به گزارش ایکنا از لبنان، میزگرد شبکه ماهوارهای «المنار» لبنان به مناسبت سالگرد رحلت امام خمینی (ره) با حضور «عباس خامهيار»، رايزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران و «ميشل نوفل»، نويسنده و روزنامهنگار سرشناس لبنانی که در پرواز انقلاب(از پاریس به تهران) همراه امام(ره) بود، برگزار شد.
مشروح این میزگرد را در ادامه میخوانید:
عباس خامهیار، رایزن فرهنگی ایران در لبنان:
«بسم الله الرحمن الرحیم.
درود بر شما و استاد میشل و آرزوی صحت و سلامتی برای دوست عزیز استاد طلال و درود به تمام بینندگان و به روح بلند امام درود میفرستیم؛ این شخصیتی که از شگفتیهای دوران بود و برای تمام ملتها آرزوی آن پیروزی را میکنم که همیشه امام خواستار آن بود.
در حقیقت این شخصیت، شاید ما در زبان فارسی از جمله «جامع الاطراف» برای او به کار میبریم. اگر این عبارت عربی است اما هنگامی که میخواهیم از چنین شخصیتهایی تعریف کنیم آن را به کار میبریم و میگوییم جامعالاطراف یعنی شخصیتی همهجانبه و جامع و تمام زوایا را در بر میگیرد و در حقیقت در دوران ما و قرن بیستم منحصر به فرد است. این سخن، حرفی برای مصرف رسانهها نبوده و از روی عاطفه گفته نشده است و کلامی نیست که بخواهیم از باب آرزو و تمنا آن را بر زبان جاری کنیم، بلکه توصیفی است که بزرگان از او کردهاند؛ همان کسانی که معاصر با این پدیده منحصر به فرد در قرن گذشته بودند. زمانی که میخوانیم و بنده نیز درباره این شخصیتهای بزرگی که درباره ایشان سخن گفتهاند، مطالبی نوشتهام؛ همان شخصیتهای بزرگی که در حال حاضر نیز از آنها مطالبی را مشاهده میکنیم مانند کاردینال کاپوچی که میگوید: این شخصیت چگونه دین را از نو برای بشریت مطرح کرد و معنویت را بار دیگر به ادیان بازگردانید لذا او محدود به یک مذهب و یا دین مشخصی نیست؛ زمانی که سخن از نلسون ماندلا به میان میآید و یا سخنانش را میشنویم و یا میخوانیم، ایشان درباره این شخصیت میگوید که چگونه او به ما انرژی میبخشید و امید میداد برای مقابله با آپارتاید (نژادپرستی) در آن دوران در حالی که نلسون ماندلا از زندانیان معروف در تاریخ معاصر در آن زمان بود؛ و سخنان پاپ پولس دوم و دیگر شخصیتهای بزرگ و دیگران را میشنویم. میگویند بن بلا میگوید که این هدیه الهی به جهان عرب و اسلام بود که اسلام و تمدن اسلامی را دوباره زنده کرد.
هنگامی که درباره شخصیتی که تمام صفات را یکجا در خود جمع کرده است، سخن میگوییم برخی از صفات شاید در نگاه اول به نظر میرسد که با یکدیگر در تناقض هستند، یعنی شخص فقیه و مرجع دینی و متبحر در علوم فقهی و آیت الله و بالاترین مرجع دینی که از دل حوزه علميه قم و از درون حوزه نجف پدید میآید و سخن میگوید با طرحهای سیاسیاش با تمام سیاستمداران چندین دهه رقابت میکند؛ این فردی است که مافوق دیگران بوده و کسی نمیتواند با آن طرحهای سیاسی با او رقابت کند. شخصیتی که سخن از فلسفه به میان میآورد و همزمان عارفی دینی و آمیخته در عرفان و معنویات و وجدانیات است. در آغاز که مینگریم نوعی تناقض را مشاهده میکنیم. شخصیتی که ثروتی این چنین بزرگ را در اختیار دارد چه در سطح رسمی و چه در سطح وجوهات شرعیه، اما بسیار سادهزیست بود و کاخهای سعدآباد و نیاوران را رها میکند و در این اتاقی سكونت میكند که همه ما آن را دیدهایم. این امر تنها پس از انقلاب نبوده بلکه در خانهاش در خمین و نجف و قم و سپس به همین منوال ادامه میيابد.
لذا تفاوتهای بسیاری مشاهده میکنیم؛ کسی که در برابر سرکشترین قدرتهای آن زمان یعنی اتحاد جماهیر شوروی و آمریکا میایستد، اما در برابر خانواده خود و نوههای خود و یاران و فرزندان مستضعف ایران زمین خود این گونه فروتن بود و بدین روش انسانی عمل میکرد.
«ميشل نوفل»، نويسنده و روزنامهنگار سرشناس لبنانی:
زمانی که تصمیم گرفتیم به پاریس برویم، ذهنیتی در ما بود که پیگیری کنیم و البته تمام پیشبینیها و خبرها حول محور بازگشت امام دور میزد. یعنی امام در پاریس و نزد فرانسویهاست و البته پس از نجف و قبل از آن ترکیه که در تبعید به سر میبرد و دو ایستگاهی پیش از ایستگاه پاریس بودند، لذا به پاریس آمد چرا که نیت بازگشت به ایران را داشت. یعنی در سطح داخلی مسائل آماده شدهاند، یعنی پس از دو سال تمام شهرهای بزرگ و حتی روستاها با انقلاب مردمی و جنبشهای مردمی به طور کامل آزاد شدند و البته پیرامون امام شورای انقلاب حضور داشت و بخشی از آنها نیز با ایشان در پاریس حضور داشتند. لذا این ذهنیت برای ما بود که ما آنجا میرویم که با او بازگردیم و مسیر بازگشت را همراهی کنیم و او بازخواهد گشت تا پيروزی انقلاب را اعلام كند. يعنی ترديدی نداشتيم كه بازگشت ايشان پيروزی انقلاب را قطعی خواهد كرد.
در غرب پاريس در نوفل لوشاتو، رفتار متواضعانه امام مرا به خود جلب كرد، كه چگونه با مردم سخن میگويد و چگونه از خانه بيرون می آيد. در محل اقامت ايشان باغ كوچكی بود و درخت سيبی قرار داشت، در روزهای آفتابی خارج میشدند و با آرامش تمام به درخت سيب تكيه میزدند. شفافيت و روشنی در شخصيت او نمايان بود، آگاه بود و میدانست كه كجا میرود و چه میخواهد؛ مصمم و با اراده قوی بود، ارادهای قوی تر از آهن داشت، اين برداشتهايی بود كه از او میشد ديد.
با اين رفتار ما را به ياد رهبران پيشين قبل از خود میانداخت، رهبران و فرماندهانی انقلابی كه جنگهای قرن نوزدهم را رهبری كردند. مانند عبدالقادر الجزايری كه انقلاب الجزاير را در آغاز استعمار فرانسه بر الجزاير رهبری كرد و امام شامل الداغستانی كه در قفقاز با استعمار روس جنگيد و پس از آن هر دوی اين رهبران در كانال سوئز با يكديگر ملاقات كردند، بنده تصويری دارم كه هر دوی اين شخصيتها را در كنار يكديگر جمع كرده است، اين افراد فرزندان دوران خود بودهاند.
همچنين میتوان به انقلاب «المهديه» در سودان اشاره كنيم، محمد احمد كه انقلاب المهديه را در سودان بر ضد (استعمار) انگليس رهبری كرد، نوعی تقليد در رهبران انقلابی كه دارای شخصيتی مستقل بوده و برای تحقق اهدافشان پافشاری میكردند وجود دارد.
اما تفاوت آنها با امام خمينی در اين است كه امام خمينی فرزند زمان خود و دوران خود بود و موضع خود را (به دقت) ارزيابی كرد، امام مجموعهای از نمايندگان، ياران و پيروانی داشتند، اين افراد با پيگيریهای مستمر اطلاعات لازم را به ايشان میدادند و آنها ارتباط شديد با اوضاع جاری در متن جامعه را داشتند و ايشان برای هر اقدام و حركتی در جامعه آن زمان ايران محاسبات دقيقی را انجام میداد. او ساختار جهان را شناخته بود، او توانست در دوران جنگ سرد تصميم خود را بگيرد. در دورانی كه آمريكا و اتحاد جماهير شوروی در منازعه شديدی قرار داشتند، فهميد كه چگونه تصميم بگيرد و چگونه انقلاب را به پيروزی برساند، ايشان تصميم خود را با شناخت و معرفت از زمان خود و بر اساس نظريه و مفهوم، يعنی مفهوم توازن منفی يا همان نه شرقی و نه غربی اتخاذ كرد و اين نظريه در شكستن اين توازن بينالمللی و دو قطبی بودن آن زمان به شدت تأثيرگذار بود.
من امام را فرزند زمان و دوران خود میبينم و ارتباط بسيار قوی با جامعه ايران و پتانسيل جامعه ايرانی آن زمان داشت. با پشتوانهای قوی از فرهنگ كه همان فرهنگ تشيع، فرهنگ اعتراض و تجربه ائمه است، تمام اين منابع، به عنوان بالابرنده در عملياتی كه او آن را رهبری میكرد نقش داشت.
دارا بودن هيبت يک مسئله الهی است، هيبت از درون و ناشی از روحی است كه همراه انسان است و تجربه ای كه با خود به همراه دارد و احترامی كه ديگران برای او میگذارند؛ او مجتهد و مرجعی بزرگ بود و اين امر بر شخصيت او كه شخصيتی با كاريزمای بسيار بالا بود میافزود و توانايی جذب مردم را داشت. هيبت و تواضع هرگز متناقض يكديگر نيستند، در رهبران انقلابی مانند او و به ويژه روحانيون، تواضع يک صفت اصلی است؛ مانند سادهزيستی و صرفهجويی.
در دوران جنگ تحميلی عراق بر ايران، ما او را میديديم كه روزانه چه غذايی میل میكنند، غذايی بسيار ساده و همزمان سالم ميل میكردند.
عباس خامهيار:
در حقيقت ما كه عاشق هستيم، به امام از زاويه عشق و محبتمان مینگريم. اما بنده از نگاه كسانی كه با امام از نظر سياسی، دينی يا عقيدتی اختلاف نظر داشتند میبینم وتعجب می كنم، از نگاه آنها. تعجب و شگفتزده شدن را به هنگام ديدارشان با امام مشاهده میكرديم. از حالت چهره آنها متوجه آن چه در درون آنها میگذرد میشديم. شما به آرشيو فيلمهايی كه در اختيار داريد مراجعه كنيد. ديدار شواردنادزه با امام را در آن اتاق كوچک و ساده بنگريد، زمانی كه امام را ديد واقعا شوکه شد و نتوانست كلام خود را ادامه دهد و او در اين اتاق كوچكی بود كه چهار، پنج متر بيشتر نبود. وزير كشوری بزرگ در آن زمان، يعنی اتحاد جماهير شوروی با آن جبروتش در آن زمان، كه يكی از دو قطب جهان بود. شخصيتهای ديگر نيز به همين منوال بودند. امام خمينی متواضع، مهربان و دلسوز بود، اما هيبت و حالت كاريزماتيک ايشان منحصر به فرد بود و همگی آن را لمس كردند. در اوج عشق و محبت مردمی بود، به حرفها كاملا گوش میداد و حرف كسی را قطع نمیكرد. تمام آداب و رسوم سخن گفتن و احترام به ديگران را رعايت میكرد، اما با اين حال از مدح وستایش ناراحت میشد. به دو نمونه اشاره میكنم؛ زمانی كه آيت الله مشكينی رئيس مجلس خبرگان با هيئت همراه خود به ديدار ايشان میرود، وقتی از امام به شكل واقعی تمجيد كرد، امام به سخنان او گوش داد و سكوت كرد و سپس به او گفت: من متأسفم، چرا كه اين گونه از شما انتظار نداشتم، شما بار مرا سنگين كردی، چگونه اين مدح و ستايش را از من كردی؟ زيرا ايشان ستايش كردن و تمجيد كردن را دوست نداشتند. فخر الدين حجازی كه خطیب و اديب بزرگی بود و در زمان شاه به مسئله فلسطين توجه ویژهای داشت، نماينده اول مردم تهران در مجلس نيز بود، زمانی كه سخن گفت و با شعر خود از امام ستايش كرد، امام ناراحت شدند و به او فرمودند: از شما انتظار چنين سخنی را نداشتم. به من خدمتگذار بگویید بهتر است تا رهبرم بخوانید.
هنگامی كه در حسينيه (حسينيه جماران محل ديدار مردمی با امام) مردم و بسيجيان و علاقمندان به امام حاضر میشدند، زمانی كه ايشان وارد میشدند و مردم شعار سر میدادند كه ما همه سرباز تویيم خمينی گوش به فرمان تویيم خمينی، به آنها میفرمود: نه شما سرباز من هستيد و نه من سرباز شما هستم بلكه همگی سربازان خداوند هستيم.
اين شخصيت با اين هيبت، بسيار متواضع بود و شايد اگر بخواهيم كه آن را تفسير كنيم میتوانيم بگویيم كه مؤمن با نور خدا مینگرد و اين امر در تمام موارد و موضعگيریهای شخصيت امام منطبق بود.
ميشل نوفل:
چهره امام هميشه نورانی بود، به ياد دارم كه امام و همرانش در گوشهای از هواپيما بودند و ما روزنامهنگاران در گوشه ديگر قرار داشتيم، سكوت شديدی درون هواپيما حاكم بود و نوعی نگرانی وجود داشت و نمیدانستيم آيا هواپيما میتواند بر زمين بنشيند يا خير؟ ناگهان يكی از همراهان امام، آمد و گفت كه امام نماز خود را بجای آوردند و میخواهند با شما صحبت كنند. امام آمد، او با تمام سادگی و بسيار راحت آمد تا به ما اطمينان دهد. در آن لحظات، هواپيما در آسمان ايران پرواز میكرد، ايشان آمدند و گفتند: از هيچ چيز نترسيد، همه چيز بر وفق مراد پيش میرود. چرا كه احساس كرد نياز دارد تا با ما سخن بگويد. اگر رهبر يا فرمانده ديگری در سطح ايشان در جهان بود، هرگز چنين اقدامی نمیكرد.
به ياد دارم زمانی كه در فرودگاه پياده شديم و وارد سالن تشريفات شديم كه از سوی كميتههای مردمی و بخشهای ديگر كشور تبديل به سالن استقبال از امام شده بود، در آن زمان انقلاب پيروز شده بود، و همه شعار میدادند. امام آرام بود، گويی كه فكرش متمركز چيز ديگر و هدف اصلی بود.
مسئله ديگری كه هرگز فراموش نمیكنم اين بود كه هنگامی كه در دوران جنگ تحميلی برای مصاحبه نزد امام رفتيم، چگونه با فرزندان و خانواده و افراد نزديک به خود در خانه رفتار میكرد. در مكانی دور از ديگران و يا بالاتر از ديگران نمینشست، بلكه بر روی زمين مینشست. مسئله مهم ديگر مستقل بودن امام است، امام پس از آن كه اطلاعات را به طور كامل جمعآوری میکردند، به تنهايی تمصميمات خود را اتخاذ میكردند. او امامی مستقل به تمام معنی كلمه بود.
عباس خامهيار:
ابتدا درباره آن چه كه آقای ميشل نوفل گفتند اشاره خواهم كرد و سپس درباره تصميمات کلیدی در مراحل حساس اتخاذ شده مطالبی خواهم گفت. امام خمينی آرام بودند. در پايان وصيتنامه سياسی الهی خود، ايشان فرمودند كه با دلی آرام و قلبی مطمئن میروند. اين همان صفت غالب در امام بود اما معمولا قسم نمیخوردند، يكبار سوگند یاد کردند و گفتند: به خدا قسم در طول زندگی خود از احدی نترسيدم و از كسی جز خدا نمیترسم، حتی در شبی كه مرا به تهران و بازداشتگاه میبردند (سازمان اطلاعات دوران شاه) و مرا نيمه شب از خانه بردند، در آن زمان ودر میان راه من به كسانی كه آمده بودند اطمينان و آرامش میدادم كه نترسند و نهراسند.
امام در 21 بهمن يعنی يك روز پيش از پيروزی انقلاب اسلامی و اين ايستگاه مهمتر بود، زمانی كه از سوی ژنرال رحيمی فرمانده نظامی تهران تصميم به كودتای نظامی گرفته بودند، مرحوم هاشمی رفسنجانی به همراه يكی از شخصيتهايی كه شهید شدند يعنی آيت الله محلاتی نزد امام آمد تا امام را قانع كنند كه به مكانی امن در پشت مدرسه علوی منتقل شوند تا از خطر شبيخون نظامی احتمالی رژیم در امان باشند، امام نرفت و نتوانستند ايشان را قانع كنند و فرمود: اگر شما میترسيد خودتان به آنجا برويد، من از جاي خود هرگز تكان نخواهم خورد. اين آرامش تا واپسين لحظات عمر ايشان وجود داشت و وصيت خود را نيز با همين عبارت به پايان رساند.
اما در خصوص ايستگاههای ديگر تصمیمگیری سرنوشتساز باید تأکید کنم تمام تصميماتی كه امام اتخاذ كردند همگی سخت و نقطه عطف بود و بنده به سرعت به برخی از آنها اشاره میكنم.
تصميم اول: زمانی كه تصميم گرفتند كه از عراق و نجف خارج شوند، با هيچ طرف و كشوری هماهنگی نشده بود، اما خودشان تصميم گرفتند كه از عراق خارج شوند و به كويت رفتند اما دولت كويت در آن زمان مانع ورود ايشان شد. سپس مجبور شدند كه بگويند: من از پايتختی به پايتخت ديگر میروم تا به وطنم بازگردم، اين تصميمی بزرگ وسرنوشتساز برای بازگشت به وطن و رهبری ملت بود. ايشان قصد ماندن در پاريس و يا كشور ديگری را نداشتند، بلكه فرمودند از فرودگاهی به فرودگاه ديگر، يعنی به تمام فرودگاههای دنيا میروم تا اين كه بتوانم بالاخره به كشورم بازگردم، اين تصميمی سرنوشتساز بود، ايشان میدانست كه سرانجام كار به كجا منتهی خواهد شد.
تصميم مهم دوم: تصميم بازگشت با همان پرواز بود. حكومت نظامی در كشور برقرار بود و بختيار نخستوزير وقت بود، حكومت نظامی بود و فرودگاهها همه بسته شده بودند و بختيار تهديد كرده بود كه اجازه فرود به هیچ هواپيمایی نخواهد داد مگر آن كه پيش از فرود هواپيما هماهنگی لازم صورت گرفته شده باشد. يعنی برای رسيدن هواپيما به ايران بايد با رژیم هماهنگ میشد. دوستان و نزديكان امام به ايشان توصيه كردند كه سفر خود را به عقب بياندازد، امام فرمودند: من در همين زمان و با همين پرواز سفر خواهم كرد. اين تصميم سختی بود و ما نتيجه را دريافتيم، حتی ايشان در پاريس نيز برنامه خود را اعلام كردند، كه به طور مثال چه زمانی میرسند و كجا مستقر خواهند شد و چه زمانی به جلوی دانشگاه تهران توقف خواهند کرد تا قدردان دانشجويان دانشگاه باشند که اين انقلاب را با قدرت همراهی كردند.
سپس وقتی ايشان به بهشت زهرا رفتند، میدانست كه دقيقا چه میخواهد بگويد، و آن سخنرانی تاريخی را ايراد كرد و گفت: من به وسيله اين مردم تو دهن اين دولت میزنم و دولت جديدی را معرفی میكنم.
تصميم ديگری كه گرفتند، حمله به سفارت آمريكا و لانه جاسوسی از سوی دانشجويان و گروگانگیری جاسوسان آمريكايی بود. حمايت از دانشجويان در اين تصميمگيری روشن بود، برخی نسبت به اين اقدام نگران بودند، چرا كه آمريكا قدرت بزرگی بود و چگونه میتوان به او حمله كرد. امام در آن زمان فرمود: تسخير لانه جاسوسی انقلاب دوم است و بزرگتر از انقلاب اول.
ما در آستانه شهادت شهيد چمران قرار داريم، شهيد چمران درباره اين تصميمات سخن میگوید. تصميم دفاع و ادامه مدیریت دفاع مقدس؛ زمانی كه شهيد چمران در پاوه بود، اگر پيام شبانه امام نبود كل آن منطقه سقوط میكرد.
تصميم مهم ديگر كه به نظرم مهمتر بود، تصميم روز 21 بهمن يعنی يک روز پيش از پيروزی انقلاب اسلامی بود، زمانی كه ژنرال رحيمی فرمانده حكومت نظامی تهران و ژنرال هايزر نمايند عالی آمریکا تصميم به بازداشت تمام رهبران و سپس تبعيد آنها به خارج از تهران و كشتن برخی از آنها را گرفتند، همان گونه كه پس از انقلاب مصدق كردند و رژيم را دوباره سركار بياورند و شاه را بازگردانند.
اين تصميم قطعی بود و همه نگران جان امام بودند، و به ايشان توصيه كردند كه از مدرسه علوی بيرون برود، امام آن بيانيه مشهور کوتاه را صادر فرمودند و گفتند: همه مردم در خيابانها بمانند، لذا عموم مردم در خيابانها ماندند ومانع حرکت تانکها شدند و كودتا را ناكام گذاشتند. اين سختترين تصميم ايشان بود.
هفده هزار عمليات ترور در دورههای مختلف انجام شد و رهبر معظم انقلاب میگفتند: همه ما در شرايط سخت و بحرانها به امام پناه میآورديم و از قدرت و عزم و آرامش امام الهام میگرفتيم. امام تنها فردی بود كه به همه اطمينان و آرامش میداد.
تصميم آخر كه مادر همه تصميمها به شمار میرود و ما شاهد نتايج ديگر آن نيز بوديم، تصميم دردناكی بود كه ايشان فرمودند من هر آن چه كه دارم و آبرويم را با خداوند عزو جل معامله میكنم، كه همان قطعنامه 598 سازمان ملل متحد درباره آتش بس و توقف جنگ بود و امام آن را به مثابه نوشيدن زهر توصيف كردند. اما حوادثی كه پس از اين تصميم رخ داد، مانند حمله صدام به كويت و حوادث سياسی كه منطقه شاهد آن بود و تاكنون ما شاهد آن در محور مقاومت و در اين جبهه متكامل هستيم. حال در میيابيم كه اين تصميم چه معنا و نتايجی را به دنبال داشت.
ميشل نوفل:
وقتی به اوضاع ايران و اوضاع انقلاب در ايران و نيز به ملت ايران نظری بيافكنيم، خواهيم ديد كه ملت ايران پتانسيل بالايی دارد، انقلابی كه ملت ايجاد كرد و جنگی كه با آن روبرو شد، انتظار میرفت كه اين جنگ اين پتانسيل را از بين ببرد، تا اين پتانسيل اوضاع را در منطقه بر هم نريزد. اما ملت ايران و به لطف جانفشانیهايش توانست از تمام اين مسائل عبور كند. بنده با در نظر گرفتن رهبری امام و دريافت او از شرايط و اوضاع، میبينيم كه ارتباط عميقی با ملت داشتند. شبكهها و زيرساختهايی وجود داشت كه با نمايندگان امام در ارتباط بود و پتانسيل بزرگی وجود داشت كه همان پتانسيل و انرژی ملت ايران بود. به طور مثال زمانی كه عمليات تسخير سفارت آمريكا انجام شد، رفتار مردم و شور و شوقی كه داشتند را مشاهده میكنيم. يا زمانی كه سفارت اسرائيل را گرفتند، حمايت مردم و آمادگی آنها برای جانفشانی و پرداخت هزينه را میبينيم كه امری بسيار شگفتانگيز است. اين همان نقطه تفاوت است كه بفهميم ايران به عنوان قطب منطقه چه رفتار متفاوتی دارد، يعنی چرا ايران قطب منطقه به شمار میرود و رفتارش متفاوت است. زيرا ملت از او حمايت كرده و همراهی میكند.
از همان نخستين باری كه امام بازداشت و به تبعيد شد، انتفاضهها مستمر بود خواه ميان قشر روحانی و غير آنها؛ يک پتانسيل اجتماعی و سياسی بزرگی در ايران وجود داشت.
به نظرم زمانی كه ما رهبری بزرگ داشته باشيم، رهبری كه تلاش میكند تا از سلطه خارج شود و مستقل شود، از صفات اين گونه رهبری اين است كه تصميمهای سخت و سرنوشتسازی را اتخاذ كند و خود را به خطر اندازد و اگر ريسک نكند، حتی ممكن است بعضی اوقات هزينه اين ريسک كردن بسيار سنگين هم باشد. شما میآيی و جمهوری اسلامی را در جامعه جهانی و منطقه اعلام میكنی در حالی كه زير ساخت لازم برای پذيرش اين عمليات را نداری، امری بسيار سخت است. امام ممنوعيتها را شكست، در زمانی كه سياستمداران در منطقه با روسها بهخاطر مقابله با آمريكا همپيمان شده بودند، امام میآيد و میگويد: نه اتحاد شوروی و نه آمريكا. لذا اين امر شكستن هر آن چيزی بود كه در آن زمان حاكميت داشت. و از نظر سياسی هزينه سنگينی داشت.
عباس خامهيار:
به يک نكته بسيار مهم اشاره میكنم، و آن اين كه امام با شدت و قدرت تمام در برابر انحلال ارتش ايران ايستادند. ارتش ايران آن زمان برای مدت طولانی در برابر ملت ايران و بر ضد آنها ايستاده بودند و بسياری از فرزندان اين ملت را كشته بودند. تمام احزاب كمونيستی و غير كمونيستی همگی خواستار انحلال ارتش بودند، همان گونه كه آمريكا در عراق انجام داد. تنها امام و با نگاه عميق و رفتار سياسی خود در برابر اين شعار ايستاد و سپس برای تحول ارتش تلاش كرد و توانست پس از ماهها در برابر تجاوز رژیم همسايهاش كه با حمايت آمريكا صورت گرفت بايستد.
اين امر ناشی از انديشه ژرف سياسی امام و نتيجه باور ایشان به نظريه ولايت فقيه میباشد، اساس اين نظريه عدم جدايی دين از سياست است و نكته دوم و مهمتر، مشاركت قانونی حاكم و نظام است و اين همان اتفاقی است كه در انتخابات روز اربعين رخ داد و امام بر اسلامی بودن جمهوری تاکید داشتند. همه به او سفارش كردند كه دولت اسلامی يا حكومت اسلامی و ديگران نيز جمهوری دموكراتيک را نامگذاری كرده بودند. امام فرمود: جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد؛ اسلام يعنی عدالت و مساوات.
ميشل نوفل:
درباره اين نكته میخواهم بر روی مسئله فلسطين تأكيد كنم. اين كه چگونه امام هميشه فلسطين را مد نظر خود داشت و چگونه سياست رويارويی با رژيم صهيونيستی و صهيونيستها را اتخاذ كرد به اين اعتبار كه محور اصلی در سياست ايران و هويت ايران در منطقه به شمار میرود.
عباس خامهيار:
مسئله فلسطين، محور اصلی نزد امام خمينی به شمار میرفت ویک راهبرد استراژیک برای ایشان است. من بارها گفتهام و هم اكنون نيز در اين برنامه میگويم، امام در سخنان مشهور خود پيش از پانزدهم خرداد و پيش از آن كه در همان روز بازداشت شوند، سخنانش بر ضد استبداد و ديكتاتوری شاه بود و در آن سخنرانی تاريخی هيجده بار نام اسرائيل و پانزده بار نام شاه را برد. امام تمام مشكلات را ناشی از وجود اسرائيل میدانست و اين كه ارتباطی ميان استبداد و استعمار وجود دارد و نمیتوان اين ارتباط را از يكديگر جدا كرد. ايشان اشغال مناطق و كشورهای اسلامی را توسط اسرائيل، پروژه توسعهطلبانه و سلطهگرانه واستعماری میدانست وبه شدت با آن به مبارزه برخواست.
انتهای پیام