نیهیلیسم؛ نتیجه کشف حقایق عالم با عقل جزئی / در فرصت کوتاه عمر چطور سعادت‌مند شویم
کد خبر: 3898656
تاریخ انتشار : ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۱۸:۱۷

نیهیلیسم؛ نتیجه کشف حقایق عالم با عقل جزئی / در فرصت کوتاه عمر چطور سعادت‌مند شویم

ما برای کسب حقیقت در این آشفته‌بازار دنیا سه راه در پیش داریم. راه نخست حرکت با پای لنگان علم است که ما را به پوچی می‌رساند، چون عقل جزئی قادر به دریافت حقایق هستی نیست. دومین مسیر خودسازی و معرفت‌‌اندوزی است، اما در فرصت کوتاه و تجربه‌های محدود ما شاید به جایی نرسد. اما راه سوم و درست‌ترین آنها اینکه دست طلب به سوی بزرگان و راه‌یافتگانی دراز کنیم که مسیر را پیدا کرده‌اند.

به گزارش ایکنا؛ مراسم احیای شب نوزدهم ماه مبارک رمضان، شب گذشته، 23 اردیبهشت‌ماه با سخنرانی سوگل مشایخی، مثنوی‌پژوه و دانش‌آموخته دکترای جامعه‌شناسی فرهنگی به صورت مجازی و به همت بنیاد خیریه زینب کبری(س) برگزار شد که در ادامه مشروح این سخنان را می‌خوانید؛

اکنون که خدمت شما صحبت هستیم، در این لحظه چندین فرزند در جهان متولد و چندین نفر نیز از دنیا رفتند. بدین معنا اگر از بالا به دنیا نگاه کنیم، دنیا راهرویی است که هر لحظه چندین نفر به آن وارد و چندین نفر هم از آن خارج می‌شوند و ما هم از این دالان عبور می‌کنیم. اما در این عبور، انتخاب‌هایی که می‌کنیم و شرایطی که با آن مواجه می‌شویم، اندازه، شأن و قدر ما را مشخص و تکلیف ما را معین می‌کند که بعد از خروج از این دالان، چه وضعیتی خواهیم داشت.

اراده الهی بر این قرار گرفته که حقایق و معارف و نتیجه آنها برای بشر پنهان باشد. یعنی مثلاً اگر خدا اکنون به بهانه‌ای معجزه‌ای بیاورد و همه انسان‌ها بفهمند که خدای یگانه‌ای وجود دارد و معادی در کار است و قرآن کتاب آسمانی است، همه این مسائلی که در مورد آن صحبت می‌شود و برخی‌ها شک می‌کنند، برطرف خواهد شد. اما اگر اینطور شود، طبیعتا همه فرشته می‌شوند، در این صورت قدر و شأن انسان به عنوان اشرف مخلوقات معنا نداشت.

انسان به واسطه انتخاب آگاهانه‌اش اشرف مخلوقات است

ما به واسطه انتخاب آگاهانه‌ای که داریم، اشرف مخلوقات هستیم. اگر قرار بود همه‌چیز معین شود، انتخاب معنا نداشت. سخن اصلی همین است. یعنی انتخاب درست و کسب آگاهی، از بین همین نکاتی که خیلی هم نتیجه‌اش مشخص نیست؛ ایمان و باور مشخص می‌شود.

مسئله دیگر اینکه امور معنوی و حقایق هستی را از طریق عقل نمی‌توان دریافت کرد. اینها حقایق و معارفی است که از طریق شهود و دل به آنها می رسیم؛ البته که از طریق دل آگاه، چون ظرفیت اندیشیدن عقل ما محدود است. علم بشر به این رسیده که 900 میلیارد کهکشان وجود دارد. اینها یعنی 900 هزار میلیون فضا به اندازه کهکشان راه شیری. اما آیا می‌توانیم تصور کنیم که اینها کجا جا می‌شود و تازه علم بشر تا امروز به این نتایج رسیده، شاید بیشتر از این هم باشد.

نتیجه جست‌وجوی حقایق هستی با عقل نیهیلیسم است

پس وقتی نمی‌توانیم مخلوق این خالق را در ذهن تصور کنیم، چطور می‌توانیم در مورد ذات و جنس او نظر دهیم. برای همین است که عرفا می‌گویند تفکر در ذات حق، موجب گمراهی و تفکر در صفات موجب هدایت است و عقل بشر اصلاً نمی‌تواند مخلوقش را هم تصور کند. لذا اگر بخواهیم حقیقت هستی را با عقل جست‌وجو کنیم، به نیهیلیسم می‌رسیم. امروز خیلی‌ها با نظریه‌های علمی می‌خواهند به همه‌چیز برسند و می‌گویند چیزی که فقط عقل می‌گوید را قبول داریم. در حالی‌که اصل حقایق هستی درک و شهودی است که از طریق عقل جزئی به دست نمی‌آید.

بسیاری از اندیشمندان که می‌خواستند از طریق علم قدم بردارند، گفتند که «دل گرچه در این بادیه بسیار شتافت، یک موی ندانست و بسی موی شکافت»، اینها را دانشمندان بزرگی گفته‌اند که هنوز هم مطرح هستند و آثارشان در دانشگاه‌های اروپایی تدریس می‌شود.

اما سه راه اصلی در این آشفته‌بازار در پیش داریم. در همین شب‌ها که ایستگاه‌هایی برای تفکر است، باید تفکر کنیم که چه کنیم. یک راه این است که با پای لنگان و کوتاه علم بخواهیم حقایق اصلی را معنا کنیم که در نهایت به پوچی می‌رسیم. چون عقل جزئی و عقل محض قادر به دریافت حقایق هستی نیست. امروزه خیلی‌ها برای اینکه ارادت برخی از افراد را به بزرگانی که در تاریخ بودند، خدشه‌دار کنند، به داستان‌های تاریخی بسنده می‌کنند. تاریخ گواه خوبی نیست، چون پر از انحراف و اشتباه است. در زمانی زندگی می‌کنیم که حتی تاریخ مقابل چشممان تحریف می‌شود. امروزه در مورد بزرگ‌نازنین بی‌تکراری مانند حضرت علی(ع)، یک نفر با اندک تحقیقی، می‌گوید که ایشان این کار را کردند و ... . در حقیقت با پای لنگان علم چیزی به دست نمی‌آوریم.

اقتدا به راه‌یافتگان طریق معرفت بهترین راه برای کشف حقایق

کار دوم اینکه به خودسازی و معرفت‌‌اندوزی بپردازیم و جلو برویم. اما فرصت کوتاه است و تجربه‌های ما شاید به آنجایی نرسد که به سعادت برسیم. راه سوم و درست‌ترین راه اینکه دست طلب به سوی بزرگان و راه‌یافتگانی دراز کنیم که مسیر را پیدا کردند. غیر از انبیا و اولیای حق که عصمت داشتند، افرادی نظیر مولانا را باید دریابیم که چطور در 62 سالگی به حقایقی رسید که امروز بعد از هشت صد سال، آثار او کتاب تعلیمی برای دنیاست و همه‌ دنیا به مثنوی به عنوان یک کتاب تعلیمی اقبال بسیار دارند.

یک انسان چطور باید جاودانه شود که سخنی بگوید و هشت صد سال بعد مورد توجه قرار گیرد و چراغ راه باشد. مولانا گفته است؛ این مثنوی بعد از ما شیخی کند. یا وقتی مولانا با پدر داشت به سمت قونیه مهاجرت می‌کردند، به دیدن عطار رفتند و او کتاب اسرارنامه خود را به این کودک دوازده ساله یعنی مولانا داد و گفت، زود باشد که این فرزند تو آتش در خرمن سوختگان عالم زند. چه دید در جبین این کودک؟ این افرادی که مسیر را یافتند را باید بیابیم و خوش به‌حال ما که مثنوی به زبان فارسی است، چراکه وقتی ترجمه می‌شود، خیلی از لطف کلام کم خواهد شد.

فرصت کم است و باید تکیه و اعتماد کرد و کمی باید به این استادها اعتماد کرد تا کم‌کم بارقه‌های نور در جان انسان روشن شود و اینها به طیف نور و بعد به شمسِ جان تبدیل شود. تا پای در این مسیر نگذاریم و اطاعت محض نداشته باشیم، نمی‌توانیم ادعا کنیم که تأثیری در وجود ما ندارد. باید اول اقدام و عمل کنیم و بعد بگوییم تأثیر داشت یا نداشت.

قرآن معجزه تکرارنشدنی لفظی و معنوی

قرآن یک معجزه تکرار نشدنی لفظی و معنوی است و افرادی که می‌گویند قرآن از سوی فلان نفر نوشته شده است، اصلاً تحقیقی در مورد قرآن نکرده‌اند. هرچه در مورد این کتاب بیشتر بدانیم، بهتر می‌فهمیم که این کتاب یک معجزه است. ویل‌دورانت می‌گفت برای دوست داشتن باید شناخت. اما آیا ما شناخت کافی داریم؟ در سوره قدر آمده که شب قدر به اندازه هزار ماه است، یعنی هشتاد و سه سال و چهار ماه. این شب‌های قدر به خیلی قبل از اسلام برمی‌گردد و در همه ادیان دیگر نیز بوده است.

نکته اصلی این است که زمانه‌های مختلف دارای قدر و شأن متفاوتی هستند و همه زمان‌ها از یک میزان تأثیر برخوردار نیستند. مثلاً در دین یهودیت و مسیحیت نیز به این صورت مراسمی به نام شب قدر نیست، اما یک شب عید دارند که باید تا صبح بیدار بمانند. لذا جان شب قدر ایستگاه تفکر است و زمانی است که انسان بنشیند و دوباره روی رفتار و گفتار خودش تأمل کند و ببیند که کجای کار است.

این بهانه‌ای است که این سه شب را تا سحر بیدار باشیم و غیر از اعمالی که ذکر شده و دعاهایی که باید بخوانیم، اندیشه کنیم و یک سری اعمال دیگر را نیز انجام دهیم.

عشق اتحاد محب و محبوب را می‌آورد

می‌دانیم که در علوم امروز، عشق موجب تبادل انرژی و شباهت و در نهایت اتحاد بین محب و محبوب می‌شود. یعنی عاشق هر کسی باشید، با او تبادل انرژی دارید و با او یکی می‌شوید و خوش به‌حال آنانی که عاشق حق و در او فنا می‌شوند. فنا یعنی تبدیل شدن به یک کل بزرگ‌تر نه نابود شدن. به قول حافظ، «عاشق شو ار نه روزی کار جهان سرآید، ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی». کسی که عشق را تجربه نکند، واقعاً هیچ درسی از هستی نگرفته است.

به تعبیر علامه طباطبایی، «من به سرچشمه خورشید نه خود بردم راه، ذره‌ای بودم و مهر تو مرا بالا برد»، عشق موجب کمال است. «من خسی بی‌سر و پایم که به سیل افتادم، او که می‌رفت، مرا هم به دل دریا برد».

تمام این ابیات می خواهند بگویند، عشق و توجه به جمال و کمال است که موجب رشد و کمال می‌شود و می‌گویند نه عشق به غیر خدا عشق است و نه عشق به خدا بی‌واسطه مقدور است. اما همین یک وجودی که در نهایت کمال و جمال است، جلوه کرده و خودش را در همه عالم تکثیر کرده است. اگر عاشق صاحب‌دلی می‌شوید، در واقع عاشق حق هستید، اما به واسطه او. هر ذهنی شاید درک همه جمال حق را نداشته باشد.

اما غیر از دعاهایی که در مفاتیح آمده است، اعمال دیگری را نیز توصیه می‌کنم. این سه شب چون ایستگاه تفکر است، کار اول این است که یک ساعتی خلوت کنیم و به تمام اشتباهات خود اقرار و از خدا طلب بخشش کنیم. باید این اشتباهات را مرور کنیم. کار دیگر اینکه خودمان را ببخشیم. کار دیگر بخشش دیگران است و باید با خدا دردِ دل کرد و هر کسی که شما را آزرده و اذیت کرده و به شما ظلم کرده را در این سه شب ببخشید. اگر می‌خواهیم دل ما آینه شود که خدا به ما نظر کند، باید همه را ببخشیم. کار دیگر تصمیم برای بهتر شدن است. خوب است که روی یک برگه تصمیم‌های خودمان را یادداشت کنیم. این شب‌ها، شب‌هایی است که تقدیر مشخص می‌شود. کار آخر پس از این کارها نیز دعا خواندن است.

دعای جوشن کبیر هم بسیار باشکوه است. از این حیث که هزار و یک اسم خدا در آن آمده است و بعد براساس علم امروز که می‌گویند کلمات دارای فرکانس هستند، ببینید که چه انرژی در این دعاست و این دعا می‌تواند یک برنامه برای ما باشد و ما نیز باید به این صفات خدا نزدیک شویم.

در پایان هم به این شعر اشاره می‌کنم که: «داد درویشی از سر تمهید، سر قلیان خویش را به مرید؛ گفت که از دوزخ، ای نکوکردار، قدری آتش به روی آن بگذار؛ بگرفت و ببرد و باز آورد، عقد گوهر ز درج راز آورد؛ گفت که در دوزخ هرچه گردیدم، درکات جحیم را دیدم؛ آتش و هیزم و زغال نبود، اخگری بهر اشتعال نبود؛ هیچ کس آتشی نمی‌افروخت، ز آتش خویش هر کسی می‌سوخت».

انتهای پیام
captcha