوری چهارم مسیح باوری است. مسیح گرایی آن سه عنصری که عرض کردم را تنظیم می‌کند یعنی اگر به صورت یک مثلث فرض کنید اساسش این است. آنها حضرت عیسی را نپذیرفتند و تکذیب کردند و گفتند با نقشه الهی سازگار نیست و آنچه اولویت دارد نقشه قوم یهود است. بنابراین میگویند انبیای ما وعده دادند مسیح موعود می‌آید. وقتی بیاید حکومت جهانی ما را برپا خواهد کرد. اینها معتقدند اسرائیل کنونی بخشی از وعده تحقق یافته الهی است. از آن طرف میگویند این نشانه ظهور ماشیح است. در عهد عتیق می‌خوانیم: در آن زمان سلطنت داوود را دوباره برپا خواهم کرد و آن را به عظمت سابقش برمی‌گردانم. من خدمت گزار خود را خواهم آورد. اینها معتقدند فردی از نسل داوود خواهد آمد. باز می‌خوانیم: اینک روزی فراخواهد رسید که شخصی از نسل داوود را به پادشاهی منصوب خواهد کرد. او پادشاهی خواهد بود که در سراسر دنیا با حکمت و عدالت حکومت خواهد کرد.

شاید برخی فکر کنند این حرف برای چند هزار سال پیش است و علمای امروز یهود این قضیه را تا چه حد جدی می‌گیرند؟ من چند مثال می‌زنم. صد و هفتاد سال پیش یکی از خاخام های برجسته یهودی به نام کلیشر کتابی به نام در جست و جوی صهیون نوشته است. در این کتاب میگوید ما باید زمینه ظهور منجی را فراهم کنیم و فلسطین را بگیریم. او سرمایه داران یهودی را تشویق می‌کند که از سرمایه خود برای اسکان یهودیان در فلسطین استفاده کنید تا مسیح بیاید. هفتاد سال پیش یک نفر دیگر کتابی به نام انتظار مسیحا در آیین یهود نوشته است. در این کتاب می‌گوید صهیونیسم در صورت موفق شدن بخشی از آرمان ما را محقق خواهد کرد ولی آرمان مسیحایی یا ماشیاح وعده می‌دهد قوم یهود یک حکومت جهانی در سراسر زمین برپا خواهند کرد و تمام اقوام و ملل عالم در مقابل آن کرنش خواهد کرد.

آیا بزرگان ما در رابطه با این مسئله چیزی به ما گفتند و معلوماتی در این زمینه داریم. می‌خواهم یک مطلب از حضرت امام بخوانم. این مطلب برای شهریور 1343 است. امام می‌گوید: اینها حکومت را از خودشان می‌دانند. اینها در کتابهایشان نوشته‌اند، در مقالاتشان نوشته‌اند: حکومت مال ماست؛ باید ما یک سلطنت جدیدی به وجود بیاوریم؛ یک حکومت جدیدی به وجود بیاوریم‌. دانشجوی امروز ما با همین حرف امام بیگانه است تا اینکه بخواهد اصول و مبانی دشمن را بخواند و آشنا شود تا بتواند از خودش دفاع کند. مقام معظم رهبری در تعبیری اشاره دارند که امام نه فقط شاه بلکه با حکومت جهانی اینها برخورد کرد یعنی نوک پیکان مبارزه امام سلطنت جهانی اینها بود. سقوط سلطنت پهلوی سقوط پایگاه اسرائیل در کشور ما و کل منطقه بود.

 

انتهای پیام
captcha