به گزارش ایکنا، امیر احمدنژاد، عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان، شامگاه 14 آبان در نشست علمی «قرآن بهمثابه متن ادبی» به بازخوانی داستان حضرت موسی(ع) در سوره مبارکه قصص پرداخت که متن سخنان وی به شرح زیر است؛
انبیاء در جایی به نبوت مبعوث میشوند، ولی بعد از نبوت هم در مسیری میروند که از قبل میرفتند؛ یعنی اینطور نیست که ناگهان در یک مقطعی مسیر زندگی آنان عوض شود، بلکه این مسیر با نبوت تقویت میشود و ابزارهایی به دست میآورند تا بتوانند آن مسیر را سریعتر و بهتر بروند؛ مانند کسی که اهل مطالعه و تلاش علمی است و با خرید رایانه سرعت و دقتش بیشتر میشود. این تبیین از نبوت در قصه حضرت موسی(ع) در قرآن بیان شده است. بنابراین اگر پرسیده شود که چرا خداوند برخی را به نبوت برمیگزیند پاسخ این است که آنان از ابتدا در مسیر خدا حرکت کردند و در مقطعی نبوت آنان به تقویت مسیرشان کمک کرد. لذا در آیه 15 قصص فرمود: «وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَىٰ آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا ۚ وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ.» اینگونه به محسنین جزا میدهیم.
در ادامه داستان میخوانیم؛ موسی برای نجات جان آن شیعه و پیرو خود یکی از طرفداران فرعون را میکشد: «وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَىٰ حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَٰذَا مِنْ شِيعَتِهِ وَهَٰذَا مِنْ عَدُوِّهِ ۖ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَىٰ فَقَضَىٰ عَلَيْهِ ۖ قَالَ هَٰذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ ۖ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ» و به تعبیر قرآن از این اتفاق خیلی دچار خوف و ترس شد؛ «فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خَائِفًا يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ ۚ قَالَ لَهُ مُوسَىٰ إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِينٌ»؛ البته مفسران تأکید میکنند که این خوف طبیعی است، ولی تعبیر یترقب به دنبال خائفا نشان میدهد که خوف و ترس همراه با مراقبت شدید بوده است.
فردی از کاخ فرعون آمد و گفت موسی فرار کن زیرا دنبال تو میآیند: «وَجَاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعَىٰ قَالَ يَا مُوسَىٰ إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ» نکته جالب آیه این است که موسی حتی در کاخ فرعون هم طرفدارانی دارد که برای او جاسوسی میکنند؛ یعنی همینطور که در کف جامعه فعال است در کاخ هم پایگاه مردمی دارد که برای او خبر میآورند و حتی همسر فرعون جزء این افراد طرفدار اوست. پس اولین گام برای ایجاد محبوبیت، صداقت است و اینکه انسان خودش نباید دنبال محبوبیت ظاهری باشد. قرآن کریم در اینجا سازوکار نبوت و برجسته شدن یک انسان را بیان میکند؛ یعنی موسی(ع) با صداقت و نیکی و احسان توانست حتی در کاخ فرعون نفوذ کند؛ موسی این بار با ترس از طریق صحرای سینا که سرزمینی غیرقابل سکونت است به سمت مدین حرکت کرد؛ صحرای سینا بین غزه و مصر است و اسرائیلیها تلاش زیادی دارند تا مردم غزه را به اینجا بفرستند. «فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ ۖ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ.»
«وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْيَنَ قَالَ عَسَىٰ رَبِّي أَنْ يَهْدِيَنِي سَوَاءَ السَّبِيلِ»؛ وقتی موسی به سمت مدین متوجه شد(مدین محلی است که همه انبیاء به آن جا تعلق خاطر داشتند) قَالَ عَسَىٰ رَبِّي أَنْ يَهْدِيَنِي سَوَاءَ السَّبِيلِ؛ موسی(ع) خدا را در اینجا صدا زد در حالی که او هنوز در این زمان، پیامبر(ص) نبود ولی او آنقدر خدا را میشناسد که به نام رب و مربی و راهنما صدا زد نه یهوه و نشانه عمق ایمان و باور اوست. او راه دشواری را انتخاب کرده بود، ولی گفت من خیلی امیدوارم که خدا راه میانه یعنی سواء السبیل را به من نشان دهد؛ سواء السبیل در ظاهر یعنی راه کمخطر و کممسافت ولی در معنای باطنی یعنی سلوک و راه معتدل و میانه که مایه سعادت انسان و دور از افراط و تفریط است؛ یعنی مراد ظاهر آیه راه زمینی کم خطر است، ولی معنای باطنی و مجازی، هدایت معنوی هم هست.
داستانهای قرآنی در عین جذابیت، خلاصه بیان شده، زیرا اهداف را مدنظر قرار گرفته است. لذا اشاره به اینکه موسی چگونه غذا و آب تهیه میکرد ندارد البته در جایی که جزئیات در راستای اهداف است بیان فرموده است. در ادامه میخوانیم که موسی وارد آب مدین شد(ما اصلا اطلاع نداریم که در چه حالی وارد شد زیرا قرآن اشاره به خستگی یا تشنگی او ندارد و حتی طوری آیات بیان میشود که انسان احساس میکند او سر حال وارد مدین شده است) و دید گروهی از مردم در حال آبدادن هستند که باز در اینجا اشاره ندارد که آب به باغ میدهند یا به مردم و یا به گوسفندان ولی در آیات بعد از تعبیر رعاء میفهمیم که به گوسفندان آب میدهند؛ او دو خانم را دید که از این گروه و امت دوری میکنند. «وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَوَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَيْنِ تَذُودَانِ ۖ قَالَ مَا خَطْبُكُمَا ۖ قَالَتَا لَا نَسْقِي حَتَّىٰ يُصْدِرَ الرِّعَاءُ ۖ وَأَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ.»
به محض اینکه این دو نفر را دید فرمود قال خطبکما؛ خواسته شما چیست؟ خطبکما در اینجا انسان را به واژه خِطبه که خواستگاری است نزدیک میکند و این تعبیری جالب است. این آیه به ما نشان میدهد که انبیاء نسبت به حوادث اطراف خود حساس هستند و اگر بتوانند مشکلی را حل کنند سریع اقدام میکنند؛ یعنی موسی مانند دیگران بیتفاوت نیست که دو دختر با نهایت حیا و شرم مجبورند که مردم به گوسفندانشان آب دهند و بعد اینها بتوانند گوسفندانشان را سیراب کنند و این هم نشانه رویکرد اصلاحگرانه ایشان است.
«قَالَتَا لَا نَسْقِي حَتَّىٰ يُصْدِرَ الرِّعَاءُ ۖ وَأَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ»؛ ما گوسفندان را آب نمیدهیم تا این مردان بروند؛ در اینجا این دو دختر به انگیزه خود که دوری از نامحرمان است اشاره نکردند و موسی هم بدون معطلی به کمکشان رفت و گوسفندان را آب داد: «فَسَقَىٰ لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّىٰ إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ»؛ یعنی با فاصله اندکی بعد از آب دادن به سمت سایه رفت و گفت: «رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ»؛ اینجا از تعبیر رب استفاده کرد که نشانه نزدیک دانستن خود با خدا و خشوع و خضوع در برابر او است.
امام علی(ع) فرموده است که موسی از گرمای هوا و نداشتن غذا آنقدر بی حال و گرسنه شده بود که رفت در سایه افتاد و خطاب به خدا گفت که به خیر کوچکی نیاز دارم. وقتی این دعا را کرد یکی از دختران نزد او آمد؛ «فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَى اسْتِحْيَاءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا ۚ فَلَمَّا جَاءَهُ وَقَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفْ ۖ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ»؛ اینجا قرآن هیچ اشاره به سن و چهره این دختر نمیکند و فقط به راه رفتن با حیای او اشاره کرده است تا مخاطب تصور نکند که این دختر از ابتدا قصد جذب موسی را داشته است. استحیاء با حیا فاصله دارد و به معنای نهایت حیا و شرم مثبت است. در ادامه موسی نزد پدر دختر رفت و همه ماجرای خود را بازگو کرد و این نشان میدهد حضرت موسی(ع) با همه مراقبت و دقت در نزد این شیخ احساس امنیت و آرامش میکند؛ روایات این شیخ کبیر را حضرت شعیب مینامند و او هم به موسی میگوید نترس تو از قوم ظالم نجات یافتی. تعبیر قوم ظالم نشانه تایید حرکت موسی(ع) از سوی شعیب است. «فَلَمَّا جَاءَهُ وَقَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفْ ۖ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ.»
«قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ ۖ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ»؛ تعبیر اَبَت نشانه صمیمیت زیاد این دختر با پدر است؛ دختر درخواست کرد که او را استخدام کن چون او هم امین و هم قوی است؛ این نشانه هوش این دختر بوده که این دو صفت خوب را در موسی تشخیص داده است، در حالی که هنوز آشنایی چندانی با او ندارد. پدر به موسی میگوید من یکی از این دو دختر را به نکاح تو در میآورم؛ «قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ عَلَىٰ أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ ۖ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِنْدِكَ ۖ وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ ۚ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ»؛ شعیب بدون اینکه بگوید من تو را استخدام میکنم فرمود که میخواهم تو را به نکاح یکی از دختران دربیاورم و شرط آن این است که تو هشت سال برای من کار کنی و شاید بخواهی ده سال کار کنی، تصمیم با توست.
ده سال جای بحث دارد و تفاسیر بسیار در مورد آن حرف زدهاند؛ یعنی اول هشت سال را پیشنهاد کرد، ولی گفت اگر بخواهی ده سال هم باشی مشکلی نیست و ادامه داد که هدف من هم این نیست که تو به مشقت و سختی بیفتی و مرا از اهل صالحان خواهی یافت؛ این تعبیر خیلی شبیه پاسخ حضرت اسماعیل به حضرت ابراهیم(ع) در حین دعوت به ذبح است و نشان میدهد که انبیاء در این صفات نیک شبیه هستند و قرآن سازوکار نبوت را بیان میکند و اینکه حتی با اینکه نبوت تمام شده است، اما هر کسی جزء محسنین و نیکوکاران باشد پاداش او داده خواهد شد.