حکمت عملی، الزامی درونی است، نه تحمیلی از بیرون / سعادت؛ دکترین فارابی
کد خبر: 3943997
تاریخ انتشار : ۰۸ دی ۱۳۹۹ - ۲۱:۵۸

حکمت عملی، الزامی درونی است، نه تحمیلی از بیرون / سعادت؛ دکترین فارابی

حجت‌الاسلام محمد ذبیحی بیان کرد: حکمت عملی، الزامی درونی است و نه تحمیلی از بیرون. ما از درون خود و از الزامات درونی به این حکمت رسیده‌ایم. فارابی نشان می‌دهد هر کار اختیاری که با نیت خیرخواهانه باشد، می‌تواند در حوزه افعال اختیاری و حکمت عملی قرار بگیرد.

به گزارش ایکنا، نشست بررسی و ارزیابی کتاب «حکمت عملی از نگاه سه فیلسوف مسلمان؛ فارابی، ابن‌سینا و ملاصدرا» امروز، 8 دی‌ماه به صورت مجازی و با سخنرانی حجت‌الاسلام محمد ذبیحی، رئیس سازمان سمت و مولف کتاب، محسن جوادی، معاون امور فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و حسین هوشنگی، عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع) برگزار شد. در ادامه متن سخنان حجت‌الاسلام محمد ذبیحی را می‌خوانید؛

اثر بنده، کار جدیدی بوده و اگر به سابقه آن نیز اشاره کنم، مناسب است. حوزه علاقه من فلسفه مشاء است که مدار عقل و استدلال است. کار حکمت عملی در دستور کار من نبود و بنا بود این کار از سوی آقای دکتر جوادی انجام شود، اما صورت نگرفت و بنده نیز در آن زمان، هنوز به سَمت نیامده بودم و ضرورت اینکه دو واحد درسی را تأمین کنم، وجود داشت که با مشورت ایشان کار را شروع کردم و این کتاب تقدیم جامعه علمی شد. با توجه به اینکه کار در حوزه نویی شروع شده بود و متون کهن نیز انسجام نداشتند، کار دشواری بود، اما من با لطف و عنایت دوستان، این کار را به سرانجام رساندم.

علت نپرداختن به سهروردی در کتاب

اما این پرسش وجود دارد که چرا به سراغ این سه فیلسوف رفتم و برخی نیز نقد کرده‌اند که چرا سهروردی مغفول مانده است. در اینجا باید بگویم که در ابتدا عنوان دو واحد حکمت عملی در فیلسوفان مسلمان بود که کار پردامنه‌ای می‌شد و با بررسی‌هایی که داشتم، این سه نفر را با این نگاه انتخاب کردم؛ فارابی را انتخاب کردم، چون بیشترین مباحث مربوط به حکمت عملی و در حوزه سیاست را از فارابی داریم و طبعاً حضور وی جای بحث ندارد. دو فیلسوف دیگر یعنی ابن سینا و ملاصدرا می‌ماند که چون هردو دارای نظام فلسفی هستند، انتخاب شدند. همچنین باید اشاره کنم که مراد ما از نظام، نظام قراردادی نیست. در امور قراردادی نظام از تنظیم چند مجموعه برای هدف مشخص است، اما در اینجا که نظام را مطرح می‌کنیم، یعنی بر مبنای یک متن واقعی و باید توجه کنیم که موضوع فلسفه این دو فیلسوف نیز وجود است و از این‌رو آنها را برگزیدم و نشان دادم نگاه به این سه یکسان نیست. اشتراکات زیادی دارند، اما تفاوت‌های کلیدی هم در برخی مباحث بین آنها وجود دارد.

ضرورتی که خودم به آن رسیدم، این سه بودند. اما سوال این است که چرا شیخ اشرق نیامد؟ الآن نمی‌خواهم وارد بحث چالشی شوم، اما اصولاً چیز جدیدی نمی‌توانستم بیابم که شیخ اشراق را نیز بیاورم. به خصوص که آنچه مبنای کارم بوده و هست، این است که مبنا را بر استدلال و برهان بگذارم و اگر از متون دینی استفاده کرده‌ام، به پیروی از ابن‌سینا بوده است که اساساً بر استدلال پیش می‌رود و از باب تیمن به قرآن نیز اشاره کرده است. بنده به عنوان پیروی که علاقه‌مند هستم او را بفهمم، سعی داشتم این راه را بروم و چون از ابتدا شیخ اشراق تکیلف خود را در فلسفه روشن کرده، به سراغش نرفتم.

نکته دیگر اینکه به جایگاه علمی همه اساتید واقف هستم و خیلی از دوستان در این حوزه از من جلوتر هستند، اما یک جمله از شیخ اشراق در ذهن‌ها است که علم وقف کسی نیست و این یعنی همه می‌توانند با جرئت حرف خود را بزنند، ولو در مورد فارابی با آن عظمت یا فیلسوفی مانند ابن سینا داشته باشیم که در موردش گفته شده کسی مانند او زاییده نشده است. اینکه آدم بیاید و حرف‌های آنها را بنویسد یا پرسش کند، جرئت می‌خواهد و بنده نیز جمله شیخ اشراق را در نظر دارم. در عین اینکه ادب فراوانی نسبت به دیگران دارم و می‌گویم نباید خود را مقید کنیم و بترسیم. اینکه غربی‌ها پیشرفت کرده‌اند، به این دلیل است که برای خود خط‌وخطوط قائل نشده‌اند و نقد کرده‌اند و ما اعتراف داریم که در همه حوزه‌ها از ما جلو افتاده‌اند.

حکمت عملی الزامی درونی است و نه تحمیلی از بیرون

بنابراین، این سه فیلسوف را بر این اساس انتخاب کرده‌ام و به سراغ حکمت عملی رفته‌ام. نکته اساسی دیگر که باید به آن اشاره کنم اینکه، حکمت عملی الزامی درونی است و نه تحمیلی از بیرون. ما از درون خود و از الزامات درونی به این حکمت رسیده‌ایم. کسی چیزی را بر ما تحمیل نکرده است و این را نمی‌توانیم در فلسفه شیخ اشراق بیابیم.

فارابی نشان می‌دهد هر کار اختیاری که با نیت خیرخواهانه باشد، می‌تواند در حوزه افعال اختیاری و حکمت عملی قرار بگیرد و اینکه برخی موضوعات دیگر را مطرح کرده‌اند که این را اشاره کرده‌ام و تأکید کرده‌ام که موضوع حکمت عملی تکالیف و افعال اختیاری انسان است. شاید یک اشکالی مطرح شود که دوری را مطرح کرده‌اند که اگر موضوع را افعال و تکالیف یا مقدورات انسان بگیرید، مسائل در حکمت عملی چه می‌شوند؟ چون همیشه متأخر هستند و جزو عوارض ذاتی موضوع‌اند، اما یک قدر جامعی به نام مقدورات را در نظر می‌گیریم که ما را از دور نجات می‌دهد. اما مسائل حکمت عملی هرچه متعلق ادراک ما و در راستای استکمال نفس ما است را شامل می‌شود و غایت حکمت عملی نیز عبارت از همان شناخت انسان است. در اینجا برای اینکه بر همان مشیی که دارم، کار را با یکسری مبانی قطعی مفروض در ذهن خود شروع کنم، چند نکته را در صفحه 27 کتاب آورده‌ام.

نکته دیگر اینکه از مرز سفسطه عبور و به واقعیت به نام واقعیت هستی رسیده‌ایم. همچنین اندیشمندان در مورد ماهیت انسان دیدگاه‌های متفاوتی دارند و برخی آن را موجود جبری می‌دانند و برخی نیز برای او اختیاری قائل هستند و بنده گفته‌ام ما یک واقعیت هستی داریم که یکی از این واقعیت‌ها انسان است و انسان نیز در این جهان، فارغ از منازعات فلسفی، دو تصویر بیشتر برای گذران عمل ندارد و آن منفصله حقیقیه این است که بدون قانون یا با قانون زندگی می‌کنیم و نمی‌شود اندیشمند منصفی بگوید باید بدون قانون زندگی کنیم، چون نقض غرض است.

تفکیک بین عقل نظری و علم نظری

اما در باب حکمت عملی سه فیلسوفی که مورد بحث قرار دادیم، عبارت از فارابی و بعد ابن‌سینا و ملاصدرا است که کار مقدماتی نیز انجام دادیم و ابتدا کلیات را توضیح داده‌ایم. یک اصطلاح ترکیبی را باید تبیین کنم و آن تفاوت بین عقل نظری و علم نظری و دوم تفاوت بین عقل عملی و علم عملی است و این را که توضیح دادم و توجه دادم که بین علم و حکمت، با عقل تفاوت است.

محور کاری که فارابی شروع کرده، انسان است و فارابی بزرگ‌ترین فیلسوف ما است که توانست مباحث عقلی صرف را به عرصه زندگی بشر بیاورد و دکترین فارابی تحصیل سعادت برای آدمیان بوده است. اما علت اینکه چرا این بحث را انتخاب کرده نیز مهم است و تفاوت او با ابن‌سینا را نشان می‌دهد. ابن‌سینا فیلسوفی است که کاملاً تسلیم برهان است و خط قرمزی غیر از برهان ندارد، اما در فارابی این نیست، اما پرسش این است که آیا فارابی توجهی به آن نداشت، یا شرایط زندگی‌اش اقتضای دیگری می‌کرد؟ برداشت من این است که شرایط او این فضا را بر وی حاکم کرد. فارابی فیلسوفی است که فلسفه را به زمین آورد و در خدمت مردم قرار داد.

دکترین فارابی سعادت است

بحث دیگر در فارابی، ماهیت سعادت است که سعادت را دکترین فارابی می‌دانیم و او می‌گوید سعادت غایتی است که انسان در آن قرار می‌گیرد و سعادت نیز مراتبی دارد. البته سعادت را در ابن سینا برجسته‌تر فهمیدم و در فارابی اینطور روشن نیست، اما در ابن سینا بر اساس آنتولوژی وجودی که دارد که طرفدار این نظریه هستم، قائل به تشکیک در وجود است و سعادت را نیز امری تشکیکی می‌داند. بحث مدینه و رئیس مدینه نیز جزو مباحث مهم در فارابی است و مدینه را با بدن انسان مقایسه می‌کند و در این مقایسه نیز این نگاه را تقویت می‌کند که محور انسان است و چنان که در بدن اگر اعضا هماهنگ باشند و غایت را مورد توجه داشته باشند، نتایح خوبی دارد و مدینه نیز اینطور است.

گزارش از مرتضی اوحدی

انتهای پیام
captcha