گفتمان فرهنگی انقلاب اسلامی؛ گفتمانی برآمده از محور خیزش مردمی است که ظلم را برنتافته و در مقام مظلوم راه برونرفتِ رهایی از دست ظالم را در رویکرد اتحاد با یکدیگر، جهت نابودی ظالم و دفاع از مظلوم دانسته و قلمداد کردند. بر همین اساس بود که مبارزه با استعمار و استکبار در راستای تحقق وعده «دفاع از مظلوم در برابر ظالم» به مهمترین گفتمان فرهنگی انقلاب بدل شد.
در سوی دیگر و از منظری متفاوت، نگریستن به انقلاب اسلامی خود بازتابدهنده اتحاد و همدلی طبقههای مختلف و اقشار گوناگون جامعه را در دوره و زمانهای رُخنمایی میکند که یکی از اصلیترین مطالبات آنها کنار رفتن طاغوت، حاکم و جاری شدن صدای اتحاد ملت برای اداره امور یا به تعبیر سیاسی آن «حکومت مردم بر مردم» استوار بود.
به همین سبب است که وقتی از بزرگی چون امام خمینی(ره) نام برده میشود؛ فارغ از آنکه در ایران او را «معمار کبیر انقلاب اسلامی» میدانند، مینامند و میخوانند این جمله بیش از پیش با رویکرد بینالمللی در مواجهه با انقلاب ایران رُخنمایی میکند که «انقلاب ایران بی نام امام خمینی(ره) در هیچ جای جهان شناخته شده نیست.»
عظمت قرار گرفتن در مقام فردی به عنوان رهبر، آنهم رهبر انقلاب مردمی ایران در برابر رژیم طاغوت از یکسو و ازسوی دیگر؛ دیدار افراد از طبقات مختلف جامعه با معمار انقلاب، زیست و سلوک ساده او، دو تعبیر و نگاهی متفاوت اما با مصدری مشترک یعنی «رهبر مردمی» را میان اذهان عامه مردم و آنها که از نزدیک معمار انقلاب را دیده بودند حادث میکرد.
یکی از این نامها که پیش از دیدار حضوری با معمار کبیر انقلاب تنها نام، منش، سلوک و رویکرد سیاسی رهبر انقلاب مردمی ایران را از همسرش «جلال آلاحمد» شنیده بود؛ کسی نیست جز «سیمین دانشور». بانویی از اهالی شیرازِ ایران که اگر امروز زنده بود؛ هشتم اردیبهشت 1403 خورشیدی شمع تولد 103 سالگی خود را خاموش میکرد. هرچند که 13 سال است که در میان ما نیست؛ اما نام او و رد پایش در حوزه ادبیات ایران، خاصه بدل شدن او به الگویی برای بانوان داستاننویس کشورمان؛ خود روایتی است از روایتهای شیرین سیمین دانشور که به قول همسرش -جلال آلاحمد- خود «شهرزاد قصهگویی» برای ادبیات ایران است.
فارغ از این مؤلفه که به نام سپردن فردی به عنوان اولین یا به خاطر آوردن رخدادی به نام نخستین بار، بیشاز آنکه وجاهتی به آن فرد یا رخداد بدهد به درد تاریخنویسان و یا در روایتی آشناتر و امروزی؛ به کار اهالی صفحات مجازی چون «ویکیپدیا» میخورد؛ از آن جهت در حافظه تاریخ ملتی و یا جهانی ثبت میشود که آن فرد یا آن اتفاق چه ردپایی از خود به یادگار گذاشتهاند و فعلیت و کُنش آنها چه اثری میان مردمان کشورشان و یا در نگاه جهانشمول برای جهانیان با خود به همراه داشته است. از همین رو است که شاید لقب «نخستین بانوی داستاننویس ایرانی» پیش از آنکه شأنیت و اعتباری به سیمین دانشور ببخشد، بیشتر تشویقکننده افرادی است که در پسِ این لفظ «نخستین بانوی داستاننویس»؛ از بُعد تاریخی به دنبال ردپا و اثرگذاری او در حوزه ادبیات؛ خاصه ادبیات زنانه ایران میگردند.
با تمامی این تعابیر؛ سیمین دانشور، چه درست دریافته بود که اگر بناست او را در حافظه تاریخ به یاد آورند بهتر است که از زیر سایه بزرگمردی چون جلال آلاحمد خارج شود و این بار نامش را با قلم و نگاهش برای مردمان سرزمینش جاودان کند. همین بود که سبب شد سیمین دانشور بنویسد و بنویسد... آن دختر شیرازی بدل به شهرزاد قصهگو شده دوران معاصر ایران نوشت از آنچه که درد مردمانش زیر یوغ حکومت طاغوت و سرسپردگی به استعمار بود.
دانشور با «سووشون» خود نشان داد که ادبیات زنانه، فارغ از آن برچسبهای نخنما شده ادبیات عاطفی، ادبیات عاشقی و داستانهای زرد، میتواند خود چنان قدرتی را به جامعه منتقل کند که فصل مهمی از رویکردهای کلان زنان سرزمین ایران با محوریت مبارزه با استعمار را یکتنه بر دوش کشد. به روایت قلمش و ترجمان آن به زبانهای مختلف، زبانِ زنانِ ایرانزمین را جهانی کند.
«سووشون» روایتی استوار و ایستاده بر قامت مبارزه با استعمار است. داستان زنی که نگران شوهرش است. شوهری که در برابر میل و خواسته استعمارگران انگلیسی که در جنوب ایران حاکم بودهاند، غلات ملاکان را برای آذوقه سربازانشان میگرفتند و قیمت آن حتی اگر به قیمت گرسنگی مردمان ایرانزمین تمام میشد نیز برایشان بهائی نداشت، میایستد! و در همین مسیر ایستادن و ایستادگی، همسر او گامبهگام، قدم به قدم، نفس به نفس همراه اوست و به همان میزان در سایه عشق و دلدادگی به شوهرش، زمانی که مسیر مقاومت و ایستادگی و دربرابر استعمارگران انگلیسی به قیمت جانش تمام میشود؛ خود، ادامهدهنده راه مردش میشود. این همان سیمین دانشور و قلمی است که آلاحمد را شیفته خود میکند.
جلال آلاحمدی که شاید عرض زندگی او با سیمین دانشور حداکثر به 20 سال رسید؛ اما طول و درازنای اثرگذاری او، آثارش و همزیستی با قلم نقادانه و روشنگر سیمین دانشور؛ فصل مهمی از موتور محرکه فعالیت جلال آلاحمد؛ به تعبیر و گفته خودش بدل شد.
آنچنان که آلاحمد در کتاب «سنگی بر گوری» و یا نامههایی که میان سیمین دانشور و جلال آلاحمد در سالهای تحصیل آن دختر شیرازی بدل به شهرزاد قصهگو شده برای زنان ایرانی در سالهای حضور در غربتش و ینگه دنیا برای آلاحمد مینوشت و جوابهای گرمی که از او میگرفت؛ از زبان جلال آلاحمد میخوانیم که سیمین دانشور چه نقشی در تعالی و استمرار قلم او با خود به همراه داشته است.
جلال آلاحمد چنین مینویسد: «و زنم سیمین دانشور است که میشناسید. اهل کتاب و قلم و دانشیار رشته زیباییشناسی و صاحب تالیفها و ترجمههای فراوان و در حقیقت نوعی یار و یاور این قلم که اگر او نبود چه بسا خزعبلات که به این قلم در آمده بود. (و مگر درنیامده؟) از ۱۳۲۹ به این ور هیچ کاری به این قلم منتشر نشده است که سیمین نخستین خواننده و نقّادش نباشد.»
آنچنانکه در ابتدای این سیاهه شرحش رفت؛ آشنایی سیمین دانشور با امامخمینی(ره) پیشاز سالهای انقلاب به روایت و زبان آثار نوشته شده جلال آلاحمد و دیدارهایی که او با امام داشت بازمیگردد.
اما آشنایی با منش، سلوک و بینش معمار انقلاب؛ سیمین دانشور را چنان شیفته امامخمینی(ره) میکند که برای دیدارش در روزهای نخست پیروزی انقلاب اسلامی در قالب یکی از اعضای کانون نویسندگانی که خود جلال آلاحمد بنیانگذار آن بود به دیدار ایشان میرود.
در کنار تفقدی که امامخمینی(ره) نسبت به سیمین دانشور در آن جلسه داشت؛ روایت سیمین دانشور خود فصلی متفاوت از دریافت و پنداشت مردی میشود که سادگی؛ آرامش معنوی و نگاه او در قامت رهبر انقلاب مردمی ایران زبان و قلم سیمین را به ستایش و روایت شیرین از امام انقلاب دعوت میکند.
آنچنانکه دانشور اینگونه مینویسد: «من، حضرت خمینی؛ رهبر انقلاب مردم ایران را کلمه الحق میدانم. مردی میدانم که با کلام و کتاب به میدان آمده و با چنین سلاحی بر چنان زرادخانۀ کمنظیری مستولی شده و کاری کرده است کس نکرد و کارشان. مردی میدانم مظهر تاریخی نو، فضایی نو و اخلاقی نو، مردی که الهامات خود را باور دارد و ایمانش به یقین پیوسته است و احتمالاً دعای نیمهشعبان امام به تعبدش چنین بوده است که این ایمان یقین را به من ارزانی دار… و دعایش مستجاب گشته و چنین است که اینگونه بر خود مسلط و برخوردار از اعتماد به نفس است و چنین مردی بارها و بارها گفته است که مسئول نسل آینده است و آرزویش نظام حکومتی است اسلامی و ایرانی که حافظ استقلال و دموکراسی باشد.»
شمس آلاحمد - برادر زندهنام جلال آلاحمد - نیز درباره فخری که سیمین دانشور بعد از دیدن امام خمینی(ره) به دیگران ازجمله شمس میفروخت چنین آورده و گفته است: «در آن زمان گروهی از اعضای کانون نویسندگان ایران که من در اول انقلاب با دیدن مسائلی از آن استعفا کرده بودم به خدمت آقا رفتند که خبرش در مطبوعات منعکس شد. در آن جلسه امام به خانم سیمین دانشور عنایت کرده بودند و چند کلمه هم با ایشان صحبت میکنند. در آن روزها به آنهایی که خدمت امام رفتند حسودیم میشود و خانم دانشور هم به من پُز میداد که من رفتم امام را دیدم و شما ندیدید!»
درست به سبب همان نگاه سیمین دانشور در مقام نویسندهای جریانساز در حوزه ادبیات زنانه ایران با محور استعمارستیزی و استکبارستیزی است که میتوان امروز، فارغ از آن نگاه تاریخی و یا نگرش «ویکیپدیایی»؛ نام سیمین دانشور را بهعنوان نخستین بانوی داستاننویس ایران که تنها یکی از آثارش چون «سووشون» به قریب 20 زبان بینالمللی دنیا ترجمه شده و در لیست پرفروشترین رمانهای تاریخ معاصر کشورمان نیز در جایگاه و رتبههای نخست قرار گرفته است.
این نشاندهنده جایگاه مردمی سیمین دانشور میان عموم مخاطبان و جایگاه نخبگانی او میان بدنه اهل قلم، اهل اندیشه و تدقیق در حوزه ادبیات است.
رمان «سووشون» تنها یادگار ماندگار سیمین دانشور نیست اما بیتردید ارزشمندترین آنها است. از دیگر آثارش در نخستین سالهای قلمیاش که چندان اعتبار ادبی نمیتوان به آن بخشید میتوان به «آتش خاموش» اشاره کرد. سه گانه «جزیره سرگردانی»، «ساربان سرگردان» و «کوه سرگردان»؛ که گام سوم آن (کوه سرگردان) با وجود تأکید سیمین دانشور دستنویس آن برای چاپ؛ هیچگاه پیدا نشد و دو بخش اول آن تنها راوی نگاه سیمین دانشور در زیست و جامعه زندگانی مدرنش در سالها و روزگاری که فقدان جلال آلاحمد را در مقام شوهر و همسری عاشق تحمل میکرد اما رسالت قلمش را به پاس مخاطبان، عشق و ارادتی که به سرزمینش و مردمانش، خاصه زنان ایرانی داشت از یاد نبرد و امروز تبدیل به الگویی سترگ، نمونهگون و نادر برای بانوان نویسنده ایرانی، به ویژه آنها که در قلمشان علاوه بر جذابیت و جذب عموم مخاطبان، رسالت یکی از اصلیترین بنمایههای مردمی گفتمان فرهنگی انقلاب یعنی مبارزه با استعمار را فراموش نکردهاند.
امروز تولد 103 سالگی بانویی است که او را ابتدا سیمین دانشور و بعد همسر جلال آلاحمد میخوانیم، میدانیم و مینامیم.
امین خرمی؛ روزنامهنگار و پژوهشگر حوزه ادبیات
انتهای پیام