به گزارش ایکنا، خبر قتل «رومینا» به حدی تلخ و باورنکردنی بود که هنوز جامعه در شوک این اتفاق شگفتانگیز است. پدری که حاضر شد به طرز وحشتناکی دختر نوجوان خود را به کام مرگ بفرستد؛ در این میان آنچه پس از حادثه برجا میماند تفسیرها و برداشتهای متفاوت از این اتفاق است، تا جایی که حتی برخی ناجوانمردانه به قانونها و آموزههای دینی تاختهاند و نام این رفتار شوم پدر را برگرفته از سنت، غیرت و تعصب ناموسی گذاشتهاند. تعصبی که ردی از عقلانیت در آن نیست و گویا فرد بر مدار هیجانهای برخاسته از درون خویش است. با توجه به اهمیت موضوع، با عماد افروغ، جامعهشناس و استاد دانشگاه، به گفتوگو نشستیم که حاصل این گفتوگوی صریح و چالشی از نظر میگذرد.
ایکنا ــ بسیاری از افراد قتل رومینا را برگرفته از تعصب و عقاید سنتی میدانند، در حالی که تحلیلهای جامعهشناختی مختلفی درباره زمینههای اجتماعی این اتفاق مطرح است. از نظر شما چه عواملی در وقوع چنین اتفاقی دخیل است؟
حقیقت این است که نباید در این اتفاق یک تصویر وحشتناک از سنت ارائه داد. یک سنت علمی و یک سنت متصل با خردهفرهنگهای مختلف داریم که همه این موارد را باید از هم تمیز داد؛ درست است که این جریان وجوه مشترکی دارد، اما وجوه متمایزی نیز دارد که باید بررسی بیشتری نسبت به آن انجام شود. در این قضیه شاید خیلی راحت بتوانیم مسئله را ساده کنیم و بگوییم، این اتفاق ناشی از یک تعهد و تعلق ناشی از سنت است، اما سؤال اینجاست که کجای سنت ما میگوید که به صرف فرار یک دختر، باید او را کشت و یا سرش را برید؟
نمیتوانیم این قرائت را از سنت داشته باشیم، چراکه با توجه به حضور و ورودی که نظام قضایی کشور با ویژگیهای سنتی دارد، خیلی راحت میتوانست حکم ازدواج صادر کند و این چیزی است که ما میشناختیم و امر کاملاً متداول و معروف است؛ لذا نمیتوانیم به راحتی پای سنت را در میان بکشیم و همه زیباییها و لطافت سنت، فرهنگ و هویت ایرانی را پیش پای یک اتفاق که جزئیات آن نیز هنوز مشخص نیست، ذبح کنیم.
در این زمینه باید اطلاعات دقیقتری به دست بیاوریم؛ اطلاعاتی در زمینه زندگی قاتل و بررسی اطلاعاتی در زمینه اجتماعی و فرهنگی منطقهای که این اتفاق در آن رخ داده است. همچنین اطلاعاتی در خصوص فردی که باعث فرار این دختر شده؛ تا جایی که گویا این فرد، دامهای دیگری را هم برای دختران پهن کرده و آنها را نیز فراری داده است؛ لذا سؤال اینجاست که در چه زمینهای این اتفاق میافتد؟
مسئله بعدی اینجاست که اگر این اتفاق(قتل رومینا به دست پدرش) ناشی از سنت است، اسم اتفاق دیگر(فرار دختر به همراه پسر) چیست؟ یعنی اینکه اگر یک پسر بتواند به راحتی با یک دختر ارتباط برقرار کند و به راحتی باعث فرار دختران شود و در نهایت هم به عیش و نوشش برسد، آیا برگرفته از سنت است؟ یا از روابط ناصحیح نشئت گرفته از لجامگسیختگی مدرنیته و شبکههای اجتماعی است که در این ماجرا اثرگذار بوده است.
ایکنا – به نظر شما این لجامگسیختگی ناشی از چیست و اگر پدری سنتی در این موقعیت قرار گیرد، چه کاری باید انجام دهد؟
همه این موارد را باید در کنار هم دید و به این مسئله توجه داشت که هر اتفاقی که میخواهد رخ دهد و هر حکمی که میخواهد صادر میشود، نباید به صورت فردی صادر شود و باید به ابعاد فرهنگی و اجتماعی این قضیه کاملا توجه شود. در اینجا یک سؤال از قاضی محترم پرونده دارم و آن این است که چرا باید این حکم را صادر کند؟ چرا در شرایطی که هیچ شناختی از وضعیت روحی و روانی پدر دختر که بعداً مرتکب قتل میشود، نداشته است، اجازه داد که این دختر به پدر سپرده شود؛ این قاضی میتوانست رجوعی به زمینههای فرهنگی و اجتماعی چنین قضیهای داشته باشد.
در حقیقت غیرت متعصبانه جاری ربطی به سنت ندارد چرا که سنت فراگیرتر و گستردهتر از آن است که آن را به این غیرت کور متعصبانه و جاهلانه تقلیل دهیم. سؤال اینجاست که وقتی قاضی در آن محل زندگی میکند و شناختی از وضعیت این منطقه دارد، با چه شناخت اجتماعیای اجازه داد تا این دختر به پدر سپرده شود؟ اینکه مدام گفته میشود جامعهشناسی و نگاه اجتماعی باید در کنار نظام قضایی باشد برای پیشگیری از همین اتفاقات است. این یک بحث شناخته شده است و این فرصت را مغتنم میشمارم تا این بحث را مطرح کنم که انسانها اجتماعی هستند، اما نظام قضایی فردی است. به این معنی که شرایط اجتماعی در بروز و ظهور بسیاری از رفتارهای بزهکاران مؤثر است، اما هیچ وقت به این زمینهها و شرایط فرهنگی و اجتماعی توجه نمیشود. در واقع حکم فردی صادر میشود؛ لذا سؤال من از قاضی پرونده این است که براساس چه شناخت اجتماعی این دختر را به پدرش سپرد و آیا این فرصت را نداشت که تحقیق بیشتری در این زمینه انجام دهد؟
بحث بسیار مهمی در رابطه با قدرت داریم، که میتواند مشمول حال این حکم نیز شود و آن رابطه قدرت و مسئولیت است؛ به این معنی که هرجا قدرت باشد مسئولیت هم وجود دارد؛ لذا مسئولیت قاضی در این قضیه چگونه تعریف میشود؛ میگویند اگر داروسازی دارویی را در اختیار جامعه قرار دهد و آن دارو عوارض سوئی داشته باشد، میگویند داروساز مقصر است، چراکه او فرصت تحقیق بیشتر برای دارو را داشته است و میتوانست دارو را به بازار عرضه نکند؛ لذا صرفنظر از اینکه به لحاظ فردی پدر در قتل مؤثر بوده است و پسری هم که موجب اغفال دختر شده است، تقصیر داشته و برادرهای پدر هم که تحریک کننده بودهاند، هم مقصر هستند و زمینههای اجتماعی و فرهنگی حاکم(به هر میزانی که وجود داشتهاند) هم مقصر هستند، اما سؤال اینجاست که قاضی چه میشود؟ یعنی اگر قاضی دختر را به پدر نمیسپرد آیا این اتفاق رخ میداد؟ قاضی حسب چه شناختی این دختر را به پدرش سپرد و شناخت وی برای این حکم از روی دین، رابطه خونی و یا موارد دیگر بود؟
ایکنا – از نظر شما حکمی که قاضی صادر کرده و ضعف نظام قضایی هم در چنین اتفاقی بیتأثیر نبوده است؟
با توجه به اینکه تاکنون اطلاعات کافی و تحقیق شدهای از جزئیات این قتل منتشر نشده است که میتواند ابعاد مختلفی را دربرگیرد، اما سؤال اینجاست که چرا یکبار دیگر، حکم فردی، توسط قاضی صادر میشود و حسب یک سادهاندیشی و بیتوجهی به ابعاد فرهنگی و اجتماعی ناظر به شرایط منطقه این حکم صادر شده است. حتماً باید ویژگیهای روانی پدر مشخص و سؤالاتی از او شود تا معلوم شود او در چه حس و حالی این اقدام را انجام داده است. همچنین باید مسائل ریز قضیه نیز روشن شود، اما داوری من براساس اطلاعاتی بوده که تا کنون صادر شده است و باید برای سایر موارد اطلاعات دقیقتری هم در دست داشت.
ایکنا _ جامعه ما معمولاً حاضر نیست دست از سنتهایش بردارد و در این میان کسانی که برداشت صحیحی از رفتارهای اصیل ندارند، ممکن است رخدادهایی چون این حادثه را باعث شوند. قرآن در مواجهه با چنین رفتارهایی چه دستوری داده است و آیا این دستورات با رفتارها و هنجارهای خانوادههای امروزی مطابقت دارد؟
اولاً آیه معروف تشکیل خانواده میفرماید: «وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً»؛ بین اعضای خانواده مودت و رحمت است. از سوی دیگر رابطه پدر و دختری هم خاص و مثالزدنی است؛ لذا اگر به فرض پدر هم بخواهد حکم اسلام را جاری کند، لازم بود که چهار شاهد عادل را برای این کار داشته باشد و به صرف فرار نمیتوان کسی را متهم به یک رابطه نامشروع کرد. در روایت داریم که حضرت امیر(ع) در قضاوتهای خودشان حتی اگر شاهد هم وجود داشت میگفتند که من چیزی ندیدم؛ این یعنی که به راحتی حکمی صادر نمیکردند و به اصطلاح بدون مستندات کافی حکم صادر نمیکنند؛ لذا باید از خودمان سؤال کنیم که این کدام دین و کدام اسلام است که این اجازه را به فرد میدهد تا دختر خودش را سر ببرد. در حقیقت این تعصب کور ممکن است بخشی از فرهنگ یک منطقه باشد، این هم جای تأمل و تحقیق بیشتر دارد که آیا چنین چیزی وجود داشته است یا خیر؟
این مورد نیازمند مدرک کافی است تا روانشناسان، جامعهشناسان و کارشناسان این قضایا را خوب تحلیل کنند؛ اما هنوز این دادهها و اطلاعات را در اختیار نداریم. آیا پدر دختر را تحریک کردهاند؟ آیا عدهای او را تحریک به قتل کردهاند؟ آیا افرادی تلاش کردهاند که فرد قاتل را آرام کنند؟ آیا به او هشدار دادهاند و حتی به قاضی هم در مورد رفتار پدر هشدار داده بودند و یا تحریک به برخورد شدید کردهاند؟ لذا صرفاً یک خردهفرهنگ و به اصطلاح سنت خاص هم حکمفرما نبوده و در این بین تعارضاتی هم وجود داشته است.
در این زمینه باید ابتدا یک تحقیق کافی و کامل صورت گیرد؛ اما مسئله اینجاست که غیرت جاهلانه یک بحث و غیرت موجه و معتبر بحث دیگری است. کسی منکر بودن غیرت نمیشود و نباید غیرتزدایی کرد، اما اینجا شاهد غیرتزدایی توسط عدهای هستیم که میتواند منتج به اتفاقات ناگوار شود؛ از طرف دیگر هم میتوانیم از غیرت حکیمانه، موجه و معتبر بحث کنیم. غیرتی که با عفاف و حجاب گره خورده است. غیرتی که با حفظ حریم رابطه دختر و پسر گره خورده است و چیز قابل قبولی است که در جامعه ما جاری و ساری است و معمولاً بچههای خوب ما از خانوادههایی بیرون آمدهاند که همیشه حفظ حریم کردهاند و این حس حریم در واقع سازگار با غیرت بوده است.
نباید به اسم اینکه کسی ادعایی میکند و یا ادعاهایی را به او نسبت میدهد و میگویند که رگ گردن و غیرتش به جوش آمده است، کل غیرت حکیمانه و فرهنگی را زیر سؤال برد. اینها همه در صورتی اتفاق میافتد که ما اطلاع کافی از فرهنگ منطقه، ویژگیهای روانی قاتل، اطلاع کافی از فردی که عامل اصلی فرار شده و گذشته این اتفاق داشته باشیم تا کارشناسان و صاحبنظران بتوانند نتایج بهتری به دست بیاورند.
ایکنا _ براساس گفتههای شما، الگوهای تصمیمگیری قضایی کشور باید اصلاح شود. در مورد قتل رومینا و قتلهایی از این دست چه اصلاحاتی باید در نظام قضایی ایجاد شود تا شاهد چنین وقایعی نباشیم؟
نگاه من به پدیده جرم یک نگاه خاص است؛ نگاه فردی به این قضیه ندارم، چراکه جرم، فردی نیست، بلکه جرم یک پدیده اجتماعی است. وقتی که میگویند همه در برابر قانون یکسان هستند من معتقدم که این موضوع به لحاظ انضمامی صحیح نیست، شاید به لحاظ حقوقی درست باشد، اما به لحاظ عینی درست نیست. فردی که در منطقه جرمخیز زندگی میکند احتمال ارتکاب جرم بیشتری از کسی که در منطقه جرمخیز زندگی نمیکند دارد و این نشاندهنده تأثیر محیط، فضا، روابط اجتماعی و جامعهشناسی در این حوزه است که میتوان در این زمینه متوجه این روابط و ساختارهای اجتماعی شد. شکلگیری خرده فرهنگ کجرو، ناشی از روابط نابرابری قدرت در سطح کلان است که در واقع صاحبان قدرت ایجاد میکنند. خود این موضوع احتمال شکلگیری رفتار بزهکارانه در منطقهای را که خردهفرهنگهای کجرو شکل گرفته است بیشتر میکند. شاهد این حرف، منطقه جغرافیایی زندانیان است. مشخص است این افراد در مناطق حاشیهای زندگی کردهاند؛ البته این در خصوص برخی از جرایم است و در خصوص جرایم متوسط به بالا، شاخص مربوط به مناطق بالای شهر میشود. اما باید دید مواردی که ما بیشتر میشناسیم و تلویزیون نیز آنها را پخش میکند، مانند اشرار خیابانی، اراذل و اوباش برای کدام منطقه هستند؟ چرا آن منطقه را اصلاح نمیکنند؟ چرا روابط قدرت را عادلانهتر نمیکنند که چنین مناطقی شکل نگیرد؟ البته این موضوع نیازمند یک گفتوگوی مفصل است که در اینجا امکانش وجود ندارد.
نظام قضایی باید یک وجه اجتماعی پررنگ داشته باشد و متحول شود و صرفاً نگاه فردگرایانه به قضایا نداشته باشد، چراکه انسان یک موجود اجتماعی است؛ ما نمیخواهیم وجه فردی انسان را نادیده بگیریم، اما باید به تعامل و ارتباط متقابل فرد و جامعه نیز توجه کنیم. اگر این توجه وجود داشت، حداقل در این مورد خاص شاید شاهد این نبودیم که قاضی به راحتی دختر را به پدرش بسپارد. پدری که سر تا پا خشم و آماده برای انتقام است. قاضی بیجهت این دختر را در اختیار پدر متعصب خشمگینی قرار داد و نهایتاً این اتفاق برای جامعه رخ داد که همه را به واکنش واداشت و متأثر کرد؛ لذا باید در کنار همه تحقیقاتی که میشود قوه قضاییه نیز حداقل متوجه این معنا شود؛ نه اینکه اگر اتفاقی رخ داد، ما هم تحلیل پس از وقوع کنیم و باز هم دوباره به این وجوه اجتماعی توجهی نکنیم و مجدداً یکبار دیگر و در نقطهای دیگر از کشور حوادث مشابهی را شاهد باشیم.
لذا قوه قضاییه باید از حضور جامعهشناس، روانشناس و حتی اقتصاددان نیز بهرهمند باشد، چراکه بسیاری از این مسائل ریشههای ساختاری دارد و صرفاً فردی نیست. واقعیت این است که خود مسئله فرد هم، فردی نیست. اگر جامعه نباشد انسانها بقا ندارند، در حالی که توجهی به این مقوله نداریم؛ یعنی به وجوه ساختاری اجتماعی و فردی بیتوجه هستیم. به نظر میرسد که نظام قضایی ما نیازمند یک تجدیدنظر است و باید به وجوه اجتماعی توجه بیشتری کنند.
گفتوگو از وهاب خدابخشی
انتهای پیام