به گزارش ایکنا، جلسه تفسیر روایی قرآن کریم، توسط آیتالله علیاکبر سیفی مازندرانی، از اساتید درس خارج حوزه علمیه قم، روز گذشته 20 اسفندماه در مدرسه فیضیه برگزار شد.
در این جلسه آیه ۴۹ سوره بقره مورد بررسی قرار گرفت. خداوند در این آیه میفرماید: «وَإِذْ نَجَّيْنَاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ وَفِي ذَلِكُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ؛ و (به یاد آرید) هنگامی که شما را از ستم فرعونیان نجات دادیم که از آنها سخت در شکنجه بودید، (به حدّی که) پسران شما را کشته و زنانتان را زنده نگاه میداشتند، و آن بلا و امتحانی بزرگ بود که خدا شما را بدان میآزمود».
در ادامه گزیده مباحث این جلسه را میخوانید؛
بحث ما در روایات آیه 49 سوره بقره بود. در روایتی از امام صادق(ع) میخوانیم: «إِنَّ یُوسُفَ بْنَ یَعْقُوبَ(ع) حِینَ حَضَرَتْهُ الْوَفَاهْ جَمَعَ آلَ یَعْقُوبَ وَ هُمْ ثَمَانُونَ رَجُلًا فَقَالَ: إِنَّ هَؤُلَاءِ الْقِبْطَ سَیَظْهَرُونَ عَلَیْکُمْ وَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ» معنای روایت این است که هنگامیکه وفات یوسف، پسر یعقوب(ع) فرارسید، خاندان یعقوب(ع) را که بالغ بر هشتاد نفر بودند گردآورد و گفت: «این قبطیان به زودی بر شما پیروز شده و بدترین عذاب را به شما خواهند چشاند».
در ادامه روایت آمده است: «إِنَّمَا یُنَجِّیکُمُ اللَّهُ مِنْ أَیْدِیهِمْ بِرَجُلٍ مِنْ وُلْدِ لَاوَی بْنِ یَعْقُوبَ اسْمُهُ مُوسَیبْنُعِمْرَانَ غُلَامٌ طَوِیلٌ جَعْدٌ آدَمُ فَجَعَلَ الرَّجُلُ مِنْ بَنِیإِسْرَائِیلَ یُسَمِّی ابْنَهُ عِمْرَانَ وَ یُسَمِّی عِمْرَانُ ابْنَهُ مُوسَی(ع)» یعنی خداوند نجات شما را به دست مردی از فرزندان لاویبنیعقوب(ع) به نام موسیبنعمران(ع)، قرار داده است. او جوانی بلندقامت با گیسوانی مجعّد و گندمگون است. پس بنیاسرائیل شروع کردند به اینکه [در هنگام تولّد فرزندشان] نام او را عمران بنهند و عمران نیز نام فرزندش را موسی گذاشت.
حاصل روایت این است که یوسف این مطلب را در حال احتضار به اصحابش منتقل کرد. وقتی یوسف وصیت کرد، این خبر بین بنی اسرائیل پخش شد، هر کس میآمد نام فرزند خودش را عمران و نام فرزند عمران را موسی میگذاشت و ادعای نبوت میکرد. شیخ صدوق در ذیل روایت، این روایت از امام باقر(ع) را نقل کرده است که قبل از بعثت موسی(ع) بر قوم بنی اسرائیل پنجاه نفر دروغگو خودشان را موسیبنعمران معرفی کرده بودند، این موضوع به گوش فرعون رسید که مردم خودشان را برای رسیدن موسی(ع) آماده میکنند و مردم را تحریک میکنند. کاهنان و ساحرانش به او گفتند: که دین و حکومتت به دست این کودکی که امسال در بین قوم بنی اسرائیل متولد میشود از بین میرود. پس زنان قابله را نزد زنان بنی اسرائیل فرستاد و به آنها گفت: که امسال هر بچهای متولد میشود باید کشته شود. یک زن را نیز به نزد مادر موسی(ع) فرستاد.
هنگامی که قوم بنی اسرائیل این وضع را دیدند گفتند: اگر بچههای ما کشته شوند و زنان را بگیرند همه ما نابود میشویم و چیزی از ما باقی نمیماند. پس بیایید تا با زنانمان نزدیکی نکنیم. عمران پدر موسی(ع) گفت: نه، با آنها نزدیکی کنید چون امر خداوند واقع میشود هرچند که مشرکان از آن کراهت داشته باشند، پروردگارا، هرکس این کار را بر خودش حرام کند من آن را حرام نمیکنم و هرکس این کار را انجام ندهد من آن را انجام میدهم. پس با مادر موسی(ع) نزدیکی کرد. سپس زنش باردار شد سپس فرعون زن قابلهای را به نزد مادر موسی(ع) فرستاد تا از او مراقبت کند که هرجا برود با او باشد، هنگامی که مادر موسی(ع) وضع حمل کرد آن زن قابله محبّت موسی(ع) در دلش افتاد و حجّتهای خداوند بر خلقش این چنین است.
آن زن به مادر موسی(ع) گفت: ای دخترم، چرا رنگت زرد شده؟ گفت: مرا سرزنش نکن چون اگر بچهام به دنیا بیاید، او را از من میگیرند و میکشند. گفت: ناراحت نشو، من این جریان را مخفی میکنم؛ اما او باورش نشد. هنگامی که موسی(ع) متولد شد آن زن موسی(ع) را گرفت و او را بوسید، و گفت: «ماشاالله». و به او گفت: مگر به تو نگفتم که این راز را پیش خودم نگه میدارم. سپس موسی(ع) را برداشت و او را داخل صندوقخانه کرد و کارش را درست کرد، سپس به نزد نگهبانانی که در جلوی در بودند آمد و گفت: برگردید، چند تکه خون از او خارج شد. هنگامی که مادرش به خاطر صدا نگران بود، خداوند به او الهام کرد که: صندوقچهای درست کن و او را در آن قرار بده سپس شبانه او را از خانه خارج کن و به رود نیل بیانداز. سپس او را در صندوقچه گذاشت و او را به دریا انداخت.
این روایت دو دلالت دارد؛ یکی اینکه پیش از تولد حضرت موسی، پنجاه نفر مدعی پیامبری شدند. نکته دیگر اینکه مادر موسی غصه میخورد ولی به لطف خداوند، قابله نسبت به او ترحم کرد و ایشان را تسلی داد. این روایاتی بود که در تفسیر این آیه خواندیم تا در جلسات بعد آیات بعدی را بخوانیم.
انتهای پیام