میان اهالی رسانه و مطبوعات سخن از «گفتوگو، نقد و نقدپذیری» سخنی آشناست؛ در این میان، یکی از آشناترین نامها «هادی خانیکی» است. او که به «چریک گفتوگو» مشهور است، عمری در حوزه گفتوگو پای درس بزرگان این رشته خوانده، نوشته و پژوهش کرده است، سخنانش در باب ضرورت گفتوگو و نقادی بویِ خوش تجربه و دغدغه میدهد. خانیکی توسعه و خوشبختیِ جوامع و راهِ خروج از تنگناها و بحرانهای اجتماعی را صرفاً از مسیر گفتوگو ممکن میداند.
خانیکی از اساتید برجسته حوزه ارتباطات و استادتمام دانشگاه علامه طباطبایی است و آثار بسیاری را درباره موضوعات مختلف از جمله گفتوگو به جهان انسانی تقدیم کرده است؛ از این تألیفات میتوان به کتب «در جهان گفتوگو»، «امید اجتماعی»، «اندیشه پیشرفت و تحولات جدید جامعه ایران» و «قدرت جامعه مدنی و مطبوعات» اشاره کرد.
نبود گفتوگو در جامعه درد است و بیننده فهیم این خلأ، دردمند خواهد بود و خانیکی از جمله دردمندان این خیل است. شاهد دردمند آلام جامعه بودن همین بس که با وجود اینکه او چند سالی با بیماری سرطان پنجه در پنجه انداخته بود، قلم نینداخت و در دوران درمان نیز هم نوشتن از دغدغههای اجتماعی برایش از هر چیزی مهمتر بود. همین روحیه سبب شد تا او چو سرو استوار بماند و خم به ابرو نیاورد و سرطان را شکست دهد.
اگر جامعه را تَن در نظر بگیریم، مشکلات حاد این جامعه مانند بیماری سختی است که باید درمان شوند. از این رو به نیکی میتوان از خانیکی آموخت که باید بر بیماریهای سخت فائق آمد و دردها و مشکلات اجتماعی کشور قابل حل خواهد بود؛ منتها باید درد را بپذیریم و به تجویزهای درمانگران به خوبی گوش کنیم. شاید طبیبی مسیحادم به کمک بیاید و دردها درمان شوند.
به تعبیر حضرت حافظ «طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک/ چو درد در تو نبیند که را دوا بکند»؛ بدین ترتیب، لازم است درد بیگفتوگویی و نقدناپذیری از سوی تکتک افراد جامعه در همه سطوح مسئول و غیرمسئول حس شود و همه به گفتههای طبیبان توجه کنند و به درمان بپردازند.
محصول پیشرو به دنبال فرصت مغتنمی پدید آمد که صاحب کتاب «جهان در گفتوگو» به ما بخشید، در این گفتوگو خانیکی درباره اهمیت گفتوگو در جوامع برای رسیدن به نیکبختی و توسعه و معرفت انسانی گفت و همچنین ضرورت پرداختن به آن از نگاه آموزههای قرآنی گفت. مشروح بخش نخست این گفتوگو را با هم میخوانیم و میبینیم:
ایکنا - وجود گفتوگو و به دنبال آن نقدپذیری اجتماعی چقدر اهمیت دارد؟
برای امکان و امتناع گفتوگو و نقد باید چند سطر را در نظر گرفت؛ سطر اول معرفتی است. فهم ما از گفتوگو یا نقد چیست؟ گفتوگو به معنای دعوت دیگری به مشارکت در خلق وضع جدیدی است یا به معنای اسقاط خصم؛ یعنی میخواهیم طرفی را که با ما دشمن است به سکوت وادار کنیم.
به لحاظ نظری اهمیت موضوع مشخص است؛ بنیاد و توسعه فرهنگ در انتخاب استوار است و این انتخاب مبتنی و متکی بر قدرت فهم درست و گزینشگری بوده که در نقد مستتر است. اگر بخواهیم هر فرهنگ زندهای را در طول تاریخ و امروز با توجه به تأثیراتی که انقلاب ارتباطات و شکلگیری جامعه شبکهای داشته است مطالعه کنیم، هر فرد و جامعهای در معرض جریان پرحجم اطلاعات و دانش قرار میگیرد و برای اینکه منفعل نباشد و بتواند از این ظرفیت و فرصت استفاده کند، باید قدرت گزینش و انتخاب داشته باشد و همین موضوع پایههای فرهنگ نقد و نقدپذیری را بنا میکند.
به عبارت دیگر تا فرد یا جامعهای بینایی و شنوایی خود را نسبت به پدیدههای جدید بالا نبرد و به خود اجازه ندهد که در یک دنیا فروبسته قرار گیرد، حتی یک گام به نقد و نقدپذیری نزدیک نشده است، اما بعد از این گزاره باید پرسید که چگونه میخواهد با این پدیده جدید و مقولات شتابنده و پردامنه مواجه شود؟ چطور میخواهد هاضمه خود را قوی کند؟ اینجاست که ما به ضرورت فرهنگ نقد میرسیم. البته به غیر از ضرورتی که امروز ناشی از تحولات فناورانه و ارتباطی است، باید به قدرت یا توان تاریخی این توانایی هم تأکید کنیم. آنچه در فرهنگ ایرانی و اسلامی به عنوان یک محرکه و امتیاز مطرح میشود این است که توانسته در مواجهه با فرهنگهای دیگر توان خود را بالا ببرد و ارتباط خود را افزایش و ارتقا دهد و با خود نیز انتقادی برخورد کند.
ایکنا - درباره جایگاه گفتوگو و فرهنگ نقد و نقدپذیری در اندیشه دینی توضیح دهید.
به عنوان کسی که همیشه کوشیدهام تا بر پایه باورهای دینی زندگی کنم، فهمی که دارم این است که قرآن کتاب مقدس ما بنای رسیدن به حکمت و تزکیه را شنیدن گفتههای متفاوت و بالا رفتن قدرت انتخاب میداند، مانند «بَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَه»؛ یعنی اول گفتهها را میشنوند و بعد تبعیت میکنند نه اینکه خودشان را مالک حقیقت میدانند.
وقتی یکی از ویژگیهای کسانی که دچار عذاب میشوند این است که قدرت شنیدن از آنها سلب میشود، طبیعتاً میتوان فهمید که به لحاظ معرفتشناسانه بنیاد دینداری بر گفتوگو، شنیدن و مداراست. تجربهای که ما در طول تاریخ داریم این است که شکوفایی تمدنی متعلق به دورههایی است که بیتالحکمهها و نهادهایی که امکان گفتوگو در آنها وجود داشت، ایجاد شده بودند.
یکی از ویژگیهای تاریخی که برای شیعه نقل شده این است که توانسته گفتههای منتقدان و مخالفان خود را به بعد منتقل کند و ترسی از مواجهه با نقد آرای خود نداشته است. به این اعتبار فهمی که من از دین دارم است که تحمل دیگری و مدارا اولین انگارههایی است که دینباوران و دینداران باید از خود ترسیم کنند و نشان دهند که قدرت شنیدن نظری غیر از نظر خود را دارند.
گفتوگو راه نقد دیگری است و در این مواجهه فرد تقویت میشود. تربیت دینی با تربیت گلخانهای تقویت نمیشود و قدرت اعتقادی و ایمانی یک فرد دیندار که همه تکیهاش بر منع، نفی و حذف دیگران باشد بالا نمیرود.
این فهم من از دین است و حتماً فهمهای متفاوتی با آن وجود دارد. منتها فکر میکنم هرچقدر پشتوانه گفتوگو و نقد مورد حمایت معرفتی و تجربی دین و دینداری قرار گیرد، به نفع دین هم است. دینی که منطق آن گفتوگوست با دینی که منطق آن ساکت کردن و پارازیت انداختن و پارازیتی کردن پیامهاست، طبیعتاً دامنه نفوذ اجتماعی و فرهنگی متفاوتی دارد.
ایکنا - گفتوگو مقدم بر نقد و نقدپذیری است یا برعکس؟
اگر بخواهیم مسئله را به لحاظ تجربی دنبال کنیم، گفتوگو، نقد و نقدپذیری لازم و ملزوم یکدیگر هستند؛ یعنی تا فهم انتقادی وجود نداشته باشد، نمیتوان از گفتوگو حرف زد و تا برای گفتوگو اعتبار و اصالتی قائل نباشیم، نقد شکل نمیگیرد.
ایکنا - گفتوگو نیازمند چه لوازمی است؟
گفتوگو از دغدغههای من بوده است و نیاز به مکان و زمان دارد. باید دید برای گفتوگو چه مکانها و زمانهایی را تعریف و ایجاد کردهایم؟ گفتوگو یک امر تزئینی نیست و منظور شبهگفتوگو نیست که وقتی چند نفر دور میز نشستند، بگوییم که تنوع آرا به وجود آمده است. در حوزه رسانه بارها نه تنها به ضرورت آزادی بیان بلکه به ضرورت آزادی پس از بیان اشاره شده است؛ این دو در امتداد یکدیگرند که میتوانند زمینه تضارب آرا را فراهم کنند.
یکسری عناصر مساعد بیان شد، اما باید عناصر نامساعد را هم در نظر گرفت، زیرا آنها میتوانند به فرهنگ نقد و گفتوگو آسیب بزنند. تمام منظومه فکری حافظ را در نظر بگیرید که پشتوانه کنشگری به اسم «رند» در زمانه خود شده است. وجه اجتماعی «رند» مثبت نبود، زیرا در تعریف امروزی شخصی هنجارشکن محسوب میشود، اما همین «رند» از جایی نقش مثبت پیدا میکند که به مقابلهکننده با ریا و فرهنگ ریایی تبدیل میشود؛ «در میخانه ببستند خدایا مپسند/ که در خانه تزویر و ریا بگشایند» ریا، نفاق و تظاهر بزرگترین تهدید برای یک جامعه مذهبی است که در فرهنگ دینی ما نیز وجود دارد.
ریا یعنی کسی در سطح و روی زمین به گونهای بازی میکند و در زیر پوست شهر به گونه دیگری و برای تأمین ارزشهای مادی و فردیت خود به چیزهایی که بنیانهای جامعه را تخریب میکند روی میآورد، مانند حذف دیگران، ناآزادی، بیعدالتی و تضعیف. فرهنگ نقد و گفتوگو به وجود بنیادهای قوی امنیت، عدالت و آزادی یعنی احساس امنیت، عدالت و آزادی نیاز دارد. این بنیادها باید آموزش داده شود و رسانه آنها را ترویج دهد و در جامعه بنیادهای مدنی تقویت شود تا جامعه توانایی شکل بگیرد و در سطح سیاسی نیز نهادهای حاکمیتی این بنیادها را درک کنند.
گفتوگو برای جامعه امروز ایران راهحلی برای حتی غلبه بر مشکلات اقتصادی، معیشتی، سیاسی، بینالمللی، اجتماعی، فرهنگی است، اما مسئله هم است، زیرا دشوار است و تضعیفکنندهها و موانع فرهنگی، اجتماعی و سیاسی آن کم نیست. گفتوگو و فرهنگ نقد و نقدپذیری هم راهحل و هم مسئله است. به این علت راهحل است که ظرفیتهای معنوی و توانمندی فردی و اجتماعی را بالا میبرد و به این دلیل مسئله است که هنوز سازوکارها، فرایندها و نهادهایی که از نقد استقبال کنند در رسانهها و نهادهای آموزشی، فرهنگی، علمی و سیاسی کم است. به همین دلیل نه تنها ضعف نقدپذیری در ایران صرفاً مربوط به طبقات پایین جامعه است، بلکه در بعضی زمینهها در این قشر بالاتر از سطوح آکادمیک، فرهنگی، هنری و سیاسی جامعه است.
ایکنا - نقطه مقابل گفتوگو چیست؟
از نظر ارتباطیها گفته میشود که وقتی گفتوگو نباشد دو حالت شکل میگیرد؛ بهترین حالت و کمخطرترین آن در کوتاهمدت «سکوت» است و حالت دوم که مخاطره بیشتری دارد «پارازیت» است. همانطور که تصویری میتواند برفکی باشد صحبت هم میتواند با پارازیت پخش شود و بر روی آن پارازیت انداخت. وقتی که نخواهیم صدای دیگری شنیده شود، آن صدا با پارازیت همراه میشود. خطر همین جاست؛ در صورت سکوت هر نظر قابل مشاهدهای، پنهان و غیرقابل مشاهده میشود. امروز در هر زمینهای مانند نشر کتاب، هنر و فرهنگ شاهد دو نوعِ مشاهدهپذیر و زیرزمینی آن هستیم؛ مثل موسیقی زیرزمینی، تئاتر زیرزمینی و نشر زیرزمینی. اگر اینها را از روی زمین پاک کنیم، به زیرزمین میروند که اتفاقاً تأثیرگذارتر میشوند.
ایکنا - با توجه به خلأ آموزش تفکر انتقادی در نظام تعلیم و تربیت، با نسلی مواجه هستیم که زبان انتقادی دارد و میکوشد تا گفتوگو کند حتی با زبان پرخاش. نظر شما درباره این گزاره چیست؟
فرهنگ انتقادی یا گفتوگویی تفاوتها را بالفعل میکند و به فضایی میآورد که طرفین به اینکه حرفشان شنیده میشود اعتماد میکنند. فرهنگ نقد یعنی دیده و شنیده شدن حرف و نظر دیگری و منتقل کردن آن به طرف مقابل. نقد به این معنا نیست که من از تمام آرا و داشتههای خودم دست برمیدارم و در برابر آرا و نظرات دیگری تسلیم میشوم، بلکه من نظر دیگری را میشنوم و نظر متفاوتم را بیان میکنم و گفتوگو در فرایند تبادل و تفاهم شکل میگیرد.
این دیگری را میتوان هر چیزی تعریف کرد؛ مثل نسل جدید و نسل قدیم. هیچ نسل جدیدی با نسل قدیم خود یکی نیست؛ مگر نسل ما با نسل پدران و مادرانمان کاملاً یکی بوده است؟ عوامل محرکه جدیدی به وجود آمده که این فاصلهها را بیشتر کرده است، منتها وقتی فاصله نسلی به یک رابطه مخاطرهآمیز تبدیل میشود، گفتوگو و نقد آسیب میپذیرد. باید حرف نسل جدید را فهمید که میگوید فرصتهای ابراز نظر و امکانهای برابری که بتواند مثل پدران و مادران خود از ظرفیتهای آموزشی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی استفاده کند محدود شده است.
وقتی نسل جدید حس کند که فرصتهای او به چنگ نسل دیگری آمده است، احساس تبعیض و نابرابری و به رسمیت شناخته نشدن میکند و به همین دلیل این رابطه به یک رابطه مخاطرهآمیز تبدیل میشود و آن وقت به جای اینکه نظر خود را با زبان و ابزارهای گفتوگو بیان کند، با خشم، عصیان و احساس محرومیت بیان میکند. اینجاست که انقطاعها، گسستها، شکافها و حتی خشمهای نه تنها نسلی بلکه سیاسی و اجتماعی هم قابل مشاهده است. نباید این موضوع را فقط بین دو نسل تعریف کنیم، کمااینکه وقتی به بررسی وضعیت اجتماعی، انتقادی و اعتراضی ایران نگاه میشود، این مسئله به شکافهای نسلی فروکاسته میشود که نسلی آمده که نسل زد است. منابع دریافت اطلاعات و آموزش او با منابع تأمین فراغتش متفاوت است و سبب شده تا اعتراضاتی در جامعه شکل بگیرد، در صورتی که مسئله فراتر از این است و نسلهای قدیم هم تحت تأثیر این عوامل تغییر کردهاند.
پیمایشی که در ایران در سطح ملی انجام گرفته نشان میدهد که تغییرات اجتماعی جامعه ایران را فردیتر کرده و به سمت غلبه ارزشهای مادی سوق داده است. اگر نهادهای سیاست، فرهنگ، آموزش، رسانه و... که کنترلکنندههای این گرایش هستند، نتوانند برای روی آوردن بیشتر به فردیت و ارزشهای مادی سازوکارهایی را بیندیشند، به طور طبیعی رابطه مخاطرهآمیزی پیشروی ماست.
در سطح معرفتی به نزدیکترین عواملی که به فرهنگ نقد و گفتوگو کمک میکند اشاره کردم مثل سطح مدارا، دیگرپذیری و جایگاهی که فرد برای خودش در هستی قائل است، نقشی که برای اخلاق قائل است، اخلاقی بودن و اخلاقی زیستن، اما در سطح بعد از سطح معرفتی به سطح نهادی میرسیم؛ منتقد یا متفاوت به میزانی حضور مییابد که احساس کند برای گفتن نظرش امنیت دارد و حمایت میشود و امکانات گفتوگو وجود دارد.
ادامه دارد...
گفتوگو از سجاد محمدیان
انتهای پیام
عاشورای سال ۶۱ هجری هم به دلیل نقدناپذیری و خلأ گفتوگو و فاصله از این اصل دینی رخ داد...
چقدر گفت وگوی خواندنی و دلنشینی بود. منتظر انتشار ادامهی گفت و گو هستیم.