نشست «الزام رعایت فصاحت عربی در آموزش قرائت قرآن کریم» با حضور سیدمحسن موسویبلده، بهروز یاریگل و سیدمهدی سیف، از مدرسان و پیشکسوتان عرصه قرائت قرآن؛ منصور قصریزاده، مدرس و قاری بینالمللی و مدیر رادیو قرآن به میزبانی ایکنا برگزار شد که بخش اول آن با عنوان «آموزش سادهخوانی قرآن در میان عموم مردم؛ آری یا خیر» منتشر شد. در ادامه بخش دوم این نشست را میخوانید؛
مجری ـ استاد موسوی، آیا واقعاً فصاحت عربی در آموزش قرآن غیر عربزبانها اینقدر ضرورت دارد؟ یا نه ما میتوانیم برای سطوح مختلف مردم این اصرار را نداشته باشیم؟ کمااینکه اکنون در آموزش و پرورش هم این را نداریم، چون فکر نمیکنم که معلمها به فصاحت عربی مسلط باشند.
سیدمحسن موسویبلده: ما نباید به وضعیت موجود وزارت آموزش و پرورش راضی باشیم و آن را تأیید کنیم. باید بحث را جزئیتر ببینیم. ما کار به جاهای دیگر نداریم. بحث این است که مردم ایران باید قرآن را به لهجه فارسی بخوانند یا به عربی؟ نکته دیگر اینکه مردم ایران که میخواهند قرآن را یاد بگیرند، چطور یادگیری قرآن را شروع کنند؟ آیا با فارسی شروع کنند و بعد کمکم وارد تجوید عربی شوند، یا نه؟ از همان اول معلم آموزش روخوانی را با لهجه عربی شروع کند؟ اصل موضوع تشکیل این جلسه این بود. این بحث الان است که روخوانی را برای فرزندان مردم با لهجه عربی شروع کنیم یا با فارسی؟ تصمیم ما برای روخوانی و روانخوانی باید مشخص شود که چگونه وارد آن شویم.
با صراحت بگویم که این بحث هم عقلی و هم نقلی است. عقلی به این مفهوم که کلام هر ملتی باید با لهجه آن ملت خوانده شود. زبان عربی بسیار عالی است؛ اصلاً زبان عربی کلام اهل بهشت، آسمانی و خدایی است، اما آیا میشود کلام ایرانی، شعر سعدی و شاهنامه را عقلاً به لهجه عربی خواند؟ نخیر، لطیفه است. نمونههایش هم هست که وقتی شما میخواهی جمله فارسی را به لهجه عربی بگویی چقدر طنز میشود. انگلیسی هم به همین ترتیب است. شما انگلیسی را به لهجه فارسی بخوانی، فرد انگلیسی میخندد.
اصل آواشناسی و علم فونتیک است. در فارسی آواشناسی و در زبان عرب الأصوات اللغوية میگویند. اصل آواشناسی میگوید که کلام هر ملتی باید با لهجه آن ملت خوانده شود، پس به این ترتیب فارسی باید با لهجه فارسی خوانده شود. یزدی باید با لهجه یزدی باشد. این دیگر زبان نیست، ترکی هم همینطور است، فقط نباید کلمات ترکی به کار ببری، باید با لهجه ترکی با ترکزبان حرف بزنی تا مفهوم شود. اصلاً فصاحت ترکی این است. ترکی فصیح این است که قاف را گاف بگویی، مثلاً قم را باید گوم بگویی، اگر قم بگویی میخندند، اینطور نیست که ترکها نتوانند قاف را تلفظ کنند که میگویند گاف. نه قانون زبانشان این است که باید اینطور بگویی. هر زبانی اینطور است. این از نظر عقلی و علمی.
دوم از نظر نقلی، پیامبر اکرم(ص)، به عنوان راهنمای ما که «وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»، (حشر/7) در هر چیزی پیامبر(ص) به شما نکتهای گفت گوش کنید. بهانهجویی نکنید که تا از نظر علمی ثابت نشود، من حرف تو را گوش نمیکنم، پیغمبر ما گفته و من اصلاً کاری ندارم که خوب یا بد است. میگویم چون پیغمبر(ص) گفته درست است و باید اجرا کنیم. در عین حال میتوانیم بررسی کنیم که حرف پیغمبر(ص) علمی بوده یا نبوده؟ آن حضرت رسماً فرمودهاند: «اقرؤوا القرآن بألحان العرب و أصواتها» البته این برداشت من است. ممکن است که اساتید اینجا حرف دیگری داشته باشند، منتهی جایش اینجا نیست، میدانم، بگذارید برداشت کنم ولو اشتباه.
قصریزاده: ادامه این روایت شریف چه میفرماید؟
موسویبلده: فإنّه سيجیء من بعدی أقوام يرجّعون القرآن ترجيع الغناء و النوح و الرهبانية.
قصریزاده: لحن، منظور موسیقی است یا لهجه عربی؟
موسویبلده: این دو بخش است، ممکن است مخالف داشته باشد. لحن، الحان است، یعنی به لحن فارسی و به آهنگ فارسی، آهنگ بیات، رست و ... ، آن «واصواتها» لهجه و علم الاصوات است، به لهجه عربی اصواتها میشود، بعدش هم این حدیث درست باشد یا نه، ممکن است اصلاً کل حدیث روی هوا باشد، من نمیدانم، اما اگر درست باشد و صادر شده باشد؛ پیامبر برای چه بیایند و دو تا کلمه مترادف را به کار ببرد، بگوید لحن و صوت، خب میگوید لحن، صوت را برای چه میگوید؟ لحن و صوت متفاوت از هم بوده، لحن یعنی همین که شما میخواهی قرآن را بخوانی مثلاً به لهجه بوشهری نخوان، ولو اینکه بیات یا شور یا هر چیزی که در عربی خوانده میشود از همین جا و از ایران رفته باشد، ولی عرب این را عربیاش کرده است.
حالا اگر قاری قرآن به توصیه پیامبر(ص) بر «خواندن با صوت» تأکید کرد، این همان موسیقی ایران است، منتهی وقتی از ایران رفته و عربی شده و همهاش موسیقی ایرانی است که عربی شده، منظور پیامبر(ص) این است که اگر هم میخواهی به دستگاه و مقام ایرانی بخوانی، وقتی که عرب آن را با تحریرهای خودش متحول کرده، آن چیزی که عرب میگوید لحن ماست را بخوان.
پس به این ترتیب الان به لحن عربی میخوانیم ولو اینکه موسیقیاش از ایران رفته باشد، اما عربی شده باشد. واصواتها به نظرم یعنی والعلم الاصوات، منظور این است که به لهجه عرب. وقتی میگوید اصواتها یعنی در قرآن صاد را سین نگویید، ضاد را ز نگویید، ح را ه نگویید، یعنی َ را عَه نگویید، این از علمالاصوات العربیه.
به این ترتیب پیغمبر از من فارس خواسته باشد که زبان خودت را راحت حرف بزن، اما وقتی میخواهی قرآن بخوانی باید لهجه عربی بخوانی، پیامبر(ص) آیا تعصب عربی داشت؟ نه به نظرم دقیقاً اشاره به همین مسئله علمی است که کلام هر قوم باید با لهجه آن قوم خوانده شود. پس پیامبر(ص) تعصب عربی نداشت، بلکه به نظرم پیامبر(ص) یکی از بزرگترین علمای علم فونتیک است. جنبه علمی بحث را مطرح کرده است، مطمئن باشید اگر پیامبر(ص) ایرانی بود و قرآن به فارسی میآمد، پیامبر(ص) میگفت که حتماً عربها وقتی میخواهند قرآن بخوانند باید با لهجه فارسی بخوانند، حرفشان را هم با لهجه عربیشان بزنند، اما قرآن فارسی را باید به لهجه فارسی خواند. پس این وظیفه ما میشود.
حالا نکته و بحث اصلی اینجاست. ما میخواهیم به ایرانی که یک عمر فارسی حرف زده، قرآن را یاد بدهیم، باید با فارسی شروع کنیم و بالا بیاوریمش و بعد به او عربی یاد بدهیم و به آن خواسته پیغمبر(ص) برسانیم؟ یا نه؟ پس به این ترتیب مشخص شد که موضع من چیست، من میگویم ایرانیها نباید با لهجه فارسی قرآن بخوانند، اما بحث را اینجا مطرح میکنم که آیا در ورود به بحث قرآن، میتواند فارسی شروع کند و بعد وارد شود؟
من سخنران نیستم و کلاً معلم راحتی هستم. راحت بگویم، روال آموزش و پرورش را میبینید که میگویند برای دانشآموزان سخت است که بخواهند به لهجه عربی قرآن را بخوانند و یاد بگیرند، بعد دلزده میشوند و فرار میکنند. راحت به شما بگویم، کودک ترکمن را ببینید، کاملاً لهجه عربی دارد، بچه بلوچستان را ببینید، لهجه عربی دارد. چطور اینها توانستند یاد بگیرند. اتفاقاً میخواهم به شما بگویم که استعداد مردم ایران از خود عربها بالاتر است، خودمان از خودمان تعریف نمیکنیم، بلکه پیغمبر(ص) میگوید که این مردم فارس هر علمی که بیاید اگر در آسمان هم باشد میروند و به آن دسترسی پیدا میکنند.
مجری ـ پس شما معتقدید که آموزش از پایه هم باید با الحان عربی همراه باشد؟
موسویبلده: اتفاقاً کودکان ما و به خصوص نوجوانهای ما، استقبال میکنند، چرا جا بزنند؟
چرا در آموزش و پرورش، معلم زبان، یا معلمهای دیگر قرآن آموزش میدهند. وقتی دانشآموز قرآن میخواند، دانشآموزی که در جلسات ما قرآنخوان شده، سر کلاس قرآن که به لهجه عربی قرآن را میخواند معلم میگوید خودت را لوس نکن، مثل بچه آدم قرآن بخوان. این خودت را لوس نکن، یعنی اصلاً سیاست آموزش و پرورش این است که قرآن باید فارسی تدریس شود، اگر اینطور نباشد که من عذرخواهی میکنم و حلالیت میطلبم.
نمونهای را میگویم، میخواهم ثابت کنم که به نظرم ایرانیها استعدادش را دارند که از همان اول با لهجه عربی وارد روخوانی و روانخوانی شوند. حدود چند سال پیش برای تدریس یک دوره 48 ساعته به بندرعباس رفتم. اصول تجوید را گفتم، بعد از ظهر چهارشنبه آن جا رفتم و گفتم که شما دیگر از این پس اینطور شروع کنید، بقیه مطالب را هم گفتم و تمام شد، فردا صبح پنجشنبه هم ادامه دادم، بعد از ظهر پنجشنبه یکی از خانمها یک نامه پر از دعا و طلب خیر داد، گفته بود که من معلم قرآن مدرسه هستم، امروز صبح که به مدرسه رفتم چون شما دیروز گفتی با عربی شروع کنید و با لهجه بگویید، به دانشآموزانم گفتم که از امروز میخواهیم درس جلسه پیش را به این صورت بخوانیم، مخارج حروف بماند برای بعد. گفت که این دختر بچهها بسیار خوشحال شده بودند و لذت بردند و گفتند خانم معلم چرا تا الان اینطور نمیخواندی؟ گفت من چه عمری را از دست دادم. دانشآموزان استقبال میکنند و انگار چیزی را که میخواهند به فارسی بخوانند در مداحی هم هست، تنوعی ندارد.
دانشآموزان را با زبان عربی وارد روخوانی کنید ضرر نخواهید کرد. اتفاقاً برایشان جالب میشود، منتهی اگر معلم یک مقدار ناشی باشد و مسائل را سخت درس بدهد، آن دیگر تقصیر معلم است، ولی معلمی که بلد باشد معلمی کند اتفاقاً کلاس میشود زمان تفریح و خوش گذشتن.
یاریگل: یک پرانتز در پاسخ به فرمایش شما باز کنم، این جلسه تازه الان به جای اصل کاری و مرکز ثقل خود رسیده، تازه اینها مقدمه شد تا همهمان بفهمیم که حالا بحث ما چیست؟ ابتدای سخنانم گفتم که ما مشترکات زیادی با عربها داریم، استعداد برابری هم داریم، چیزی هم از یکدیگر کم نداریم، اما آنها معلمش را دارند.
موسویبلده: هر زمان شده باید شروع کنیم، دیر شروع کردهایم، ولی بالاخره الان شروع کنیم، فردا دیر است.
یاریگل: همه امامهای جماعت اهل سنت بلا استثنا یا در عربستان یا پاکستان دوره میبینند.
موسویبلده: نه اینطور نیست.
یاریگل: ببینید اینها وقتی میروند و اینطور یاد میگیرند، همین طور هم به دیگران آموزش میدهند. ریشه و اصل صحبتهای ما در آموزش و پرورش است، چرا؟ برای اینکه کودک از کلاس اول که وارد میشود حروف یاد میگیرد و از همان کلاس اول هم قرآن شروع میشود، کدام معلمی میتواند از اول عربی یاد بدهد، اگر این راه بیفتد که عالی است.
موسویبلده: وضع موجود نشاندهنده این است که ما از دیرباز گفتهایم عربیخوانی در قرآن برای دانشآموزان مشکل است. آموزش و پرورش باید برای این گناه بزرگ در روز قیامت جواب بدهد.
یاریگل: با شما موافقم.
موسویبلده: از اول انقلاب و در همین 40 سال، مطابق روال تربیتی، معلم شیمی، فیزیک، ادبیات و... تربیت کردند و به مدارس فرستادند. چرا معلم قرآن تربیت نکردند که قاری شود و بعد به کلاس برود. معلم نقاشی، فیزیک، ورزش و ... را میگذارند که درس قرآن بدهد، بعد معلم قرآن که در واقع معلم ورزش است خودش غلط میخواند، دانشآموزی هم که قشنگ میخواند و در جلسات بوده است، اینطور برخورد میکنند. وقتی شاگرد خوب میخواند ناخودآگاه عجز و ناتوانی معلم را به رخ دانشآموزان کلاس میکشاند؛ لذا معلم با او دشمنی میکند که مثل بچه آدم بخوان، فارسی بخوان، چون من عربی بلد نیستم و ضعفم روشن میشود. این مشکل آموزش و پرورش است که معلم قرآن تربیت نکرده است.
قصریزاده: یک سؤال اینجا مطرح کنیم. شاید طوفان فکری ایجاد شود و این تلاقی افکار به ما کمک کند و قشنگتر به نتیجه برسیم. ما در حال انحراف از یک مسیر اصلی هستیم و آن چیست؟ استاد موسویبلده، استاد بنده هستند و حق زیادی بر گردنم دارند، خودم را مدیونشان میدانم ولی چون اختلاف نظر تخصصی است، صحبتهایی را میگویم.
هدف از قرائت قرآن چیست؟ این سؤال اصلی من است، همان روایتی که خواندم میتواند مؤیدش باشد، فرض بگیرید قرآن را به لهجه ترکی میخوانم ولی اعرابهایش را درست میخوانم و تلاشم را میکنم و استادم هم به من همینطور یاد داده است. آیا این اصل قرائت قرآن را محقق نمیکند؟ اگر نتوانیم به این سؤال پاسخ دهیم، قطعاً در این دایره و گرداب گیر میکنیم.
مجری ـ منظورتان این است که در نهایت میخواهیم به آن فهم برسیم؟
قصریزاده: بالاتر، عجین شدن و در وجودمان نشستن. همین که استادمان فرمودند. اگر انگلیسی را با لهجه فارسی حرف بزنم، به راحتی مشکلم را حل میکنم و به هدفم میرسم، فارسی هم میگویم، او میفهمد، به من میخندند ولی منظورم را رساندهام، تازه این بین دو بشر است. به قول استاد شما دارید کلام وحی را میخوانید، کلام خداست، خدای باریتعالی فرموده، خدایی که آگاه به قلوب است، دلم را میداند، میداند من که قرآن میخوانم یک فارسزبان هستم. چون به قرآن ارادت دارم میخواهم بخوانم. حالا اصلاً انگیزه ندارم عربی بخوانم، این چه منعی دارد؟ به این سؤال پاسخ دهیم.
شاهد مثالم چیست؟ خدا انشاءالله توفیق دهد ما هم مثل شهدای عزیزمان شویم و بتوانیم به آن مدارج برسیم. این شهدای عزیز ما قرآن میخواندند، شاید امثال من حقیر هم 600 غلط از اینها میگرفتیم، من صدای شهید خرازی را در رادیو پخش کردم، معلوم است در عملیات هم هست، بدون لهجه میگوید: «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» پس استاد موسوی عزیز، الان همه معانی به هم خورد، عینها را عین نگفت، گاهی همزههایش را درست نگفت، تغلیظ لام لفظ جلاله نداشت، عربی نخواند و اعرابهایش درست نبود.
سیف: چون فصیح نبود.
قصریزاده: آفرین، چون فصیح نبود، ولی نتیجهاش چه شد؟ به این توجه کنید ما میآییم در نشانی غلط قرار میگیریم، ما را به ناکجاآباد میبرد، ما در دایرهای میافتیم که هدف از قرائت و نزول قرآن این نبوده است. کمی هم به موضوع اینطور نگاه کنیم. ما جزئینگر شدهایم و به یک نقطه توجه کردهایم. ببینید معمولاً مخالفتها از چه سمت و سویی است؟ از سمت و سویی که یک مقدار تعصبات ویژه قشری، صنفی یا حرفهای وجود دارد؛ و الا اگر بحث معنویت و حقیقت و محتوای قرآن باشد، اصلاً فقط تقوا مطرح میشود و همه اینها کنار میرود، منتهی باید به آن تقوا برسیم، حالا با چه میرسی؟ با آن اصولی که دین به تو گفته است. اول اینکه دین به تو واجب نکرده، همانطور که اگر قرآن را اشتباه بخوانیم به قول استاد امکان دارد اصلاً بخندند و عوضی ترجمه شود، آن یک بحث است، ولی خداوند که میداند من دارم قرآن میخوانم و هدفم این است که تقرب پیدا کنم، با قرآن مأنوس باشم.
پیرزن و پیرمردهای ما، همانهایی که ما همهمان مدیونشان هستیم، کدامشان اینطور قرآن میخواندند؟ حتی اگر اصلاً لج میکردند که نمیخواهم اینطور بخوانم، میخواهم ساده بخوانم، ولی میخواهم قرآن بخوانم. ببینید نتیجهاش چه میشود؟ ما راه را اشتباه میرویم. ما باید حتماً نقطه قله را نشان دهیم، بگوییم قله این است کما اینکه گفتم ما در رسانه همین کار را میکنیم. بهترین خواندنها و زیباترین و تأثیرگذارترین خواندنها اینهاست، ولی بدانید این قلهها دامنه دارند، اصلاً سلسله جبال بخواهد بدون دامنه تعریف نمیشود، نمیشود که فقط قله باشد، تعریف ندارد، فقط قله است، این دامنه کجاست؟ کی هستند؟ همین مردم هستند، همینهایی هستند که نمیتوانند راحت قرآن بخوانند و سختشان است، حالا استاد فرمودند به بندرعباس رفته بودند، اینها مخاطب خاص حساب میشوند مثل اینکه خود من کلاس دارم و میآیند، اگر به آنها نگویی شاید انتقاد هم بکنند.
موسویبلده: دانشآموزی که معلمش سر کلاس رفته بود، با یک واسطه مخاطب من بود، مخاطبمان دانشآموز بود.
قصریزاده: جناب استاد عزیز، شما همین را با معلمی خوب خودتان تسری بدهید و بازگشتش را ببینید چطور است؟ ما یک واقعیت داریم که نمیتوانیم آن را کتمان کنیم، ببینید اصلاً عکسالعمل خانوادهها چگونه میشود؟ پس شما باید یک کار فرهنگی کنید که مردم بپذیرند.
به کشور ترکیه برای تبلیغ رفته بودم، اصلاً ترکی بلد نیستم، آنجا با مترجمم باید عربی حرف میزدم بعد او به ترکی ترجمه میکرد، یک بار من داشتم با او صحبت میکردم، یک نفر ترک دیگر آنجا بود که در عربستان درس خوانده بود، از من پرسید که شما در کشور عربستان سعودی درس خواندهاید؟ آنجا دوره دیدهاید؟ گفتم نه، به برکت قرائت قرآن، عربی صحبت میکنم و میتوانم لهجه پیدا کنم، من آنجا درس نخواندم. آن شخص فکر میکرد من آنجا رفته و دوره دیدهام، آنها فضایی ایجاد میکنند و آموزشهایشان به آن طریق انجام میشود، و در نهایت این فضا پذیرفته میشود، نکته ما اینجاست.
الان در جامعهای زندگی میکنیم که اگر تأکید بر عربیخواندن قرآن کنیم ریزش پیدا میکنند. وظیفهام به عنوان کسی که در رسانه رادیو قرآن هستم، این است که عموم مردم را با این شیوه جذب کنم. بله، نقطه ایدهآل ما این است، فضا بدهیم مضافاً اینکه ما هم دلیل عقلی و هم نقلی در این زمینه داریم، من روایاتش و فقهیاش را هم گفتم، بحثهای آموزشیاش هم که بحث و مطرح شد، حالا اینکه ما چطور آموزش دهیم یک بحث دیگر است.
مجری ـ فکر میکنم استاد سیف بتوانند بیشتر این موضوع را تبیین کنند. استاد نظر شما چیست؟
سیف: ببینید استاد، بحث در حال پراکندگی است و وارد وادیهای مختلفی میشویم. بحث آموزش، روش تدریس، حدود و ثغور آموزش، کدام واجب است، کدام مستحب؟ از کجا شروع کنیم. یک بحث موضوعی منطقی مشخصی نیست که آدم شفاف نتیجه بگیرد. نظر اساتید روی چشمم است، اما ما خیلی با هم گفتوگو نمیکنیم. ما اگر با هم گفتوگو کنیم خیلی از ابهامات روشن میشود.
شاید خلاف نظر استاد موسوی نظر بدهم، خب چه میشود؟ کسی که نظر ما را میشنود میگوید یکی شرق و یکی هم غرب میرود، اما اگر من با اساتید موسویبلده، یاریگل و قصریزاده گفتوگو کنم، تکلیف روشن و شفاف میشود و اصلاً ما اختلاف نظر نخواهیم داشت. چون گفتوگو نمیکنیم و گفتوگوی موضوعی هم نمیکنیم اینطور است. من یک نکته را بگویم، بعضی وقتها میگوییم صفر، بعضی وقتها میگوییم صد. صفر است یا صد؟ مثلاً استاد قصریزاده میگویند صفر، استاد موسویبلده میگویند صد. قرآن میگوید قضیه نسبی است، «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا»، (بقره/286) من قرآن را با صحت قرائت میخوانم، ما درست خواندن، زیبا خواندن و فصیح خواندن داریم، تکلیف اینها را باید روشن کنیم، به نظرم الان مخلوط است، مرز ندارد، اینکه ما کسره و فتحه را چگونه در عربی بخوانیم، اینها اصل خواندن نیست. این صحت قرائت نیست، اینها لهجه و فصاحت و زیباییهای قرائت است. ما در دیکته باید صابون را باید با صاد بنویسیم، اما در خوشنویسی باید آن را زیبا بنویسیم، این دو بحث جداست که آنها را مخلوط کردهایم، اگر اینطور باشد به نتیجه خوبی نمیرسیم.
قرآن به ما یاد داده که حرفهایمان مستدل باشد، آیه یعنی دلیل، برهان، سلطان، حجت و بینه، سرتاسر قرآن این اصطلاحات تکرار میشود، یعنی ما با حجت و دلیل باید گفتوگو کنیم، ما گفتوگو نمیکنیم. من با اساتید درباره این موضوع گفتوگو نکردم.
قصریزاده: همین گفتوگوست.
سیف: نه، آنهایی که در حوزه علمیه و در مجامع هستند بله، گوش میدهند و از اساتید دوره دیده در عربستان و پاکستانشان پیروی میکنند. بنده به هند رفتم. آنجا در یک مدرسه علمیه دیدم که همه طلبهها عربی حرف میزنند، بعد سراغ استاد اصلیشان رفتم و قشنگ با او عربی حرف زدم، پرسیدم شما کجا دوره دیدهای؟ گفت شش ماه در ریاض و بعد هم دورههای متعددی دیدهام.
به اصل مطلب برگردیم اولاً اینکه باید با اساتید گفتوگوی موضوعی کنیم نه مخلوط، مطالب و آموزش یک بحث است. به نظرم الان مرز صحت قرائت از تجوید، تفکیک شده نیست، صحت قرائت یعنی آنچه که در معنا دخیل است، ببینید اگر ما فتحه را به کسره تبدیل کنیم معنا تغییر میکند. عالَمین یعنی مردم، عالِمین یعنی دانشمندان، دو تا معنا میدهد. همینطور تابَ یعنی توبه کرد، طاب یعنی نیکو شد. علیم یعنی دانا، الیم یعنی دردناک، باز هم دو معنای مختلف است. یا مثلاً جملهها را مخلوط کنیم.
اینها صحت قرائت است، صحت قرائت سه چیز است؛ اینکه روخوانیمان درست باشد، فرصت نیست دقیقاً روخوانی را معرفی کنم، اینکه ظاهر خط را درست بخوانیم، دوم اینکه حروف مشابه در فارسی را در حد تشخیص نه در حد فصاحت تفکیک کنیم، عین از الف فرق کند، سوم هم جمله است. جمله منعقد شود، اگر یک کلمه از این جمله را به کلمه دیگری از آن جمله بچسبانم مخلوط میشود. نقض غرض میشود و عکس معنای آیه را میدهد. بنابر این ما مرز صحت قرائت و تجوید را تفکیک کنیم، ادلهاش بماند. قطعاً صحت قرائت به نظر همه مراجع ضروری و در نماز واجب است، اما در حد استطاعت. حدیثی که استاد قصریزاده خواندند برای این است که من به دنبال یادگیری رفتهام، اما به قول استاد یاریگل تواناییاش را ندارم. ببینید من به نیت عین میخوانم اما یک چیز دیگر به گوش میرسد، فرمود ملائکه این را برایتان درست ثبت میکنند، چون تو نیتت «عین» صحیح بود من به اندازه استطاعتم این کار را کردم.
در تأیید فرمایش استاد موسویبلده، همه ما باید قرائت معتبر را استماع کنیم، گوش بدهیم و تبعیت کنیم. من به فصاحت و تجوید تعصب دارم اما من وقتی صحبت میکنم درستخوانی بدون تکلف میکنم. بله اما وقتی میخواهم تلاوت رسمی، مجود و تحقیق تلاوت کنم همه اینها را رعایت میکنم. فشار اینکه حتماً صد درصد فصیح باشد صفر یا صد را من قائل نیستم. من میگویم قرآن به ما گفته «يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ»(بقره/185) برای تأکید مطلب عکسش را هم گفته «وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ»(بقره/185). یکی از بدیهیات در آموزش، آموزش از آسان به سخت و از معلوم به مجهول است، یعنی من از فارسیای که بلدم شروع میکنم و به سراغ عربی میروم. یکی از برکات زبان فارسی این است که الفبایش با قرآن مشترک است. همه علما و مراجع اینطور میخوانند و همه هم میگویند درست و صحیح است. چرا؟ چون من « َ ِ ُ» و حروف را تغییر ندادم، اما زیبا و فصیح نخواندم. حداقل را خواندم. تا سقف یک فاصله بلندی است، شایسته است به «صَلوا کما رَأَیتُمُونِی أُصَلی» عمل کنیم و بنا به وسعمان مثل ائمه(ع)، امیرالمؤمنین(ع) و پیامبر اکرم(ص) نماز بخوانیم.
اصرارم این است که صحیح بخوانم، اما در مقام ترتیل و تحقیق و تلاوت رسمی، بله پایبندم و رعایت میکنم، میخواستم بگویم مرز صحت و تجوید را روشن کنیم. پیامبر اکرم(ص) از همه زیباتر میخواند و او اسوه ماست، منتهی من مطابق ظرفیت و استطاعتم 10 درصد میتوانم، استاد قصریزاده 90 درصد میتواند. عزیزان صفر و صد نکنید. منتهی یک مرز وجوب داریم، منظورم وجوب آموزشی است نه وجوب فقهی. من اصلاً به خودم اجازه نمیدهم که حکم فقهی صادر کنم چون بنده فقیه نیستم، «وضع الشيء فى غير موضعه» باید فقیه فتوا بدهد.
من تخصص علم قرائت و روش تدریس آموزش قرآن را بیان میکنم. همانطور که دوستان اشاره کردند، پیامبر(ص) از همه فصیحتر، زیباتر و کاملتر میخواندند. امیرالمؤمنین(ع) نیز همینطور، هنگامی که حضرت علی(ع) به حق خلیفه شد و حقش به او باز گردانده شد، اولین نمازی که اقامه فرمودند، اصحاب پیغمبر(ص) احساساتی شدند و گفتند ما دوباره صدای پیغمبر(ص) را شنیدیم. این یعنی چه؟ یعنی دقیقترین کسی که بر سیره پیامبر(ص) تلاوت کرد امیرالمؤمنین(ع) است. اینها در تاریخ است، ما همه تاریخ را در رابطه با موضوعمان تمام قد ببینیم. تفکیک، تقسیمبندی و مرزها را روشن کنیم تا بتوانیم به یک قضاوت معقول برسیم. همه چیز را با هم به صورت کلی قضاوت کنیم، خلط مبحث نتیجه خوبی نمیدهد. ببخشید تیز و تند حرف زدم، طلبگی بود، هر جا اشتباه کردم حرفم را پس میگیرم چون قرآن به من یاد داده که حرفم را پس بگیرم. قرآن در سوره سبأ میفرماید: «وَإِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلَى هُدًى أَوْ فِی ضَلَالٍ مُبِينٍ؛ بگو كيست كه شما را از آسمانها و زمين روزى مىدهد بگو خدا و در حقيقت يا ما يا شما بر هدايت يا گمراهى آشكاريم»(سبأ/24).
از کجا بفهمیم درست یا اشتباه میگوییم؟ «هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ»، برهان و حجت بیاوریم، ما باید دلیل روشن و شفاف ارائه کنیم. ما باید یک سواد عمومی قرآن برای مبتدیها و عموم مردم جامعه تعریف کنیم و سواد حرفهای تخصصی را هم تفکیک کنیم. مخلوط نشود. خوب است با اساتید حاضر سر کلاس ابتدایی و متوسطه برویم و دانشآموزان برایمان بخوانند، نگوییم با یک واسطه و دو واسطه. با هم سر کلاس برویم و ببینیم دانشآموزان چطور میخوانند. پنج دقیقه درس بدهیم و بعد ببینیم چه اتفاقی میافتد. تجربه، محک عینی و شهودی بزرگترین برهان است. عموم دانشآموزان باید با زبان فارسی وارد قرآن بشوند یعنی فارسی میگوییم. همین که ما تشدیدها را درست بگوییم و ح هم ه نباشد و ... صحت قرائت محقق شده است. صداهای کوتاه و کشیده را هم آمیخته نکنیم، اما اینکه با لهجه بگوییم تکلیف «ما لا یطاق» است که یک قاعده فقهی و اشتباه استراتژیک است. ما از ابتدا 100 درصد فصیح را گوش بدهیم و با گوش کاملاً یاد بگیریم. اما اینکه از ابتدای آموزش بگویم نگویید «عه» بگویید «ای»، من اصلاً معتقد به این نیستم و به نظرم اشتباه محض است. بگذاریم دانشآموز با سادهترین و خلاصهترین قواعد آموزشی وارد حلقه آموزش شود و شروع یادگیریاش با سادهترینها زده شود. بعد قدم به قدم به سمت فصاحتی که استاد موسویبلده فرمودند، ببرید.
یاریگل: من چون در جلسه استاد موسوی حضور داشتم و روش تدریس ایشان را دیدهام، میگویم. این فرمایش استاد را قبول دارم که فرمودند ما تا سقف فاصله زیادی داریم. بله، بیاییم یک امت وسط شویم، نه اینکه نوک قله را در نظر بگیریم نه بگوییم صرفاً فارسی. استاد فرمودند که از ابتدا به کودکان لهجه عربی را آموزش دهیم، من کاملاً موافقم. تا الان این را نداشتهایم اما از الان به بعد داشته باشیم. صحبتم این است. نگویید از آموزش و پرورش حرف نزنیم، اتفاقاً مشکل اساسی را در آموزش و پرورش میدانم، نه در جلسات مساجد و جاهای دیگر. کودک تازه وارد مدرسه شده و با جو همکلاسیها و آموزش و خواندن قرآن آشنا شده، بعد معلم بیاید به او آموزشهای سختی را بدهد، من با این هم مخالف هستم. فرمایش استاد موسوی کاملاً درست است که از اول استاد عربی بگوید اما آن استاد هم باید اهل این کار باشد که فعلاً چنین چیزی نیست.
سیف: استاد یاریگل 99 درصد معلمهای ما ـ البته خودم هم معلم کوچکی هستم ـ درست خواندن قرآن را نمیدانند تجوید که پیشکش است. شایسته است ما یک نهضت ملی جدی برای تربیت معلم داشته باشیم. معلم فصیح ارائه کند و اصلاً قاعده نگوییم، فقط فصیح ارائه کند، دانشآموزان به پیروی از معلم، از پایه درست یاد میگیرند و بالا میآیند.
قصریزاده: من در صحبتهای قبلی یک سؤال مطرح کردم، میخواهم یک سؤال دیگر هم به آن اضافه کنم، البته جایش اینجا نیست که به این دو سؤال پاسخ داده شود، ولی حتماً روی این دو سؤال کار کنید، این جهت شما را در پیگیری موضوع درست میکند. سؤال اولم این است که هدف از قرائت قرآن چیست؟ همه این بحثها که داریم، عربی بخوانیم نخوانیم، فصیح بخوانیم، چطور آموزش دهیم، روی این کار کنیم. هدف اصلی این است، مابقی در ادامه آن هستند. اگر من ندانم که برای چه درس میخوانم امکان دارد به هدف اصلیام نرسم. بعد برای هر کدام از عوامل ضریب قائل شوم؛ کما اینکه در دانشگاه هم همینگونه است، 2 واحدی، 3 و 4 واحدی. اگر هدف از قرائت قرآن مشخص شود آن وقت میدانیم که ساده بخوانیم چه نتیجهای میگیریم یا نمیگیریم، تجربه نشان داده و روایات هم چنین چیزی میگویند. آیا اگر عربی بخوانم من مؤمن میشوم؟ یا اگر خیلی قشنگ قرآن بخوانم و با صوت و لحن عالی و زیبا به حدی که حتی مردم گریه کنند من آدم مؤمنی شدهام؟ و ایمان من روی دیگران تأثیر گذاشته؟ اصلاً هدف از قرائت قرآن چیست؟ آیا آنهایی که به مراتب اعلای اخلاقی، رفتاری و اعتقادی رسیدند و توانستند هم برای خودشان و هم برای جامعهشان مؤثر باشند، قرآن را فصیح میخواندند؟ این سؤالات ذیل آن سؤال هدف میآید. اگر هدف را روشن کنید به راحتی برای اینها ضریب قائل میشوید.
سیف: در تأیید فرمایش شما استاد قصریزاده، اولین معلم من مرحوم پدرم میفرمودند که قاری قرآن اگر نفهمد چه میخواند قاری نیست. این مهم است، نکتهای که استاد قصریزاده فرمودند.
قصریزاده: در این مباحث هدف روشن شود، بعد قرائت قرآن را در ذیل آن تعریف کنید. سؤال دوم که به نظرم خیلی سؤال مهمی است و در لابهلای صحبتهایم به آن اشاره کردم این است که چرا قرائت قرآن برای امت واجب نشد، الا نماز؟ این حکم همه علماست. هیچ فقیهی نگفته قرائت قرآن واجب است.
سیف: وارد فقه نشویم.
قصریزاده: مگر کسی هست که گفته باشد.
سیف: بله
قصریزاده: من نشنیدهام. اولین بار است میشنوم. حداقل اطلاعاتی که بنده دارم. یکی از سؤالات این باشد، از علما و فقها بپرسید. آیا خواندن قرائت قرآن واجب است؟ خوب است نظر فقهیاش را بدانیم؟ حداقل آنچه به ما گفتهاند، همه کسانی که از آنها تقلید کردیم و مجتهد بودند و ما مقلد آنها بودم، آنها چنین چیزی به ما واجب نکردند. در قرآن هم صراحتا و مستقیماً چنین چیزی به ما واجب نشده، اما به پیامبر(ص) شده است. به نظرم فقط برای اینکه مردم به مشقت نیفتند، مثل مسواک که اینقدر توصیه شده که انگار واجب است اما چرا واجب نکردند؟
سیف: اینها باز استدلال برای حکم فقهی است.
قصریزاده: نظر خودم را میگویم من که نگفتم فقیه هستم. اشاره نشده و واجب نکردند که حتماً باید هر روز قرآن بخوانید و اگر نخوانید مثل نماز و واجبات دیگر است، چنین چیزی نیامده، اگر آمده حتماً اینجا بحث کنید و اتفاقاً این در روشنگری اینکه چرا قرآن واجب نشده، خیلی خوب است. اگر این سؤال روشن شود، بعد در آموزش، انتخابهایمان و هدفهایمان خیلی راحتتر هدفگذاری میکنیم و به نتیجه میرسیم.
یاریگل: من فرمایش استاد موسوی را قبول کردم و نتیجهاش این است که به آن امت وسط میرسیم. چطور؟ وقتی که از ابتدا واقعاً معلمهایمان، روشهایشان و استادیشان را ساختیم. در ژاپن بهترین معلمها، معلمهای پایه ابتدایی هستند، بیشترین حقوق را هم به آنها میدهند، حتی از استاد دانشگاه هم بیشتر حقوق میگیرند، چرا؟ به این دلیل که پای تخته درس نمیدهند، آموزش عملی است و در واقع بازی میکنند. همانطور که استاد فرمودند اتفاقاً با این جمله کاملاً موافق هستم که از اول معلمها اینگونه درس بدهند، اما در همان حیطه هم فکر نکنیم صد درصد جواب میدهد، بنده معتقدم که به هیچ وجه صد درصد جواب نمیدهد اما کارمان را انجام دهیم، اینگونه آمار قاریانمان بیشتر میشود.
موسویبلده: من که آن جمله را گفتم، در عین حال اگر جای آقای قصریزاده در رادیو قرآن باشم، کاری را میکنم که الان آنها میکنند. به مردم میگویم که بیایید زنگ بزنید فارسی که هیچ، اصلاً غلط هم بخوانید، به خاطر اینکه فقط بیایند. نگفتم هر کسی میآید به شرطی بیاید که با عربی شروع کند، اگر عربی شروع نمیکنی پس برو بیرون، نه، کاری هم که در رادیو قرآن میکنند درست است، به مردم بگوییم بیایید ولو فارسی یا حتی غلط بخوانید.
قصریزاده: البته اگر غلط بخوانند، تذکر داده میشود.
سیف: عمداً که غلط نمیخوانند. استاد موسوی تأیید فرمایش شماست، او که عمداً غلط نمیخواند، اشتباه میکند منظورم این است تعمداً غلط نمیخواند.
موسویبلده: کار رادیو قرآن جذب مردم است. حالا که به کلاسمان آمدند حرکات و لهجهها را کار کنیم که خوششان بیاید. از نظر فنی هم نمیگویم که از روز اول مباحث دشوار را برایشان مطرح کنیم. امتحان کردیم و اصلاً در مؤسسه ما روش همین است. منظورم این بود. بعد تلاش میکنیم آنها را تدریجاً بالا ببریم. در مؤسسه خودمان به این نتیجه رسیدهایم که کلاسهای روخوانی را جمع کنیم، کمااینکه به قول شما هیچ کدام از ما کلاس روخوانی نرفتهایم. ما میخواهیم برای کسی که برای روخوانی آمده، کلاسهای قرائت فراز از عبدالباسط، غلوش و ... بگذاریم. تکلیف بدهیم که برو در خانه اینها را کار کن و بیا اینجا بخوان. کودکان وقتی اینطور یاد میگیرند خوششان میآید، خود ما به همین شکل قاری شدیم. ما « َ ِ ُ» یاد نگرفتیم.
گفتوگو از جواد نصیری
انتهای پیام