شریعتی معتقد است که این «دو دین اصلی» اساساً دو قرائت اساسی هستند که در یک دین یافت میشوند. یک شکل طرفدار وضع موجود است، به این معنا که بقای خود را در وضعیت موجود میبیند. این دین، دنیوی است؛ هر نوع انقلاب را رد میکند. از این جهت که اقتدارش نهادینه شده است، این دین سعی میکند که وضعیت اجتماعی موجود را توجیه و حفظ کند؛ این مذهب طبقه حاکم است. این چنین دینی در دست تودهها، چنانکه مارکس میگوید: افیون تودههاست.
شریعتی میگوید مردم در شرایط تخدیر شده، در برابر ظلم، سختیها، بدبختیها و نادانیهای خود، تسلیم میشوند؛ آنها احساس میکنند در برابر سرنوشت ننگینی که خود و اجدادشان داشتند محکوم به پذیرش هستند. شریعتی در مقابل این شکل از مذهب طبقاتی حاکم، نوع دیگری از اسلام را که دارای وجدان اجتماعی فعال است مطرح میکند. او در کتاب اسلامشناسی خود آورده است اینکه بگوییم باید به اسلام برگردیم کافی نیست. باید مشخص کنیم کدام اسلام؛ اسلام ابوذر غفاری یا حکومت مروانی. هر دو را اسلام مینامند، اما تفاوت زیادی بین آنها وجود دارد. یکی اسلام کاخنشینان و حاکمان است، دیگری اسلام مردم و استثمارشدگان و فقرا است. علاوه بر این، درست نیست که بگوییم باید در مورد فقرا نگران بود. حاکمان ظالم هم همین را میگفتند. اسلام واقعی چیزی بیش از «دغدغه» است. مؤمن را به مبارزه برای عدالت و برابری و رفع فقر سفارش میکند.
از دیدگاه شریعتی، در برابر صورت محافظهکارانه و مشرکانه از دین، دین نبوی قرار دارد که ذاتاً نافی وضع موجود است. به دنبال تغییر انقلابی است. روح عصیانگر انبیاء در برابر ظلم را نشان میدهد. شریعتی منتقد ساختار اجتماعی حاکم است و با همه اشکال دین افیونی مخالف است. از نظر شریعتی، نقش مؤمن واقعی که پیرو یگانگی خداوند است، آشکار ساختن شرک است که در پس حجاب توحید نهفته است. او مینویسد: مؤمن باید بتواند دین شرکآمیز را در زیر نقاب فریبکارانه توحید ظاهری تشخیص دهد و این پوشش نفاق را به هر شکلی که هست در سراسر جهان بزداید. بنابراین شریعتی معتقد است که دین باید خودانتقادگر باشد و بخواهد به درون خود نگاه کند تا خود را از آلودگی ارتجاع، ستمگری و بتپرستی پاک کند. او این تصویر را در چهره برخی روحانیون میدید که حاضر به همراهی با هموطنان ایرانی خود در مبارزه با شاه نبودند. از نظر شریعتی، تنها راه وفاداری به دین اصیل و رهاییبخش حضرت محمد(ص)، مبارزه با بتپرستی مدرن بود که توسط ارتجاع سرمایهداری، سلطنت و امپریالیسم ایجاد شده بود که از مقام، پول، امتیاز و قدرت، بتهای دروغین میساختند.
اگرچه او برخی مفاهیم غربی را به کار گرفت، اما تفکر غربی را بدون انتقاد نپذیرفت، بلکه آگاهانه آنچه را که به نظرش نادرست بود یا در ایران قابل اجرا نبود، کنار گذاشت و در عین حال آنچه را که حقیقت و قابل اجرا میدانست حفظ کرد. به این معنا، شریعتی از برخی اندیشههای رهاییبخش متفکران غربی برای احیای روحیه انقلابی اسلامی کمک گرفت.
علی شریعتی اگرچه در غرب چندان شناخته شده نیست، با این حال یکی از تأثیرگذارترین روشنفکران قرن بیستم ایران بود. او نماینده کسانی بود که میخواستند اسلامی بسازند که هم مدرن و هم متعهد به حفظ اصول اساسی اسلام باشد. امروز متأسفانه برخی جریانات رادیکال همچون سازمانهای تروریستی القاعده و داعش، قرائت اصیل از اسلام را تحت تأثیر قرار دادهاند. آنها به ارزشهای اساسی اسلام یعنی صلح(سلام) و عدالت توجهی ندارند. برخلاف این گروههای تروریستی، شریعتی بیانگر قرائت دیگری از اسلام اولیه است که هدف آن احیای سنت اولیه اسلامی، به ویژه تعهد آن به فقرا، مستضعفان، و کوخنشینان بوده است. بنابراین نگاه شریعتی به گذشته همواره در خدمت آینده بود. او با آمیختن مفهوم توحید و عدالت اجتماعی که مخالفت سازشناپذیر او با امپریالیسم را توجیه میکند، رسالت پیامبر اسلام برای براندازی بیعدالتیهای زمانه را یادآوری میکند.
شریعتی معتقد بود که مردم تحت ستم باید ریشهها و هویت فرهنگی و دینی خود را از نو کشف کنند و به آنها بازگردند، زیرا این منابع اصیل، اساس مقاومت در برابر هژمونی فرهنگی، سیاسی و اقتصادی غرب خواهد بود.
انتهای پیام