به گزارش خبرنگار ایکنا، قاسم پورحسن، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی، روز یکشنبه 11 دیماه، در نشست «بررسی انتقادی بنیانهای مفهومی فلسفه دین» که از سوی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد سخنرانی کرد. در ادامه متن سخنان وی را میخوانید:
به عنوان مقدمه باید بگویم که بنده و برخی محققان معتقدیم که فلسفه دین تداوم الهیات مسیحی در دوره جدید است. منظورم لزوما تداوم ذاتی و جوهری نیست بلکه مراد تداوم تاریخی است. به عبارت دیگر در تاریخ مطالعات دین، از نیمه دوم سده نوزدهم تا دهه بیستِ سده بیستم انقطاعی میبینیم که منجر به بروز اشکالات زیادی شد که ما ضرورتاً فلسفه دین را علاوه بر اینکه تحلیلی میبینیم و از تأملات فلسفه قارهای غفلت میکنیم اما در عین حال عمده فلسفه دین مبتنی بر الهیات مسیحی است. پلانتینگا در بخشی از زندگینامه خود به فیلسوفان دین میگوید که متأسفانه فلسفه دین در حال بیرون رفتن از الهیات مسیحی است و این امری خطرناک است.
شاید به همین دلیل که فلسفه دین را به الهیات مسیحی تقلیل دادهایم است که اساتید ما کوشش میکنند که ببینید ما چگونه میتوانیم به مطالعات تطبیقی دست بزنیم. بنده معتقدم ما نیاز به بازتعریف اساسی از فلسفه دین داریم و در این بازنگری باید به یک ضرورت برسیم و آن هم گرایش به سمت فلسفه دین تطبیقی است. علت اینکه چنین نکتهای را مطرح میکنم این است که نمیتوانیم بر اساس تفکر یک دین خاص، دست به مطالعه دین بزنیم بنابراین راهی غیر از فلسفه دین تطبیقی نداریم و بنده معتقدم در فلسفه دین تطبیقی به دانشی فراگیر و جامع نزدیک خواهیم شد.
نکته دیگر این است که فلسفه دین را اینگونه تعریف میکنیم که بتوانیم اندیشههای عقلی در باب دین را شکل دهیم. اگر گرایشهای عمده فلسفه دین اعم از کالوینیستی، ایمانگرایی و .... را بررسی کنیم در آن صورت مناقشه ما این است که کدام الهیاتها برنده هستند و کدامیک را باید مبنا قرار دهیم. آیا باید به الهیات عقلی برگردیم یا فلسفه دین را به دوره متأخر ارجاع دهیم که بنیانهای آن را ایمانگرایی تشکیل میدهد؟ به نظر میرسد هنوز نزاعها در این زمینه به خوبی شروع نشده چراکه مناقشاتی زیادی در این زمینه وجود دارد که فلسفه دین را باید از کجا شروع کنیم؟
سؤال این است که آیا ما آغاز فلسفه دین به معنای اصطلاحی را به واکنشهایی برگردانیم که آکسفورد نسبت به کمبریجیها در باب زبان و گزارهها داشت یعنی فلسفه دین را امری واکنشی بدانیم یا اینکه به پیشینه آن توجه کنیم. اگر در درسگفتارهای هگل به فلسفه دین اشاره شده است آیا باید هگل را در درون فلسفه دین قرار دهیم و آیا نباید کانت را در این حوزه قرار دهیم؟ یکبار یکی از اساتید به بنده میگفت که بدون مطالعه کانت نمیتوانید درک درستی از هرمنوتیک داشته باشید. از سوی دیگر آیا هیوم، فیلسوف دین نیست؟ چون در اینصورت شعاع بحث ما متفاوت خواهد بود. در اسلام هم همینگونه است و اگر مثلا غزالی را با یک متفکر عقلی همانند فارابی و ابن سینا مقایسه کنید آنها را در ذیل فلسفه دین مقایسه خواهید کرد بنابراین نباید متأخر بودن فلسفه دین را در تحقیقات خود در نظر نگیریم. از سوی دیگر فلسفه دین را نباید فقط در محدوده فلسفه تحلیلی قرار دهیم بلکه باید به فلسفه قارهای هم توجه کنیم.
نکته دیگر تعریف از فلسفه دین است که به تعاریف سه گانه شامل فلسفی، علمی و الهیاتی تقسیم میشود. معتقدم عمده دعواهای ما در باب فلسفه در عرصه الهیاتیِ آن است. تعریف رایج این است که بگوییم فلسفه دین، هم تبیین دین و هم دفاع عقلی از آن در برابر دیگران است. هرچند به نظرم بسیاری از پژوهشها به نتایج این تعریف توجه ندارند. به نظرم در ایران هم وقتی از فلسفه دین حرف میزنیم در درون نگره الهیاتی حرف میزنیم نه فلسفی. بنده در کتاب «نظام معرفت شناسی» به صورت مفصل از همین دیدگاه سخن گفتهام که چرا وقتی وحی را به معنای خواب و رویا تعریف کنید با وضعیت بسیار پیچیدهای روبه رو خواهید شد که به جای واگشایی متن باید به نگاههای روانشناختی و نیت خوانی روی آورده و وارد دیدگاهی کاملا سوبژکتیو شویم.
مسئله دیگر در مورد رویکرد علم است که تاریخچهای طولانی دارد و از 1860 شروع شده است که کتاب «درآمدی بر علم دین» نوشته شد. در آنجا گفته شده منظور از علم، روش است یعنی روش نظاممندی که دارای ضابطه باشد و صرفاً بر اساس ایمان درباره یک مسئله فلسفی مناقشه نکنیم. در فلسفه دین چهار منظر داریم که مقداری میتواند جهت فلسفه دین را برای ما روشن کند. منظر اول، منظر عقلی است. وقتی از منظر عقلی صحبت میکنیم منظورمان این است که انتقادی است و همه فیلسوفان دین را که باید از دین دفاع کنند در برمیگیرد. در اینجا این سؤال پیش میآید که آیا میتوانیم بگوییم فلسفه دین عبارت از پژوهش عقلانی بیطرفانه و کاملا توصیفی است بدون اینکه توجه کنیم که آیا اقدامات ما به اثبات یا انکار منتهی میشود؟ از جمله خصوصیات منظر عقلی این است که انتقادی است یعنی اینگونه نیست که بخواهد دقیقا در مقابل نگاه هنجاری دست به دفاع بزند. خصوصیت دیگر این است که زبانی است یعنی باید درون فلسفه دین قرار بگیریم. همچنین تألیفی است یعنی مبتنی بر مفاهیم یک الهیات نیست بلکه منظری جامع به علوم دارد.
منظر دوم منظری است که خود را متعهد به دفاع از فلسفه دین میداند. این تعهد در متفکرانی همانند پلانتینگا با الزام نیز همراه شده است. منظر سوم نیز منظر تحلیلی و زبانی است یعنی شما موافق باشید که باید از همین حیث کنونی درباره فلسفه دین صحبت کنیم. در این صورت وارد یک وجه گزارهای و مناقشات گزارهای خواهیم شد. منظر چهارم منظر فرادانشی است. در چنین رویکردی ادعا میشود که فلسفه دین، یک فرادانش است که درباره اخلاق، زندگی، توسعه، انسان شناختی، محیط زیست، سازگاری علم و دین و دین و مدرنیته بحث میکند به نظر میرسد که ما در این دوران میتوانیم ادعا کنیم امروزه فلسفه دین در غیاب متافیزیک چنین کارکردهایی را بر عهده دارد و فلسفه دین دیگر یک واکنش و لغزان و صرفا پاسخ نیست بلکه اصول و تاریخی برای آن وجود دارد و در این صورت میتوانیم بسیاری از موضوعاتی که با انسان ارتباط پیدا میکنند را حل کنیم.
انتهای پیام