به گزارش ایکنا، ایران با تمدنی کهن همواره تاریخی پر فراز و نشیب داشته و قرن چهاردهم یکی از قرون پر مخاطره برای مردم ایران بوده است؛ از قحطیها و بیماریها تا توطئههای داخلی و خارجی و باز شدن استعمار و استثمار شرقی و غربی به کشور.
در سلسه گزارشهای ایکنا به اهم رویدادهای یک قرن اخیر خواهیم پرداخت.
کنفرانس تهران با حضور وینستون چرچیل، فرانکلین دلانو روزولت و ژوزف استالین از ۶ تا ۹ آذرماه ۱۳۲۲ به صورت محرمانه در سفارت شوروی در تهران برگزار شد. این نشست تا حدی سری بود که شاه نیز از آن بیاطلاع بود. پس از اطلاع محمدرضا پهلوی از حضور سران سه کشور شوروی، امریکا و انگلیس در تهران، برای دیدار با آنها تلاش کرد، اما راه به جایی نبرد.
این نشست تأثیر مهمی بر جنگ جهانی دوم داشت. آمریکا، با تجهیز ارتش سرخ، به آن کمک کرد تا ورماخت را در دروازههای شهر استالینگراد نابود کند. به همین خاطر، ایران «پل پیروزی متفقین» لقب گرفت.
مهم ترین مسئله برای ایران این بود که سه کشور توافق کردند بعد از اتمام جنگ جهانی، خاک ایران را ترک کنند.
در روز ۳ شهریور ۱۳۲۴ سیدجعفر پیشهوری، مدیر روزنامه آژیر وارد تبریز شد و اعلامیهای مبنی بر خودمختاری آذربایجان و ترویج زبان ترکی بهعنوان زبان رسمی منطقه منتشر کرد. کمی بعد مجلس ملی آذربایجان افتتاح و ورود و خروج مردم به شهر ممنوع شد و اداره شهر به دست نیروهای متمایل به شوروی افتاد.
از سوی دیگر در حالی که طبق مفاد کنفرانس تهران نیروهای اشغالگر امریکا، انگلیس و شوروی باید خاک ایران را ترک می کردند، اما شوروی نیروهایش را از ایران خارج نکرد.
مجلس چهاردهم احمد قوام را که فردی قدرتمند و سیاستمدار بود، به عنوان نخست وزیر انتخاب کرد تا با شوروی وارد مذاکره شود.
قوام برای راضی کردن شوروی وعده امتیاز نفت شمال را مطرح کرد؛ این مسئله باعث اختلاف میان دولت انگلیس با روسها شد؛ از طرفی قوام از طریق سازمان ملل متحد، دولت آمریکا را وادار کرد تا به نیروهای روسیه اولتیماتومی مبنی بر خروج از خاک ایران بدهد.
ترومن، رئیسجمهور آمریکا در اول فروردین سال ۱۳۲۵ اولتیماتوم معروف خود را برای دولت شوروی فرستاد و تهدید کرد که اگر شوروی خاک ایران را تخلیه نکند، آمریکا نیز نیروهای خود را وارد ایران خواهد کرد.
در ۶ فروردین همان سال گرومیکو، نماینده دولت شوروی در شورای امنیت با اشاره به تخلیه ایران از قوای شوروی اضافه کرد که تدریجا روند تخلیه اجرا خواهد شد و نیازی به مذاکره در شورای امنیت نیست. نمایندگان آمریکا و انگلیس معتقد بودند که تخلیه ایران از قوای شوروی باید در شورای امنیت مطرح شود. موضوع طرح مسئله در شورای امنیت به رای گذارده شد؛ ۹ رای موافق و ۲ رای مخالف داده شد. در همین جلسه حسین علاء نماینده ایران در شورای امنیت نطق مفصلی ایراد کرد و گفت: شوروی از ایران توقعاتی دارد که با حاکمیت و استقلال ایران مغایر است.
بالاخره قوام در فروردین ۱۳۲۵ موفق شد تا با روسیه به توافق برسد. مذاکرات قوام و سادچیکف، سفیر جدید شوروی پایان یافت و اعلامیه مشترکی صادر کردند. در متن اعلامیه آمده است: ۱- ارتش شوروی ظرف یک ماه و نیم خاک ایران را تخلیه خواهد کرد. ۲- قرارداد ایجاد شرکت نفت ایران و شوروی تا انقضای مدت هفت ماه برای تصویب مجلس پانزدهم پیشنهاد شود. ۳- در مورد آذربایجان چون مسئله داخلی ایران است ترتیب مسالمتآمیزی اتخاذ شود.
۴ خرداد سفیر کبیر شوروی رسما اعلام کرد تخلیه ایران از نیروهای شوروی انجام گرفته است و پس از آن در آذرماه ۱۳۲۵ نیروهای نظامی به سمت تبریز اعزام شدند. نهایتا اشغالگران به سمت شوروی متواری یا دستگیر شدند. در ۲۱ آذر نیروهای دولتی به فرماندهی سرهنگ حسین هاشمی وارد شهر تبریز شدند و زمام امور تبریز را در دست گرفتند.
در ۲۹ نوامبر ۱۹۴۷ میلادی، سازمان ملل متحد، طرح تقسیم فلسطین به دو کشور اسرائیل و فلسطین و اداره شهر اورشلیم، به صورت بینالمللی را تصویب کرد. این طرح با موافقت سران اسرائیلی و مخالفت فلسطینیان و دولتهای عرب منطقه روبرو شد. در نتیجه درگیری های خونینی میان شبهنظامیان فلسطینی و یهودیان آغاز شد. همزمان با پایان قیومیت بریتانیا بر فلسطین، «دولت اسرائیل» با صدور منشور استقلال، اعلام موجودیت کرد. یک روز پس از اعلام استقلال، تمامی همسایگان عرب بهطور همزمان به اسرائیل حمله کردند که در نتیجه شکست خوردند.
ارتش رژیم اشغالگر قدس در همان سال برای تصرف اراضی و بخشهای مختلف فلسطین دست به جنایات فراوانی زدند. از جمله کشتار بیت دراس، کشتار طنطوره، کشتار دوایمه، کشتار حولا و ... که در هر یک از این فجایع، صدها زن و مرد و کودک بی دفاع به خاک و خون کشیده شدند.
پس از ۱۹۴۷ و آغاز یهودیسازی فلسطین، بسیاری از مردم فلسطین برای در امان ماندن از کشتار و شکنجه مجبور به ترک شهرکها و روستاهای خود و پناه بردن به کشورهای همسایه شدند.
در تاریخ ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ در محوطه دانشگاه تهران فردی به نام ناصر فخرآرایی، محمدرضا پهلوی را ترور کرد. در مورد عاملان اصلی این ترور گزینههای بسیاری مطرح شد؛ از انگلستان، شوروی و حزب توده تا گروههای مذهبی؛ اما بهصورت رسمی حزب توده و گروههای مذهبی وابسته به آیتالله کاشانی مسئول ترور شناخته شدند و بیشترین برخورد با آنها صورت گرفت.
این ترور بهانه مناسب را برای تحقق اهداف سیاسی پهلوی فراهم کرد و شاه توانست با این بهانه بخشی از مخالفان خود را از میان برداشته و از یک شاه مشروطه به حاکمی مطلق تبدیل شود.
در 16 اسفند سال 1329 رزم آرا، نخست وزیر ترور شد.
وی 5 تیر همین سال حکم نخست وزیری را از شاه دریافت کرده بود. سرتاسر دوره کوتاه نخست وزیری اش به موضوع نفت آمیخته شد. رزم آرا تلاش کرد قرارداد الحاقی نفت (معروف به قرارداد گس- گلشائیان) را در مجلس به تصویب برساند، اما با مخالفتهای گستردهای در داخل و خارج مجلس روبرو شد. رزم آرا معتقد بود ایرانیان توان فنی در اختیار گرفتن صنعت نفت را ندارند و باید به افزایش 50 درصدی سهم خود از سود حاصل از فروش نفت رضایت دهند. این دیدگاه او موجب شد تا در افکار عمومی به عنوان خائن به منافع ملی کشور معرفی شود.
موج شدیدی علیه او شکل گرفت و اگرچه لایحه قرارداد الحاقی نفت را از مجلس پس گرفت، اما 16 اسفند 1329 در مسجد شاه تهران به ضرب گلوله کشته شد. ضارب رزم آرا، خلیل طهماسبی بود که پس از دستگیری خود را عبدالله موحد رستگاری معرفی کرد؛ وی عضو فداییان اسلام بود و همان روز پس از دستگیری مسئولیت ترور رزم آرا را به عهده گرفت.
پس از ترور رزمآرا، ۱۷ اسفند ۱۳۲۹ کمیسیون مخصوص نفت مجلس شورای ملی وقت، پیشنهاد ملی کردن صنعت نفت را تصویب کرد. به بیان دقیقتر، قانون ملی شدن صنعت نفت در واقع پیشنهادی بود که با امضای همه اعضای کمیسیون مخصوص نفت و «به نام سعادت ملت ایران» در روز 17 اسفند 1329 به مجلس ارائه شد و در ۲۴ اسفند ۱۳۲۹ به تصویب مجلس شورای ملی رسید. سپس، مجلس سنا نیز در 29 اسفند 1329 این پیشنهاد را تصویب کرد و پس از توشیح محمدرضاشاه به قانون بدل شد.
روز 25 تیر سال 31 مصدق، نخست وزیر وقت در دیدار با شاه، درخواست پست وزارت جنگ را کرد. این درخواست به معنی کاستن از قدرت شاه بود. مصدق پس از سه ساعت گفتوگو با شاه، استعفا کرد.
با استعفای مصدق، مجلس برای رأی به نخستوزیر جدید وارد شور شد و در نتیجه احمد قوام رأی اعتماد گرفت. این رأی گیری در حالی بود که مجلس به حد نصاب نرسیده بود و نمایندگان نهضت ملی در آن جلسه حضور نداشتند. محمدرضا شاه برای کنترل اوضاع و جلوگیری از آشوب، تانک ها و نیروهای ارتش را در خیابان ها و اطراف مجلس مستقر کرد.
با استعفای دکتر مصدق، اصناف و بازاریان مغازهها و کارگاههای خود را بستند و در میدان مرکزی بازار دست به تظاهرات زدند. صبح روز بعد، جمعیت بسیاری از بازار بهسوی مجلس حرکت کردند؛ جبهه ملی از مردم خواست تا در روز 30 تیر دست به اعتصاب بزنند. در روز 30 تیر، اوضاع خیابان های تهران آشفته بود. نیروهای نظامی به سمت تظاهرکنندگان شلیک کردند و درگیری ها به کشته و زخمی شدن مردم انجامید. پس از پنج ساعت تیراندازی و افزایش بیشمار کشتهشدگان، فرماندهان نظامی دستور دادند تا نیروها به پادگانها برگردند و شهر را در اختیار تظاهراتکنندگان قرار دهند. محمدرضا شاه پس از نافرمانی ارتش، تسلیم شد و از مصدق خواست تا دولت جدیدی تشکیل دهد.
مصدق، 30 تیر 1331 را روز قیام مقدس ملی و قربانیان این روز را شهدای ملی اعلام کرد.
مصدق که در دور جدید اقتدار بیشتری کسب کرده بود، دستور تعطیلی همه کنسولگریهای انگلیس در سراسر کشور را صادر کرد. سپس، امتیاز بانک شاهنشاهی را که در دوره قاجار به بریتانیا واگذار شده بود لغو کرد و چون این اقدامات با واکنش مقامات لندن مواجه شد و آنها داراییهای ایران را در بانکهای انگلیس توقیف کردند، مصدق دستور قطع رابطه با انگلیس را صادر کرد. به موجب این دستور، دیپلماتهای انگلیسی موظف شدند ظرف 10 روز خاک ایران را ترک کنند.
پس از دستور قطع رابطه ایران با انگلیس از سوی مصدق، انگلیس بهدنبال طراحی کودتا و کنار گذاشتن مصدق بود. برای این هدف با آمریکا وارد مذاکره شد اما راه به جایی نبرد. با روی کار آمدن آیزنهاور در پاییز ۱۳۳۱، انگلستان توانست دولت آمریکا را نیز با خود همراه کند.
آیزنهاور در ابتدا تلاش کرد تا اختلافات بین دولت آمریکا و مصدق را با گفتوگو حل کند. او در نشستی که در شورای امنیت داشت، موضع مستقل آمریکا در برابر ایران را اعلام کرد. پس از آن، آیزنهاور وارد مذاکره با مصدق شد و پیشنهاد وام ۱۰۰ میلیون دلاری را به ایران داد؛ اما مصدق آن را نپذیرفت.
عدم همراهی مصدق با آیزنهاور، سبب شد که گفتوگوهای آنها بی نتیجه بماند و آمریکا تغییر موضع بدهد و با انگلستان همراه شود. دولت آمریکا برای عملیاتی کردن کودتا در ایران علیه مصدق به سازمان سیا اختیار تام داد و بودجه یک میلیون دلاری برای سرنگونی مصدق تعیین کرد. سازمان سیا تحقیقاتی پیرامون اوضاع ایران انجام داد و سرلشکر زاهدی را بهترین گزینه برای جایگزینی مصدق معرفی کرد.
کودتا قرار بود ۲۵ مرداد انجام شود اما با در دست گرفتن ابتکار عمل توسط نیروهای ارتشی از سوی طرفدار مصدق در ۲۵ مرداد، کودتا ۲۸ مرداد رخ داد. برای طرح نهایی کودتا، سرلشکر زاهدی یک دبیرخانه نظامی مشخص کرد و یک افسر را با تایید دو دولت خارجی، در راس آن قرار داد. قرار بر این بود که قبل از کودتای ۲۸ مرداد، ارتش، مصدق و اطرافیانش که حدود ۱۰۰ نفر بود را دستگیر کنند و بعد از آن، ارتش شهربانی و ژاندارمری و مراکز رادیو و مخابرات و... را تصرف کند.
برای جلب رضایت محمدرضا پهلوی برای اجرای کودتا و دستور عزل مصدق از اشرف پهلوی و شوارتسکف استفاده شد. پیش از این نیز روزولت به تهران آمد تا رضایت محمدرضا پهلوی را برای عزل مصدق جلب کند. روزولت شاه را تهدید به امضای طرح کودتا کرد و پس از آن محمدرضا شاه فرمان عزل مصدق و نخستوزیری زاهدی را امضا کرد.
پولهای زیادی میان اراذل و اوباش و مخالفان مصدق توزیع شد تا شورش گستردهای را در خیابانها علیه مصدق و دولت راه بیندازند. نمایندگان نیز که با تطمیع و تهدید با کودتا همراه شده بودند، علیه دولت مصدق سخنرانی می کردند. وقتی مصدق نمایندگان را روبه روی خود دید، مجلس را منحل اعلام کرد اما مصدق از سوی شاه عزل شده بود.
صبح روز ۲۸ مرداد، جمع زیادی از مخالفان مصدق و در میان آنها اراذل و اوباش در خیابان جمع شدند و فریاد مرگ بر مصدق سر دادند و ادارات را تصرف کردند. پس از آن به خانه مصدق حمله و او را دستگیر کردند. با دستگیری مصدق، دولت او سقوط کرد و مصدق از سر راه دستیابی انگلیس و امریکا به اهدافشان برداشته شد.
فداییان اسلام در اعتراض به پیوستن ایران به پیمان بغداد، حسین علاء، نخستوزیر وقت را در آستانه سفر به بغداد جهت شرکت در اجلاس این پیمان در روز ۲۵ آبان ۱۳۳۴ توسط مظفر ذوالقدر ترور کردند، اما وی جان سالم به در برد و ضارب دستگیر شد. به دنبال این اقدام، نواب صفوی و دیگر اعضای مؤثر فدائیان در اول آذر آن سال بازداشت شدند. در دی ماه همان سال در دادگاهی نظامی محاکمه شدند و سرانجام پس از چند جلسه دادگاه، نواب صفوی به همراه مظفر ذوالقدر، خلیل طهماسبی و محمد واحدی به اعدام محکوم شدند. حکم دادگاه در بامداد ۲۷ دی ۱۳۳۴ به اجرا درآمد. پیکر آنها را در مسگرآباد تهران به خاک سپردند.
در تابستان 1339جمال عبدالناصر در پی نطق شديداللحنی عليه حكومت شاه، دستور قطع رابطه سياسی با تهران را به دليل همپيمانی شاه با اشغالگران صهيونيستی صادر كرد. جمال عبدالناصر در نطق خود شاه را همدست صهيونيست ها ناميد و اين همدستی را مغاير با آرمان كشورهای عربی و اسلامی عنوان کرد. متعاقب اين اقدام ناصر، شيخ شلتوت، رئيس دانشگاه الازهر طی تلگرامی به شاه اقدام وی را در شناسایی سياسی رژيم صهيونيستی و ايجاد رابطه سياسی با اين رژيم، خيانت به مسلمين ناميد و از وی انتقاد كرد.
ونزوئلا در سال ۱۹۴۹ با نزدیک شدن به ایران، عراق، کویت و عربستان سعودی، پیشنهاد تبادل نظر برای برقراری روابط نزدیکتر و همیشگی را در راستای بنیانگذاری سازمان کشورهای صادرکننده نفت (اوپک) مطرح کرد. در سپتامبر ۱۹۶۰ دولت عراق کشورهای ایران، کویت، عربستان سعودی و ونزوئلا را به نشستی در بغداد دعوت کرد تا در مورد کاهش قیمت مواد خام تولید شده به مذاکره بپردازند. این کشورها با هدف محافظت از منافع خود اقدام به بنیانگذاری سازمان واحد کردند که به اختصار «اوپک» نامیده شد. این سازمان با هدف مقابله با شرکتهای بزرگ نفتی، مشهور به «هفت خواهر» پدید آمد که به دلیل در اختیار داشتن فناوری تولید نفت و تسلط بر شبکه ترابری نفت خام، از افزایش قیمت نفت جلوگیری میکردند و ارزش آن را به صورت مصنوعی پایین نگه میداشتند.
انتهای پیام