تلقی جامعه از مقوله فرهنگ سخیف است
کد خبر: 3818308
تاریخ انتشار : ۲۰ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۶:۱۳
منصوربخت:

تلقی جامعه از مقوله فرهنگ سخیف است

گروه اندیشه ــ منصوربخت،‌ عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی ضمن انتقاد از ساده‌سازی و سخافت معنایی فرهنگ در جامعه به توضیح درباره مشکلات و آسیب‌های پژوهش در حوزه فرهنگ پرداخت.

به گزارش ایکنا؛ چهارمین نشست از سلسله نشست‌های مدرسه بهاری روش‌شناسی مطالعات تاریخ و تمدن با موضوع روش‌شناسی تاریخ فرهنگی، صبح امروز، 20 خردادماه با حضور قباد منصوربخت، عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی و نعمت‌الله فاضلی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در دانشگاه امام صادق(ع) برگزار شد.

منصوربخت در این نشست به توضیح درباره بنیادهای نظری روش‌شناختی تاریخ فرهنگی پرداخت و اظهار کرد: چگونه می‌شود برخی تصور می‌کنند که انسان بدون فرهنگ می‌تواند وجود داشته باشد؛ چنانکه در منزاعات خیابانی، بعضاً مردم همدیگر را بی‌فرهنگ خطاب می‌کنند؟ سؤال این است که آیا اساساً می‌توانیم از انسان‌های بی‌فرهنگ صحبت کنیم؟ باید توجه داشت که حوزه فرهنگ حوزه اعتباری است و به همین جهت، فرهنگ مابازاء مادی ندارد، یعنی تحقق و ظهور خارجی فرهنگ جنبه اعتباری دارد. همین مسئله کار را دشوار می‌کند.

وی افزود: مشکل و معضل بزرگ در فهم فرهنگ و کارکرد و غایت آن است. متأسفانه ما ماهیت و چیستی فرهنگ را نمی‌شناسیم و به عبارت دیگر، ما به این مسئله توجه نداریم که مقوله محوری در فرهنگ چیست. شما وقتی از سیاست حرف می‌زنید، به این نکته واقف هستید که جوهره سیاست مسئله تأمین امنیت است. به همین خاطر گفته می‌شود که جوهره سیاست مفهوم امنیت است. همه مفاهیمی که در علم سیاست تعریف می‌شوند ذیل مفهوم بنیادین امنیت تعریف می‌شوند. به همین خاطر همه بازیگران عرصه حیات جهانی بر مسئله تأمین امنیت تأکید دارند. پس نتیجه این می‌شود که امنیت به عنوان جوهره سیاست مطرح است و همه چیز حول آن شکل می‌گیرد. همچنین جوهره اقتصاد، تولید ثروت است. جوهره اجتماع نیز ایجاد برابری است. با این وجود، وقتی به فرهنگ می‌رسیم نمی‌دانیم جوهره فرهنگ چیست و اتفاقاً از همین نقطه مشکل آغاز می‌شود.

عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی در ادامه تصریح کرد: اساساً ما تاکنون با این پرسش مواجه نشدیم که جوهره فرهنگ چیست. علتش این است که در حوزه فرهنگ یک ساده‌سازی صورت گرفته است و ما به راحتی فرهنگ را با یک مفهوم تقلیل‌گرایانه فهمیدیم و در نتیجه، پیچیدگی‌های فرهنگ را تبدیل به امری ساده کردیم. این در حالی است که حوزه فرهنگ بسیار گسترده است. مشکل دیگری که مطرح است این است که فرهنگ یک مفهوم جدید است. بر خلاف تصور خیلی از افراد، فرهنگ یک مفهوم قدسی و مقدس نیست، بلکه یک مفهوم دنیوی و مدرن است. به عبارت دیگر، مفهوم فرهنگ مفهومی است که متعلق به تمدن جدید است. همین دلایل منجر به این شده است که ما تاکنون با فرهنگ برخورد فلسفی نداشتیم و درباره آن تأمل نکردیم. بر خلاف فرهنگ، مسئله تمدن که همنشین فرهنگ است، مورد تأملات جدی قرار گرفته است. در همه کتاب‌های فلسفی ما وقتی به بحث درباره تمدن می‌رسند، در باب آن تأمل کرده‌اند. امروز کسانی که از تمدن اسلامی حرف می‌زنند، از تمدن یک مفهوم مقدس در نظر دارند، در حالی که تمدن هم یک امر قدسی نیست.

وی افزود: ظهور فرهنگ و تمدن در غرب چگونه شروع شد؟ از زمانی که غربیان از خانه خود خارج شدند و با سایر نقاط جهان آشنایی پیدا کردند. در اثر این آشنایی، آنها متوجه دو تفاوت میان خود و دیگران شدند: یکی تفاوت جسمانی و دیگری تفاوت در شیوه زندگی مادی و معنوی. در آن هنگام غرب به مرتبه‌ای رسیده بود که شکاف میان نحوه زندگی مادی و معنوی خودش و سایر جوامع را درک می‌کرد. پرسش این بود که فرق بین ما و آنها چیست؟

قباد منصوربخت در ادامه نشست به بیان وضعیت مطالعات فرهنگی در کشور پرداخت و گفت: مطالعات فرهنگی ما قادر نیستند مسائل ما را درست مطرح کنند و درصدد حل آن اقدام کنند. سوال این است که تحقیقات در حوزه سیاست، فرهنگ یا ... از حیث تاریخی باید دنبال چه چیزی باشند؟ ما دو دسته تحقیقات تاریخی داریم. دسته اول این‌گونه است که ما تاریخ را مطالعه می‌کنیم تا بفهمیم در گذشته چه اتفاقی افتاده است. گاهی از این منظر نگاه می‌کنیم که تحقیقات تاریخی باید مسئله‌محور باشند. از این منظر علم تاریخ عبارت خواهد بود از شناخت مسائل تاریخی جامعه در حوزه‌های سیاست، فرهنگ و ... . اگر ما توانستیم از این منظر نگاه کنیم، به دنبال ریشه‌شناسی مسائل جامعه خودمان خواهیم رفت و تلاش خواهیم کرد مسائل جامعه را به صورت ریشه‌ای حل کنیم.

وی در بخش پایانی سخنان خود اظهار کرد: متأسفانه برخی مسئولین می‌گویند که درفلان مسئله باید فرهنگ‌سازی کرد! اینها واقعا نمی‌دانند فرهنگ چیست. اینکه شما به زور جریمه، مردم را به بستن کمبرند وادار سازی، فرهنگ‌سازی نیست. متأسفانه در جامعه ما فرهنگ دچار سخافت معنایی شده است. مشکل درک جامعه‌شناختی از فرهنگ این است که درک علوم اجتماعی از فرهنگ، یک تلقی انباشتی است که می‌توان با آن گزینشی برخورد کرد. از نظر من فرهنگ عبارت است از بسط و توسعه تفکر. حالا سؤال این است که تفکر چیست؟ تفکر به معنای پاسخگویی به مسائل انسانی بر اساس نحوه درکی است که ما از امور و مناسبات میان آنها داریم. پس فرهنگ بر این اساس یعنی تفکر. ما زمانی می‌توانیم حقیقت جامعه را بشناسیم که فرهنگ آن را بشناسیم.

انتهای پیام

captcha