به گزارش ایکنا، برنامه هفتگی درسهایی از قرآن با سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین محسن قرائتی پنجشنبه، 20 خردادماه ۱۴۰۰، با موضوع «اهمیت حقالناس در اسلام» از شبکه اول سیما پخش شد. در ادامه مشروح برنامه این هفته درسهایی از قرآن را میخوانید؛
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه
اللهم صل علی محمد و آل محمد، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
رمضان 1400 را معاد گفتیم، ولی خب رمضان تمام شد، معادمان ماند. حالا یک مقداری، آخرین ساعت برنامه است، بحث شاهدان و شاکیان را مطرح میکنیم. موضوع بحث ما است. یا نُه تا، یا یازده تا، الآن یادم نیست، حالا حداقل میگوییم نُه تا شاهد در قرآن است. ما که کاری میکنیم خدا یک شاهد است، زمین هم یک شاهد است، زمان هم یک شاهد است، اعضای بدن هم شاهد است، فرشتهها هم شاهدند، ما نه تا شاهد داریم و شاکی هم داریم. عالمی که مورد مراجعه قرار نگیرد، شکایت میکند. قرآنی که مورد تلاوت قرار نگیرد، شکایت میکند. پیغمبر ما از مهجوریت قرآن شکایت میکند.
در حق الناسی که بحث آخر بود گفتیم حالا باید چه کرد؟ هیچی باید رفت داد صاحبش را. گاهی هم آدم خجالت میکشد، طوری نیست، طوری نیست. اول انقلاب امام یک بیانی به بعضی از مسئولین داشتند. آن زمان یکی از مسئولین آقای ربّانی املشی بود، دادستان جمهوری اسلامی بود، اول انقلاب. یک روز گفتند که امام ایشان را خواسته. گفت: آقای ربانی من چند روز پیش یک جملهای گفتم که یک ترکش هم به شما خورد. گفت: بله آقا، دریافت شد! گفت: مرا حلال کنید. گفت: آقا شما امام منی، رهبر انقلابی، مرجع منی، امام منی، فرمود: ببین اینها سر جایش، اما من آن جمله ترکش به شما خورد، شما مرا حلال کن. عذرخواهی کنیم. چه اشکالی دارد عذرخواهی کردن؟
یک روز امام صادق علیه السلام دست یکی از یارانش را گرفت: گفت اجاره میدهی من دست شما را فشار بدهم؟ گفت: در خدمت شما هستم، بفرما. امام صادق دست ایشان را گرفت و یک کمی فشار داد. گفت: ببین جای فشار انگشت من ماند. گفت: اگر کسی همین مقدار به کسی ظلم کند که جای فشار انگشتش بماند، این جریمه دارد.
گاهی پدر و مادر باید جریمه بدهند، به خاطر اینکه ظلم به بچهشان کردهاند. اگر کسی با قرصی، کپسولی، آمپولی بچهاش را سقط کند، شما حق ندارید به بچه درون شکم همسر هم ظلم کنی، مادر هم حق ندارد ظلم کند. بچه من است، اختیارش با من است، نخیر، بچه شما هست، ولی اختیارش با شما نیست.
حتی اگر بچه بد هم بود، پدر حق ندارد این را از خانه بیرونش کند، برای اینکه واجبالنفقهاش هست. واجب است بر پدر خرجی بچهاش را بدهد، حالا اگر بچه بد درآمده، بچه نباید بد بشود، باید یک راهی دیگر رفت. نفقه بچه بد، به عهده پدرش است، ولی بچه بد را هم نمیشود ترساند، نمیشود تهدید کرد. این حقالناس چیز خیلی دقیقی هست. گاهی هم آدم یک کاری کرده است، بچه بوده، عذرخواهی کنیم، عذرخواهی که طوری نیست. آره اگر اینجا عارت بشود، آنجا نار است، عار یا نار؟ آدم این را تحمل میکند.
حالا اگر کسی را ظلم کردیم مُرده، اینجا چه کنیم؟ «مَنْ ظَلَمَ أَحَداً فَفَاتَهُ فَلْيَسْتَغْفِر» (الكافی، چاپ الإسلامية، ج 2، ص 334) برایش استغفار کن. اگر مالش را خوردیم، طرف مُرده است، باید آن مقداری که خوردی، بدهی به وارثهایش. اگر نمیدانیم صد تومان است یا دویست تومان است؟ کم است یا زیاد؟ کمش که یقینی است، صد تومانش که قطعی است، منتها بین صد تا دویست شک داری، که از صد بالاتر است، آنکه قطعی است صد است، اگر نمیدانی مبلغ چهقدر است، حداقل را بگیر که بشود گفت: حداقلش که این هست، حداقلش این هست. گرفتن حقالناس هم حد دارد.
حفظ خانه بدهکار، در پرداخت بدهی
شخصی است به نام ابن ابی عمیر. ایشان هم دانشمند بود، هم بزاز بود. یک مقدار هم نسیه داده بود به کسی. بعد که زندان هارون الرشید بود و آمد بیرون و این حرفها، طرف را خواست گفت: ما یک مقدار به شما نسیه دادیم. ایشان رفت خانهاش را فروخت، آورد. ابن ابی عمیر گفت: من به یک درهم از این پولها نیاز دارم، یعنی خیلی دستم خالی است، اما امام فرمود: بدهکار حق ندارد مجبور بشود خانهاش را بفروشد طلب مردم را بدهد. به شرط اینکه خانهاش طبیعی باشد هان. خانه طبیعی، نه اینکه خانه سلطنتی. نه، اگر این خانه زیادش نیست، در شأنش است. شأن چه چیزی هست؟ میگویند اگر در شأنت هست، خمس ندارد. شأن یعنی سوت. شما انگشتری که دست من است، اگر گفتی: چند است؟ گفتم: فلان مبلغ. گفتی: سوت کشیدی، پیداست که باید خمسش را بدهی. باید نرخ انگشتر یک چیزی باشد. ماشین قرائتی این است؟ هر جا مردم سوت کشیدند، پیداست از مرز بیرون رفتهای، باید خمس بدهی. هر جا زندگیات عادی بود، لباس عادی، ماشین عادی، خرجی عادی، مهمانی عادی، سفر عادی. اگر سفر عادی بود، یعنی مردم سوت نکشند، خمس ندارد، اما اگر اشرافی بود، بله، آن طوری نیست، خانهاش را بفروشد، خانه سادهتر زندگی کند، مال مردم را بدهد ولی اگر خانهاش عادی بود، نباید مجبور بشود به خاطر حقالناس خانهاش را بفروشد.
اگر مُرده طرف، که مالش را خوردید، به ورثهاش بدهید. حالا اینجا باز این مسئله را من بگویم. چهار رقم حقالناس داریم:
1- هم آدم معلوم است که چه کسی است، هم مبلغ. میدانیم به حسن آقا است، آن هم دویست هزار تومان. هم آدم را میشناسیم، هم مبلغ را. اینجا روشن است. همان مبلغ، به همان آدم داده شود.
2- یک وقت نه آدم معلوم است، نه مبلغ معلوم است. بالاخره ما تاکسی داشتیم، گاهی چمدانی، ساکی در ماشین بوده، به خانه بردیم، حالا نمیدانم مسافر که هست، مبلغش چه قدر بوده، نه آدمش را میشناسم، نه مبلغش را. کمفروشی کردم، اما به کی، چی، نمیدانم. اینجا یک حداقل هست، آن مقدار را که حتماً هست چهقدر است، نمیدانی ده میلیون یا بیست میلیون، حداقلش چهقدر است؟ آن حداقل را باید داد، این هم به مرجع تقلید، یا از مرجع اجازه بگیریم بدهیم به یک فقیر.
سومیاش را من میگویم، شما چهارمی را بگویید.
3- نه آدم معلوم است، اما مبلغ معلوم است.
چهارمی را شما بگویید: هم آدم معلوم است، هم مبلغ.
اینها هر کدام یک حکمی دارد، از همه بهتر هم عذرخواهی است.
بچه بودیم میرفتیم دهاتهای کاشان میوه میخوردیم، فرار میکردیم. خوشی هم میکردیم، میوهها را خوردیم در رفتیم. پانزده سالگی طلبه شدیم، دیدیم نوشته کسانی که مال مردم را خوردهاند، حقالناس است، باید صاحبانش را راضی کنند، گرچه در کودکی باشد. اَی بابا. رفتیم پهلوی بعضی علما گفتیم: حالا ما برویم بگوییم آقا بچه بودیم میوه دزدی خوردیم؟! گفت: چارهای نیست.
پول برداشتیم رفتیم روستا و درختهایی که میشناختیم و صاحبانی که میشناختیم حلالیت طلبیدیم البته این حالا یک نمونه بوده هست هان. خدا میداند چهقدر به آدمها بدهکاریم و نمیشناسیم و فراموش کردیم. حالا یک قلمش را که میشناسیم میگوییم فکر میکنیم آدم خوبی هستیم. سر زن و بچهمان داد زدیم. سر افرادی داد میزنیم؟ کسانی از ما ترسیدند، کسانی از ما نمیدانم والله.
برویم سراغ بحثمان. باید عذرخواهی کرد. عذرخواهی خوب را شما نگاه کنید علی بن یقطین کرد. علی بن یقطین وزیر بود. وزیر هارون الرشید بود. وزیر آن زمان غیر وزاری الآن است، الآن هر شاخهای یک وزیر دارد. آن زمان که میگویند وزیر، یعنی همه کاره. شیعه بود، ولی در دربار بود. وزیر دربار بود. آمد برود مکه، در مدینه خدمت امام کاظم برسد، راهش نداد. گفت: آقا من نماینده شما هستم، من با اجازه شما رفتم در دستگاه ظلم. شما فرمودی برو ولی شیعیان را نجات بده. شما راه به من نمیدهی؟! فرمود: یک شتربان آمد در دفتر کارت، راهش ندادی، چون فقیر بود، راهش ندادی. مکهات هم امسال قبول نیست، تا او راضی نشود، مکه شما هم قبول نیست. برگشت آمد کوفه. رفت در خانه شتربان، صورتش را گذاشت روی زمین، گفت: لگد کن، لگد کن. او را راضیاش کرد، رفت مدینه. امام اجازهاش داد، ملاقات کرد، گفت: مکهات هم امسال قبول است. این مثل مهمی است.
مجرمی را بنا بود بزنند. شلاق را حضرت امیر داد به یک نفر گفت: بزن. همینطور که میزد گفت: چند تا میزنی؟ گفت: مثلاً چند تا. گفت: سه تا اضافه زدی، من گفتم چند تا بزن؟ شلاق را گرفت، طرف را خواباند، همان را که شلاق میزد، خواباند. گفت: همان سه تایی که اضافه زدی باید به خودت بزنم.
روزهای اول انقلاب بود، آیتالله عظمای گلپایگانی خدا رحمتش کند، به امام رضوان الله تعالی علیه، این را شنیدم که پیغام داده که اگر میخواهی جمهوری اسلامی بگیرد، باید دو تا قاضی هم شلاق بخورد. شلاق مال مستضعفین نباشد. یعنی هر کس خلاف کرد، شلاق بخورد، بیرودربایستی، بیرودربایستی. یک وقت دفتر امامیها شک کردند که امام از اینها راضی هست یا نه. گفتند: بپرسیم. خدمت امام رسیدند، گفتند: شما از ما راضی هستید؟ فرمود: اگر من خلاف ببینم و راضی نباشم میگویم: فردا نیایید، با کسی رودربایستی ندارم.
حقالناس از همه مهمتر آبرو است. گاهی در بحث غیبت سؤال میکنند که آقا حالا فلانی عصبانی شد، یک غیبت کرد، چرا شما میگویید به خاطر یک غیبت همه عبادتهایش از بین میرود؟! مثلاً بنده پنجاه سال جان کندم، یک غیبت کردم، به خاطر یک غیبت پنجاه سالم پوک، پودر میشود! به خاطر یک غیبت یک دقیقهای پنجاه سال هیچ؟! این ظلم است. میگوییم: نه، ظلم نیست. قرآن میگوید: «عَطاءً حِساباً» (نبأ/ 36)، «جَزاءً وِفاقاً» (نبأ/ 26)، عطای ما حساب و کتاب دارد، جزای ما حساب و کتاب دارد. آن آقا هم که آبروی پنجاه سالهاش را ریختی، او هم پنجاه سال جان کنده بود آبرو درست کرده بود، تو با یک کلمه آبروی پنجاه ساله او را ریختی، خدا هم با همین کلمه، عبادتهای پنجاه سالهات را ریخت!! این عین عدالت است.
یک کسی به یک خطاط گفت: یک خطی برای من بنویس. او هم یک خط خوب نوشت. گفت: بسم الله. گفت: چهقدر میشود؟ گفت: دو هزار تومان. حالا دو هزار تومان قدیم. گفت: دو هزار تومان برای یک سطر؟! گفت: آقا درست است که این را یک دقیقه نوشتم، اما بیست سال هم هی عرق کردم، تمرین کردم، شما آن تمرینهای من را هم باهاش حساب کن، آنها را هم باید حساب کرد.
اگر خواسته باشیم حساب کنیم، گیر هستیم. اگر حقالناس را فوتش کنی، خیلی. یک نمونههایی در جبههها ما پای تلویزیون شنیدیم، که میخواست روی مین برود، پابرهنه رفت، گفت: این کفش تازه هست، یک کس دیگری پا کند. این را ما شنیدیم. نمونههایی بوده، یک نمونههایی بوده. بعضی آدمها یک نمونههایی سراغ دارم، ولی مسئله مهم است.
بزرگترین آیات راجع به حقالناس است. ما هیچ آیهای نداریم که یک صفحه قرآن باشد. آیه چند بقره است؟ 282 بقره. ما آیهای به این طولانی نداریم، برای حقالناس است. بزرگترین خطبههای نهجالبلاغه، بزرگترین نامهها، نامه به مالک اشتر است، که سیاست است. بزرگترین آیات، آیات حقوقی است، تنظیم اسناد تجاری. حالا دو سه جملهاش را میگوییم. میگوید اول که، جمله جمله بخوانید، بریده بریده بخوانید.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا تَدايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ» (بقره/ 282). ای مؤمنین در داد و ستد بنویسید. ترجمهاش این است. نوشتن. جمله جمله تندتر بخوانید.
«وَ لْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كاتِبٌ بِالْعَدْلِ» (بقره/ 282). نویسنده عادلانه بنویسد، نه به نفع مشتری. هم بنویسید، هم نویسنده عادل باشد.
«وَ لا يَأْبَ كاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَما عَلَّمَهُ اللَّهُ» (بقره/ 282). کاتب ناز نکند. به شکرانهای که خدا به تو سواد داده، حالا تجارت اینها را تنظیم سند کن.
«فَلْيَكْتُبْ وَ لْيُمْلِلِ الَّذي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئاً» (بقره/ 282). «فَلْيَكْتُبْ» ببیند در این دو صفحه چند تا کتابت آمده. در مکه یک باسواد بود، در کل حجاز هفده تا باسواد. در زمانی که سواد نبود، اینقدر در قرآن گفته: بنویس، بنویس، بنویس، بنویس. «فَاكْتُبُوهُ»: بنویسید. «فَلْيَكْتُبْ» بنویسید. «کاتِبٌ»: نویسنده. «وَ لا يَأْبَ كاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ» (بقره/ 282). «کاتِبٌ»، «يَكْتُبْ»، «فَاكْتُبُوهُ». در زمان جاهلیت در یک سطر، دو سطر قرآن اینقدر بنویس، بنویس دارد، توجه اسلام به علم و کتابت، به حفظ حقوق حقالناس.
حالا این مال این است که کاتب بگیرید. شاهد هم بگیریم؟ شاهد هم بگیر، وکیل و کفیل هم بگیر. اگر طرف نمیتواند بگوید بنویسید، لال است، کر است، عاجز است، میگوید: ولی، اینجا ولایت میآید. ولایت، ولیّ او بیاید بگوید: اینطور بنویسید. حالا بنویسیم کافی است؟ میگوید: نخیر، شاهد هم بگیرید، شاهد هم بگیرید. آیهی شاهد را بخوانید:
«وَ اسْتَشْهِدُوا شَهيدَيْنِ مِنْ رِجالِكُمْ» (بقره/ 282). دو تا شاهد بگیرید. هم کاتب، کاتب هم ناز نکند، دو تا هم شاهد بگیرید.
همینطور هی بنویس، بنویس، بنویس، همهاش آخرش میگوید که: «ذلِكُمْ أَقْسَطُ» (بقره/ 282). این به قسط و عدالت نزدیکتر است.
«وَ أَدْنى أَلاَّ تَرْتابُوا» (بقره/ 282). شک هم دیگر نمیکنید وقتی هم نوشته است. چون گاهی وقتها میگویم: والله یادم نمیآید، ولی دستخط خودم را میبینم میگویم: آهان یادم آمد، آهان این خط من است، امضای من است. یعنی بنویسید تا حتی اگر شاهد هم از ذهنش رفت، نگاه کند به خط خودش، یادش بیاید.
بزرگترین نامههای امیرالمؤمنین نامه سیاسی است، نامه به مالک اشتر است. بزرگترین آیههای قرآن، آیههای حقوقی است، آن وقت ما میآییم میگوییم دین از سیاست جداست. من حالا خیلی وارد نمیشوم، از کنار اسلام رد میشوم، غور نمیکنم، چون در دریایش غرق میشوم، ولی اخیراً یک یادداشتهایی که بود حدود به نظرم سیصد و پنجاه تا آیه سیاسی در قرآن است. آن کسی که میگوید دین از سیاست جداست، باید این سیصد و پنجاه تا آیه را کنار گذاشت. اگر دین از سیاست جداست پس سیصد، چهارصد تا آیه سیاسی را شما چه میگویید؟ بِکَنیم، حذف کنیم؟
امیرالمؤمنین آمد خانه یتیم، دید یتیم گرفته شده، صدای بزغاله کرد، یتیم خندید، گفتند: آقا زشت است شما امیرالمؤمنین صدای بز میکنی! گفت: میخواهم یتیم بخندد. مگر به حضرت امیر ابلاغ شده بود که صدای بز بکند؟! وقتی میدانید یک جایی کم است، کمبود است، ضعف است، خودتان جبران کنید. لازم هم نیست که همه دستورها از بالا باشد. قرآن راجع به اینکه دستور از بالا باشد یا از پایین، دو تا آیه دارد. یک جا میگوید ببین گذشتهها چه کردند، تخصصهای گذشته را یاد بگیرید. بالاخره پیشینیان ما در حوزه، دانشگاه، یک راههایی را رفتند: «فَبِهُداهُمُ» (انعام/ 90) هدایت انبیاء را «اقْتَدِهْ» (انعام/ 90) اقتدا کن، ای پیغمبر ببین انبیای قبلی چه کردند، تو هم انجام بده، «فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُل» (احقاف/ 35) ببین پیغمبرهای اولوالعزم چه کردند، تو هم برو. یک راه این است که ببینیم قدما چه کردند، پیشکسوتان چه کسانی هستند، راه پیشکسوتان روی چشم. اما یک آیه دیگر هم داریم، میگوید: «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً» (فرقان/ 74) من امام متقین بشوم، یعنی خودم هم یک خط تازهای ایجاد کنم. یعنی هم باید خوبی گذشتگان را یاد گرفت، هم باید خودمان دست به ابتکار بزنیم. ما باید بتوانیم جوانهایمان را بیمه کنیم.
خدایا تو را به حق محمد و آل محمد آنی و کمتر از آنی ما را به خودمان واگذار نکن.
یک دعا داریم: «رَبِّ لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ» یعنی من را به اندازه چشم به هم زدن به خودم واگذار نکن، آن وقت حدیث داریم یک چیزی اضافه کنید، گفتیم: چی اضافه کنیم؟ بگو: «لَا أَقَلَّ مِنْ ذَلِكَ وَ لَا أَكْثَرَ» (الکافی، چاپ الإسلامية، ج 2، ص 581) کمتر از چشم به هم زدن هم مرا به خودم واگذار نکن. ما را به خودمان واگذار نکن، به اندازه یک چشم به هم زدن، بعد میگوید: نه، بگو کمتر از یک چشم به هم زدن.
نسل ما را، ناموس ما را، انقلاب ما را، کشور ما را، آبروی ما را، رهبر ما را، مسئولین ما را، قوای مسلح ما را، فرهنگیان ما را، همه را در پناه امام زمان حفظ بفرما.
هر چه به عمر ما اضافه میکنی به ایمان و عقل و علم و عمل و اخلاص و عمق و برکت کار ما بیفزا.
از تک تک شما تشکر میکنم.
«و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
سؤالات این هفته:
1- نفقه کدام دسته از فرزندان به عهده پدر است؟
1) فرزندان صالح
2) فرزندان ناصالح
3) هر دو مورد
2- کسی که بدهکار است و خانه دارد، وظیفهاش چیست؟
1) خانهاش را بفروشد، بدهیاش را بدهد.
2) لازم نیست برای پرداخت بدهی، خانهاش را بفروشد.
3) در صورت درخواست طلبکار، باید خانهاش را بفروشد.
3- اگر قبل از سنّ تکلیف، حقی از مردم ضایع کردیم، وظیفه چیست؟
1) تکلیفی نداریم
2) باید صاحبش را راضی کنیم
3) خداوند بخشیده است
4- در فرهنگ اسلامی، مهمترین حقالناس کدام است؟
1) مال مردم
2) پست و مقام مردم
3) آبروی مردم
5- بزرگترین آیه قرآن، درباره چه موضوعی است؟
1) مسائل حقوقی
2) مسائل سیاسی
3) مسائل خانوادگی
علاقهمندان میتوانند از طریق بخش مسابقات سایت www.Qaraati.ir یا صرفاً ارسال اعداد گزینه صحیح بهصورت يك عدد پنج رقمی، از چپ به راست (مانند ۲۳۱۲۳) به سامانه پیامکی ۳۰۰۰۱۱۴ در این مسابقه شرکت کنند.
انتهای پیام