13 جنایت بنی‌امیه در حادثه کربلا
کد خبر: 4165860
تاریخ انتشار : ۱۴ شهريور ۱۴۰۲ - ۰۹:۴۳
یادداشت

13 جنایت بنی‌امیه در حادثه کربلا

خوارزمی حنفی می‌نویسد: «کاروان حسینی را وارد شام کردند...» بی‌تردید این خاندان مصیبت‌دیده را با غل و زنجیر وارد شهری کردند که مردم آن بر اثر تبلیغات زهرآگین و دروغین معاویه بر ضد امیرالمؤمنین(ع) و خاندان پاکش، هیچ شناختی از اهل‌بیت پیامبر(ع) نداشتند. همین امر باعث شد تا شامیان با توهین و زخم زبان از کاروان امام‌حسین(ع) استقبال کنند.

محمدجعفر طبسیآیت‌الله محمدجعفر طبسی، استاد درس خارج حوزه علمیه، در یادداشتی به تشریح 13 جنایت بنی‌امیه در ماجرای کربلا پرداخته است.

بنی‌امیه هزار ماه حکومت ننگین داشتند. در این مدت تا توانستند دشمنی خود را نسبت به اهل‌بیت رسول خدا(ص) آشکار کردند. این شجره خبیثه ملعونه، چهار امام‌ معصوم؛ امام‌ حسن، امام‌ حسین، امام‌‌ سجاد و امام‌‌ باقر(علیهم السلام) را به شهادت رساندند و اوج دشمنی و کینه جاهلی خود را در سال(61ق) یعنی پنجاه سال بعد از رحلت پیامبر خدا(ص) به سیدالشهدا(ع) نشان دادند. این کینه و دشمنی در کانون شرارت یزیدبن معاویه‌بن ابی‌سفیان نمود پیدا کرد.

در این نوشتار کوتاه نیم‌نگاهی به برخی جنایات بنی‌امیه در به شهادت رساندن امام‌ حسین(ع) و حوادث پس از آن خواهیم داشت تا دنیا بیشتر به خباثت جریان سیاسی و فاسد اموی پی ببرد و بهانه‌ای برای بزک کردن این حزب جنایتکار نباشد.

1. بستن آب به روی امام‌ حسین(ع) و همراهان ایشان

یکی از اقدامات ناجوانمردانه و غیرانسانی بنی‌امیه که به دست لشکریان عمربن‌سعد انجام شد، بستن آب به روی کاروان حسینی در کربلا بود که از روز هفتم محرم شروع شد. امویان با تبلیغات دروغ این رفتار ضد انسانی را اقدامی تلافی‌جویانه در مقابل بستن آب بر روی خلیفه سوم عثمان‌بن عفان وانمود کردند. شیخ مفید(ره) می‌نویسد: «ابن‌زیاد به عمربن‌سعد نامه نوشت که میان امام‌ حسین(ع) و یارانش، و آب جدایی بیندازد و نباید قطره‌ای از آن بنوشند. همانگونه که قبلا این کار را نسبت به عثمان انجام دادند.»(الارشاد، ج2، ص86) این ادعای ابن‌زیاد تحریف بزرگ تاریخ است. واقعیت آن است که امیرالمؤمنین(ع) در زمان محاصره خانه عثمان، سعی کرد آب به آنها برساند تا آنجا که فرزندشان امام‌ حسن(ع) برای آب‌رسانی مجروح شدند.(البدایه و النهایه، ابن‌کثیر، ج7، ص187؛ الکامل فی التاریخ، ابن‌اثیر، ج3، ص87)

2. آغاز به جنگ لشکریان عمرسعد

بدون‌ تردید به گواهی تاریخِ جنگ‌های صدر اسلام، هیچ‌گاه در سیره رسول‌ خدا(ص) آغاز به جنگ مشاهده نمی‌شود. اما امویان در کربلا، بر خلاف آموزه‌های اسلام عمل کردند و خود آغازگر جنگ نابرابر شدند. واقدی تاریخ‌نگار مشهور می‌نویسد: «اولین کسی که به سوی لشکریان امام‌ حسین(ع) تیر پرتاب کرد، عمربن سعد بود.»(تذکرة‌الخواص، سبط ابن‌جوزی، ص227) در روز عاشورا وقتی مسلم‌‌بن عوسجه خواست به طرف شمر تیراندازی کند، امام‌ حسین(ع) او را منع کرد و فرمود: «تیراندازی نکن! من کراهت دارم از اینکه آغازگر جنگ باشم.»(الارشاد، مفید، ج2، ص11)

3. کشتن کودکان بی‌گناه

طبق اصول و قواعد نظامی دنیا، و دستور مؤکد اسلام، زنان و کودکان در جنگ مصونیت جانی دارند و مورد تعرض قرار نمی‌گیرند زیرا قدرت دفاع از خود ندارند. در حالی که بنی‌امیه این اصول مسلم را زیرپا گذاشتند. بیشتر سیره‌‌نویسان نوشته‌اند که لشکریان عمرسعد طفل شیرخوار امام‌ حسین(ع) را بی‌رحمانه به شهادت رساندند. شیخ‌مفید(ره) می‌نویسد: «امام‌ حسین(ع) کنار خیمه نشسته بود که طفل بسیار کوچکش به نام «عبدالله‌» را به او دادند. امام(ع) او را در دامان خود قرار داد. مردی از بنی‌اسد تیری به سویش پرتاب کرد و او را به شهادت رساند. امام(ع) آن طفل را برداشت و در کنار شهدا گذاشت.»(الارشاد، ج2، ص108؛ تاریخ‌طبری، ج3، ص332؛ انساب‌الاشراف، ج3، ص407؛ الاخبارالطوال، دینوری، ص258)

4. قتل ددمنشانه سیدالشهدا(ع)

خوارزمی حنفی(م568ق) می‌نویسد: «هفتاد و دو موضع از بدن امام‌ حسین(ع) مورد اصابت تیر قرار گرفت. تیرها از هر سو به طرف آن حضرت(ع) سرازیر می‌شد. امام(ع) مقداری ایستاد تا استراحتی کند. ناگهان سنگی به پیشانی او برخورد کرد. پیراهن خود را گرفت تا خون را از صورتش پاک کند که ناگاه تیری سه‌شعبه و مسموم به قلب آن حضرت اصابت کرد. دست مبارکش را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: «خداوندا! تو می‌دانی که آنان مردی را می‌کُشند که بر روی زمین فرزند پیامبری جز او نیست.» سپس امام‌ حسین(ع) تیر را از پشت خود در آوردند که خون همچون ناودان از وی جاری شد.»(مقتل‌الحسین، ج2، ص57)

5. نشستن شمر روی سینه امام‌ حسین(ع)

خوارزمی حنفی می‌نویسد: «شمر روی سینه حسین(ع) نشست و محاسن آن حضرت را گرفت و آماده کشتن شد. امام(ع) فرمود: «آیا مرا می‌کُشی و نمی‌دانی کیستم؟ گفت: خوب شما را می‌شناسم. مادرت فاطمه(س) و پدرت علی مرتضی(ع) و جدّت پیغمبر(ص) است. تو را می‌کُشم و باکی ندارم.» شمر آن حضرت را با دوازده ضربه شمشیر به شهادت رساند.»(مقتل‌الحسین(ع)، ج2، ص42)

6. تاختن اسبان بر بدن مطهر امام‌ حسین(ع)

ابن‌عساکر دمشقی شافعی(م571ق) می‌نویسد: «بدن امام‌ حسین(ع) شبیه بدن پیامبر(ص) بود.»(تاریخ مدینة‌دمشق، ج14،ص175) اما لشکریان بنی‌امیه در روز عاشورا این بدن پاک و بی‌جان را مورد هتک حرمت قرار دادند. سبط ابن‌جوزی حنفی(م654ق) در این باره می‌نویسد: «عبیدالله بن‌زیاد به عمرسعد نامه نوشت که اگر حسین(ع) تسلیم ما نشد، او را به قتل رسان و اسب بر بدنش بتازان و جسمش را قطعه قطعه کن!»(تذکرة‌الخواص، ص223) همچنین مرحوم سیدبن‌طاوس(م664ق) می‌نویسد: «عمر بن سعد در میان لشكرش فریاد زد: چه کسی داوطلب تازاندن اسب بر پيكر حسين است؟ ده نفر داوطلب شدند... و در زير سم اسبها استخوان‌های پشت و سينه امام(ع) را شکستند». (اللهوف، ص182)

7. آتش‌زدن خیمه‌ها

یکی دیگر از جنایات وحشیانه بنی‌امیه، به آتش‌کشیدن خیمه‌های خاندان مکرّم امام‌ حسین(ع) پس از شهادت آن حضرت در روز عاشوراست. ابن‌طاوس(ره) می‌نویسد: «سپس زنان از خیمه بیرون آورده شدند و در آن آتش شعله‌ور کردند...»(اللهوف، ص180)

8. غارت‌کردن خیمه‌ها

امویان پس از شهادت امام‌ حسین(ع) خیمه‌ها را به محاصره درآوردند. «شمر گفت: وارد خیمه‌ها شوید و آنها را غارت کنید. همه اشیاء را حتی با کشیدن گوشواره از گوش ام‌کلثوم  خواهر امام‌ حسین(ع)، به غارت بردند و گوش او را زخمی کردند.»(بحارالانوار،ج45،ص60) حمیدبن مسلم می‌گوید: «نزد علی‌بن الحسین(ع) آمدم. دیدم با حالت بیماری بر روی فرشی خوابیده، و شمر و همراهانش می‌گویند: باید او را به قتل برسانیم.» حمیدبن مسلم می‌گوید: «چرا کشتن بیمار؟ و همچنان از زین‌العابدین(ع) دفاع کردم.»(الارشاد، ج2، ص112ـ113)

9. فرستادن سرهای مقدّس سیدالشهدا(ع) و یاران به کوفه

عمرسعد پس از شهادت امام‌ حسین(ع) سر مطهّر آن حضرت را به کوفه فرستاد. دینوری(م282ق) می‌نویسد: «عمربن‌سعد سر حسین(ع) را در همان لحظه همراه خولی برای ابن‌زیاد فرستاد.» (الاخبارالطوال، ص259). همچنین می‌نویسد: «عمرسعد بعد از شهادت امام‌ حسین(ع) دو روز در کربلا بود. سپس دستور داد به لشکریان تا کوچ کنند. سرها ـ که هفتاد و دو سر بود‌ـ بر روی نیزه‌ها قرار گرفت.»(همان، ص259)

10. گرداندن سر مقدّس سیدالشهداء(ع) در کوفه

شیخ‌مفید(ره) می‌نویسد: «و چون روز ديگر شد عبيد اللَّه بن زياد سر حسين(ع) را فرستاد در تمام كوچه‌‏هاى كوفه و در ميان قبائل بگرداندند، و از زيد بن ارقم روايت شده كه گفت: آن سر مقدس را كه بر نيزه بود بر من عبور دادند و من در غرفه و بالاخانه خود نشسته بودم چون برابر من رسيد شنيدم كه اين آيه را مي‌خواند :«أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ... يعنى آيا پنداشتى كه (داستان) اصحاب كهف و رقيم از آيت‌هاى ما شگفت بودند!»(سوره كهف، آيه 9) پس بخدا از هراس موى تنم راست شده داد زدم: بخدا اى پسر رسول خدا (داستان) سر تو شگفت‏‌تر و حيرت‌انگيزتر است‏...»(الارشاد،ج2،ص117؛ مقتل‌الحسین(ع)، خوارزمی، ص187؛ بحارالانوار، مجلسی(ره)، ج45، ص121)

در اینجا این سؤال به ذهن هر آزاده‌ای خطور می‌کند که زیدبن ارقم صحابی پیامبر(ص) در آن لحظه‌های دردناک، در کوفه چه می‌کرده و چرا در کربلا به یاری سالار شهیدان(ع) نشتافته؟ مگر ندای هل من ناصر ینصرنی امام‌ حسین(ع) را نشنیده بود؟ و آیا نمی‌دانست آن حضرت در برابر حکومت طغیانگر امویان قیام کرده؟ به راستی در آن لحظات راست شدن موی تن، چه سودی دارد؟ واقعا چنین خواصی از صحابه رسول‌ خدا(ص) چه پاسخی در قیامت به پیشگاه عدل الهی خواهند داشت؟ و با چه رویی پیامبر(ص) را ملاقات خواهند کرد؟ مصیبت جانکاه‌تر این است که همین زیدبن‌ارقم روزی در کوفه کنار مجسمه شرارت ابن‌زیاد نشسته بود و دید که وقیحانه با چوب خیزران بر لب و دندان مطهّر امام‌ حسین(ع) می‌زد. گفته می‌شود زیدبن‌ارقم به این هتک حرمت اعتراض کرد.(الاخبارالطوال، ص259) می‌گوییم این صحابی با چه مجوزی در مجلس حاکم طغیانگر حضور پیدا کرد؟ آن هم در شرایطی که حکام جور اموی تلاش می‌کردند تا از شخصیت و حضور صحابه به نفع خود بهره‌برداری تبلیغاتی کنند؟ اعتراض زید‌بن‌ارقم چه نتیجه‌ای دارد؟ اگر زیدبن ارقم با حزب ننگین اموی زاویه دارد، چرا در کربلا همراه با دیگر یاران باوفای امام‌ حسین(ع) در برابر لشکریان ابن‌زیاد نجنگید؟ مگر فاصله کوفه تا کربلا چه اندازه است؟

11. به اسارت‌بردن خاندان سیدالشهدا(ع) به کوفه و شام

یکی دیگر از جنایات حکام اموی، به اسارت بردن اهل‌بیت امام‌ حسین(ع) با وضع رقت‌بار به کوفه و شام است. سیدبن‌طاووس می‌گوید: «عمربن‌سعد سپس اهل بيت امام حسين(ع) و بازماندگان شهيدان را، از كربلا به سوى كوفه روانه ساخت. بانوان شهيدان را، از كربلا به سوى كوفه‏ روانه ساخت. بانوان حرم را سوار بر شترانى كرد كه تنها پاره گليمى به پشتشان انداخته شده بود، و داراى محمل و سايبان نبودند، صورت‌هايشان باز بود، با اينكه آنها امانت‏‌هاى بهترين پيامبران، رسول اكرم(ص) بودند، آنان همچون اسيران ترك و روم در سخت‏‌ترين وضع و اندوه به سر مى‏‌بردند...»(اللهوف، ص142ـ143)

همچنین خوارزمی حنفی می‌نویسد: «کاروان حسینی را وارد شام کردند...»(مقتل‌الحسین(ع)، ج2، ص70) بی‌تردید این خاندان مصیبت‌دیده را در غل و زنجیر وارد شهری کردند که مردم آن بر اثر تبلیغات زهرآگین و دروغین معاویه بر ضدّ امیرالمؤمنین(ع) و خاندان پاکش، هیچ شناختی از اهل‌بیت پیامبر(ع) نداشتند. همین امر باعث شد تا شامیان با توهین و زخم زبان، کاروان امام‌حسین(ع) را استقبال کنند.

12. فرستادن سرهای مطهّر به مجلس یزید بن‌ معاویه

اگر آن روز که سر مقدّس سیدالشهدا(ع) در کوفه گردانده شد، مردم واکنش اعتراض‌آمیز نشان می‌دادند و اگر خواصی مانند زیدبن ارقم در مجلس ستمگری مانند ابن‌زیاد حضور پیدا نمی‌کرد، هیچ‌گاه بنی‌امیه جرأت نمی‌کردند چنین جنایت وقیحانه‌ای را در شام تکرار کنند. شیخ‌مفید(ره) می‌نویسد: «...عبيد اللَّه بن زياد پس از اينكه سر حسين(ع) را به شام فرستاد، دستور داد زنان و كودكان را آماده رفتن كنند، و دستور داد به گردن على بن الحسين(ع) غل و زنجیر زنند، سپس ايشان را به دنبال سرها با محفر بن ثعلبه عائذى و شمر بن ذى الجوشن روان كرد،...»(الارشاد، ج2، ص119)

13. اهانت وقیحانه به سر مقدس

ابن‌حجر هیتمی شافعی(م974ق) می‌نویسد: «هنگامی که سر مقدّس امام حسین(ع) را برای یزید آوردند، شامیان را جمع کرد و با خیزران به لب و دندان وی می‌زد و ابیاتی را می‌خواند که در کفر یزید صراحت دارد.»(الصواعق‌المحرقة، ص253)

 

انتهای پیام
captcha