علی شریعتی، مشهور به دکتر شریعتی از متفکران تأثیرگذار در دوره معاصر ایران بود که آرا و دیدگاههای وی موافقان و مخالفان فراوانی داشت. وی تحت تأثیر جریانهایی همچون نهضت اصلاح اندیشه دینی، مکتب تفکیک و اگزیستانسیالیسم بود و آرایی همچون اسلام انقلابی و ایدئولوژیک، بازگشت به خویشتن، رسالت روشنفکری، تشیع علوی در مقابل تشیع صفوی و اسلام منهای روحانیت، از مهمترین رویکردهای او بود. آثار شریعتی پس از درگذشت وی بهصورت مجموعهای چندجلدی چاپ و منتشر شد که هر جلد حاوی نوشتهها، سخنرانیها و جزوههای مربوط به اوست. علاوه بر این، آثار متعددی نیز در رد آرا و دیدگاههای او به رشته تحریر درآمده است. خبرنگار ایکنا در اصفهان بهمناسبت چهلوپنجمین سالگرد درگذشت دکتر علی شریعتی، گفتوگویی با سیدمحمدمهدی جعفری، نویسنده، پژوهشگر، استاد بازنشسته دانشگاه شیراز و از نزدیکان آیتالله سیدمحمود طالقانی انجام داده که متن آن را در ادامه میخوانید:
ایکنا ـ با توجه به اینکه اکنون بیش از چهار دهه از وفات دکتر شریعتی میگذرد، آیا جایگاه وی در جامعه همانند قبل است، یا این جایگاه تغییر کرده و اصلاً نوع نگاهها به او متفاوت شده؟ اگر بخواهید جایگاه دکتر شریعتی در جامعه ایران را پیش از انقلاب و امروز با هم مقایسه کنید، چه نکاتی در این خصوص مدنظر است؟
برای مقایسه این دو جایگاه، باید مقدمهای درباره دکتر شریعتی بیان کنم. وی در مرحلهای از رنسانس اندیشه اسلامی ظهور و نواندیشی دینی را وارد مرحله جدیدی کرد. اگرچه فعالیتهایش به دنبال فعالیتهای اصلاحطلبان اندیشه دینی مانند آیتالله طالقانی، مهندس بازرگان و پدرش، استاد محمدتقی شریعتی بود، ولی سه ویژگی داشت که از آنها متمایز میشد؛ اولاً اطلاعات وسیع و عمیقی از مکتبهای فکری غربی در دوران تحصیل خود در فرانسه بهدست آورده و اتفاقاً بیشتر درباره مکتبهای جدید مطالعه و با افرادی که به این مکتبها تعلق داشتند، اعم از فلاسفه و سیاستمداران، گفتوگو کرده بود. دوماً، اطلاع عمیقی از معارف اسلامی داشت که قبل از سفر اروپا در مکتب پدرش، کانون اندیشه دینی مشهد آموخته بود. در مرتبه سوم باید به شرایط سیاسی، اجتماعی و فکری آن دوران اشاره کرد.
این سه ویژگی باعث ایجاد تحول میان اصلاحطلبان اندیشه دینی شد و نوعی رنسانی در اندیشه اسلامی بهوجود آورد. از این نظر، در آن دوران، یعنی دهههای 40 و 50، دکتر شریعتی در ایران میدرخشید و اوضاع سیاسی جهان نیز در دهههای 60 و 70 میلادی رنگ و بوی خاصی داشت. به لحاظ فکری، هم در اروپا و هم در جهان اسلام، تحولاتی ایجاد شده بود، یعنی جوامع اسلامی، اروپایی و حتی آمریکای لاتین و جنوب شرقی آسیا آماده زایش یک اندیشه نو بودند. از آن طرف، استعمار نو از راه فرهنگ وارد شده بود و کمتر از راه نظامی عمل میکرد. از نظر نظامی، بیشتر فعالیتهای چریکی متوجه دیکتاتوریهای دستنشانده استعمار بود، ولی خود استعمار با توجه به اوضاع و شرایطی که در جهان سوم وجود داشت، از راه فرهنگ وارد میشد و به دنبال حاکمیت استعمار فرهنگی در این جوامع بود. در واقع، بهگونهای عمل میکرد که مردم جهان سوم افکار گذشته خود را بیارزش، پوسیده و از دور خارج شده بدانند و افکار جدید را که نه مدرنیته و نه سنتی بود و بیشتر به نیهیلیسم شباهت داشت، ترویج دهند.
اینجا بود که دکتر شریعتی با درک این شرایط و ترفندهای استعمار، هم با افکار سنتی بیاثر که مردم را فقط به سمت تخدیر سوق میداد، آشنایی داشت و هم با افکار جدیدی که از غرب آمده بود. بنابراین، ندای بازگشت به خویشتن دکتر شریعتی، نه بازگشت به هزار و 400 سال پیش در روش زندگی، بلکه بازگشت به اصل معارف و آموزههای اسلامی برانگیزنده، سازنده و زندگیبخش بود. او میخواست پالایشی در افکار سنتی ایجاد کند، یعنی به پالایش آن چیزی بپردازد که پاسداران فرهنگ گذشته میخواستند تحمیل کنند و آنچه را که باعث حرکت، پویایی و زندگی حقیقی انسانی در میان مسلمانان و حتی شرقیها میشد، بهوجود آورد. از این نظر، شرایط زمانی آماده پذیرش چنین طرز تفکری بود که کاملاً نیز مؤثر واقع شد و توانست جوانانی را تربیت کند. در واقع، دکتر شریعتی اصولی را بیان میکرد که برای همه گروههای فکری و سیاسی قابل استفاده بود.
اما در 40 سال اخیر، هم در داخل و هم در خارج، تحولاتی رخ داده است که بر یکدیگر اثر داشتهاند. به لحاظ خارجی، استعمار توانست اهداف فرهنگیاش را کاملاً به اجرا درآورد و بر جوانان در سراسر جهان سوم اثرگذار باشد. از این نظر، جنبش 1968 فرانسه دیگر تکرار نمیشود و بهصورت جلیقهزردها درمیآید که نسبت به وضعیت ناهنجار معیشتیشان معترضاند. در آمریکای جنوبی، دیگر از افکار رهاییبخش دینی که آن زمان در کلیسا وجود داشت، خبری نیست، در خاورمیانه نیز همینطور و بهخصوص در این منطقه، با سیاستهایی که آمریکا و دیگر کشورهای غربی در پیش گرفتند، متوجه شدند نمیتوانند فکر تازهای ایجاد کنند. در نتیجه، افکار را از بین بردند و بر نیهیلیسم دامن زدند.
این وضعیت را کاملاً در ایران مشاهده میکنیم که نیهیلیسم چقدر طرفدار دارد، جوانان بیشتر تحت تأثیر شرایط درونی هستند و در نتیجه سوءمدیریت و بهخصوص با تبلیغات دینی نامناسب، نتیجه عکس حاصل شده است، یعنی مردم از دین زدوده شدهاند، چنانکه دکتر شریعتی در جلد 20 مجموعه آثار خود میگوید، گروهی شبه روشنفکری وجود دارند که مردم را از آن فکر عظیم منحرف و به چیزهای پوچ سرگرم میکنند و گروهی شبه روحانی نیز وجود دارند که به نام دین تبلیغ میکنند، ولی با شیوه غلط تبلیغاتی باعث شدهاند کسی به سمت دین نرود و تجسم عملی دین را در کسانی ببینند که خود خالی از معنویت و اخلاق دینی هستند و رفتارشان ضددین است.
با اینکه دکتر شریعتی این حرف را حدود 50 سال پیش بیان کرده بود، ولی امروز این وضعیت در ایران و بیشتر کشورهای اسلامی بیش از پیش ایجاد شده است. البته عدهای از روشنفکران هستند که شریعتی هنوز هم در نظر آنها جایگاه خاص خودش را دارد، از آموزهها و رهنمودهای او استفاده میکنند، آنها را با شرایط جدید تطبیق میدهند و هنوز هم آرای وی را در پالایش سنت و حرکت به سمت نواندیشی دینی بسیار مؤثر میدانند، ولی تأثیری که شریعتی در زمان خودش بر عموم مردم گذاشت، بهگونهای بود که وقتی جنبش مردمی به مرحله انقلاب رسید، او را معلم انقلاب نیز میدانستند، گرچه وی با انقلاب به این شکل کاملاً مخالف و طرفدار اصلاح تدریجی بود، ولی چون با دیکتاتوری و استعمار ضدیت داشت، او را معلم انقلاب نیز میدانستند. امروز دقیقاً برعکس شده است، عموم جوانان هر نوع فکری را مخالف حرکت خود و پیشرفت میدانند، چون نتیجهاش را در اینجا برعکس دیدهاند. از این نظر، عموم مردم اکنون توجهی به دکتر شریعتی ندارند و دنبال هیچ نوع فکری، اعم از مذهبی و غیر آن نیستند.
ایکنا ـ در واقع، معتقدید اگر سوءمدیریت و تبلیغات نادرست وجود نداشت، جایگاه دکتر شریعتی در جامعه همانند قبل و آرای او مورد توجه عموم مردم و نسل جوان بود؟ اگر جایگاه دکتر شریعتی اکنون مانند قبل نیست، دلیل آن همین سوءمدیریت، دینگریزی و تبلیغات نادرست است؟
تا اندازه زیادی، بله. همانطور که گفتم، هم شرایط داخلی و هم شرایط خارجی مؤثر بوده است. شرایط خارجی که دست ما نیست و خودش بهوجود آمده، ولی به لحاظ داخلی، اگر روشی که امام خمینی(ره) در پاریس، نجف و ابتدای انقلاب بیان میکردند، همان را ادامه میدادند و مسیر انقلاب و مدیریت کشور تغییر نمیکرد، افکار بیشتر متوجه دکتر شریعتی و نواندیشی دینی میشد.
اکنون نیز توجه به دکتر شریعتی و حتی مخالفت با وی، دلیل بر آن است که اندیشهها و آموزههای او مؤثر بوده و هست، ولی متأسفانه برداشتهای انحرافی از این آموزهها و دیگر آموزههای نواندیشی دینی میشود. مخالفتهایی که در حال حاضر با افکار دکتر شریعتی صورت میگیرد، نشانه این است که آموزهها و اندیشه او میتواند مؤثر واقع شود، ولی برداشتهای انحرافی، چه از جانب برخی طرفداران و چه از طرف مخالفان وجود دارد و حتی عدهای افکار وی را بهصورت مسخشده در جامعه مطرح و دکتر شریعتی را به مخالفت با دموکراسی متهم کردند. این برداشتهای نادرست، برنامهریزی شده است و خودشان میدانند که اینگونه نیست. در واقع، برداشتهای نادرست و سوءمدیریت دست به دست هم داده و بر بیتوجهی به دکتر شریعتی مؤثر بوده است، صرفنظر از تأثیرات خارجی که خواه ناخواه بر افکار نو و نواندیشی دینی تأثیر داشتهاند.
ایکنا ـ ابتدای صحبت اشاره کردید که دکتر شریعتی اطلاعات عمیقی از معارف اسلامی داشت. یکی از شائبههایی که در خصوص وی مطرح میشود، این است که اسلامشناس نبود و در آثارش، غلط وجود دارد، ولی از آن طرف میبینیم که شخصی مثل علامه محمدرضا حکیمی نمیپذیرد که آثار دکتر شریعتی به اصلاح نیاز دارد.
بارها این را گفتهام، اولاً اینکه میگویند اسلامشناس نبود، رشته خاص خودشان را در نظر میگیرند و این حرف را میزنند. مثلاً کسی در روایات تخصص دارد، ولی دکتر شریعتی متخصص در روایات اسلامی نبود. دیگری در عرفان اسلامی تخصص دارد، ولی دکتر شریعتی در عرفان تخصص نداشت. کسی دیگر در علم کلام تخصص دارد و دکتر شریعتی را اسلامشناس نمیداند، چون در علم کلام متخصص نبود. اینکه گفتم دکتر شریعتی از معارف اسلامی آگاهی عمیقی داشت، مربوط به معارف قرآن و اهل بیت(ع) و به قول علامه محمدرضا حکیمی، مکتب تفکیک بود. یعنی دکتر شریعتی نیز خواستار سنت پالایش شده از علم کلام، عرفان کاذب و امثال اینها بود. آیتالله طالقانی نیز در مقدمه «پرتوی از قرآن»، همین مطلب را بیان میکند و اتفاقاً یکی از کسانی است که دکتر شریعتی را کاملاً تأیید میکرد و او را نسبت به مغز اسلام کاملاً آگاه میدانست، چنانکه در مقدمه پرتوی از قرآن میگوید: اسلام هنگامی منحرف شد که این علوم جدید را به نام اسلام وارد دین و قرآن را به نام علم کلام، عرفان، فقه و علوم جدید، تفسیر کردند. دکتر شریعتی نیز همین نقد را داشت.
از طرف دیگر، همانطور که اشاره شد، وقتی طبق وصیت دکتر شریعتی، کار اصلاح آثار بر عهده علامه حکیمی گذاشته شد، ایشان بنده را بهعنوان دستیار خود انتخاب کرد که همه آثار، اعم از دستنوشتهها و چاپشدهها را در اختیار ایشان قرار دادیم و در نهایت، عین جملهای که گفتند، این بود: «من در آثار شریعتی، ایراد شخصیتشکنی ندیدم»، یعنی ممکن است در آثار، غلط تاریخی وجود داشته باشد، نام کسی را هم اشتباه گفته باشد و حتی برداشت نادرستی نیز از بعضی مطالب اسلامی داشته باشد، ولی علامه حکیمی میگفت اینها باعث نمیشود شریعتی را اسلامشناس ندانیم و شخصیت او را بشکنیم و زیر سؤال ببریم. ما حدود دو یا یک سال و نیم مشغول بررسی آثار در دفتر نشر فرهنگ اسلامی بودیم که شهید بهشتی و شهید باهنر در اختیار ما قرار داده بودند.
از این نظر، ایرادهایی که به دکتر شریعتی وارد میکنند، از دو حالت بیرون نیست؛ یا واقعاً بیاطلاع هستند و به قول خود دکتر شریعتی، میگویند شریعتی چنین و چنان، یا اینکه حساب شده این کار را انجام میدهند، یعنی با برنامهریزی و طرح قبلی، میخواهند شخصیت دکتر شریعتی را از فرهنگ ایرانی اسلامی بزدایند، ولی نمیتوانند این کار را انجام دهند، چون واقعاً آرای او نهادینه شده است و اکنون سمینارها و همایشهایی درباره این آرا تشکیل میشود، انتقاد بر دکتر شریعتی وارد است و ما از آن استقبال میکنیم و این ایرادی ندارد. آن فکر به ۴۰ تا ۵۰ سال پیش تعلق داشت و مسلماً در شرایط امروز نمیتواند بهطور کامل مطرح شود، ولی لب مطلب و اصولی را که دکتر شریعتی بیان میکرد، در شرایط جدید، مؤثر و زنده میدانیم.
ایکنا ـ طرفداران و علاقهمندان به شریعتی، چه دیدگاهی نسبت به وی داشتند و آیا اکنون شاهد تغییر رویکرد آنها در خصوص شریعتی هستیم؟ جریانی که با عنوان نوشریعتیها شناخته میشوند، چه مواضعی دارند و چقدر دیدگاههایشان با آرای شریعتی همخوان است؟
وقتی دکتر شریعتی در جامعه مطرح شد، بهتدریج افراد به سمت وی گرایش پیدا کردند، بهخصوص روشنفکران و کسانی که خودشان نیز مطرح بودند و افکار نویی داشتند. عدهای از آنها بهصورت افراطی طرفدار دکتر شریعتی شدند و در وی هیچگونه عیب و ایرادی نمیدیدند. بعد از وفات دکتر شریعتی ـ این مطلب را درباره خودم و بعضی از دوستان میگویم که طرفدار دکتر شریعتی بودیم ـ از آنجا که شرایط بسیار نامناسبی درباره وی در جامعه مطرح شده بود، عدهای او را مولد فرقان و مجاهدین میدانستند و برخی نیز تبلیغات دیگری میکردند، معتقد بودیم نقد آثار دکتر شریعتی باعث سوءاستفاده آنها میشود و همه چیز را منکر میشوند، ولی بعد از مدتی که آن حالت افراطی نه در طرفداران وجود داشت و نه در مخالفان، نقد دکتر شریعتی شروع شد.
این نقدها نیز از سوی طیفهای مختلفی بود، کسانی بودند که همه آثار دکتر شریعتی را بهطور کلی نقد میکردند و البته اگر از نظر علمی بود، هیچ اشکالی نداشت، از دیدگاه آنها، دکتر شریعتی هیچ کاری انجام نداده است. کسانی هم بودند که وقتی آثار دکتر شریعتی را بررسی میکردند، مواد مفید و مؤثر فراوانی یافته و ایرادهایی نیز میدیدند، نقد میکردند و این نقد، علمی و منصفانه بود. طرفداران دکتر شریعتی اکنون در این حالت قرار دارند، یعنی آن نگاه افراطی را نسبت به وی ندارند و بهطور کلی، او را بیعیب و نقص نمیدانند، بلکه آثار دکتر شریعتی را بهتدریج نقد میکنند، ولی در این آثار، مواد و عناصر بسیار مفید و مؤثری برای جامعه امروز و حتی جامعه فردا نیز میبینند. اینطور نیست که آرای وی تاریخ انقضایی داشته باشد و بخواهند از او عبور کنند. نوشریعتیها هم میخواهند اصل مطلب ماندگار شریعتی را که میتواند برای همیشه و همه نسلها آموزنده و مؤثر باشد، ترویج کنند.
ایکنا ـ با همه این اوصاف و شرایط، آیا آثار و آرای شریعتی را میتوان برای جامعه امروز توصیه کرد و اگر این اتفاق بیفتد، آیا این آثار و آرا طرفدار خواهد داشت یا خیر؟
بهطور دربست، خیر. همانطور که گفتم، اگر بخواهیم افکار دکتر شریعتی دهههای ۴۰ و ۵۰ را اکنون بهصورت کامل و دربست مطرح کنیم، شاید نتیجه عکس هم بگیریم، ولی به همان صورتی که اشاره کردم، یعنی نقد آثار دکتر شریعتی، کنار گذاشتن اندیشهها و راهحلهایی که تحت تأثیر شرایط زمان خودش بیان کرده است و استخراج اصول اندیشهها و آموزههای وی، آن وقت این آرا برای امروز نیز مؤثر خواهد بود، البته به شرطی که شرایط اجتماعی نیز فراهم شود، چون همانطور که گفتم، این شرایط باعث شده است تا جوانان هیچ فکری را نپذیرند. اکنون در همین فضای مجازی، شبهههایی درباره قرآن، نهجالبلاغه و بهطور کلی، اسلام مطرح میکنند که ۱۸۰ درجه با قرآن، نهجالبلاغه و اسلام فاصله دارد. این شرایط باعث شده تا هیچ فکری پذیرفته نشود و نیهیلیسم جدید بهصورت کلی رایج شود. اگر این شرایط نبود و محیط سالمی وجود داشت، آثار شریعتی که برای همیشه و همه جا مفید و مؤثر است، باز هم افراد بسیاری را جذب میکرد و میتوانست برانگیزاننده باشد.
ایکنا ـ نکته پایانی
آنچه میخواهم بگویم، این است که اگر جوانان و اهل فکر امروز بیندیشند، شخصیت و انسانیت خود را در اندیشه بدانند و اندیشه دکتر شریعتی و هر شخص دیگری را با محک نقد، تجزیه و تحلیل کنند، میتوانند اثر خوبی بر جامعه بگذارند و به راحتی تحت تأثیر فضای مجازی و تبلیغات ضدفکری و ضدانسانی قرار نگیرند.
انتهای پیام