به گزارش ایکنا؛ حجتالاسلام «احمد قادری» از روحانیون مبلغ حوزه علمیه قم که از بهمنماه ۹۷ تا خرداد ۹۸ به تبلیغ در شهرهای «گویانیا» و «گوارانتا» در کشور برزیل پرداخته است، در یادداشتی نوشت: روشن است که انقلاب اسلامی ما در برهه و مقطع زمانیِ حساسی قرار گرفته و فضای مسمومِ رسانهایِ غرب، به اهمیت این موقعیت افزوده است.
یکی از حوزههایی که دشمن بیش از پیش روی آن سرمایهگذاری کرده، حوزه کودک و نوجوان است. خصوصا که ما چند سالِ کرونا را پشت سر گذاشتیم و با موبایلهایی که در اختیار کودکان قرار دادیم، عملا فرزندانمان را در گرداب فضای مجازی، رها کردیم. در اهمیت ضرورت ارتباطِ موثّر با نسل نوجوان، همین بس که امام امیرالمؤمنین علی(ع) در حدیثی فرمودند: «إِنَّما قَلبُ الحَدَثِ كَالأرضِ الخالِیَةِ: دل و قلب نوجوان، مثل زمین خالی است؛ هر بذری در آن بپاشید، این بذر به بار مینشیند».
امام راحل تاکید داشتند که کار را باید از کودکان آغاز کرد و میفرمودند: «امید من به شما دبستانیهاست» یا «بچهها را از ابتدا خوب بار بیاورید که دانشگاه دیر است». پس ضرورت توجه به نسل کودک و نوجوان، حقیقتی غیر قابل انکار است.
ایامی که در برزیل بودم، با توجه به تجربه چندین ساله در تدریس برای دانشآموزان، بسیاری از کودکانِ مسیحی را در برخورد اول، مستعد دریافت آموزههای دین یافتم. (همانگونه که این زمینه در فرزندان مسلمان ایرانی و غیر ایرانیِ خودمان نیز به راحتی قابل مشاهده است.) با این مقدمه، رسماَ یکی از فضاهایی که امکان تبلیغ موثّر در آن برای من به وجود آمد، مدارس ابتدایی و متوسطه شهر Guaranta do norte بود.
در یکی از روزهای میانیِ ماه مبارک رمضان که نزدیک به میلاد کریم اهلبیت امام حسن مجتبی(ع) بود، تعداد زیادی لوازمالتحریر، شکلات و بادکنک خریدم، لباس رسمی روحانیت به تن کردم و با هماهنگی قبلی، وارد مدرسه دانشآموزانِ بیسرپرست شدم. پس از ورود به مدرسه، مرا به یکی از کلاسها، راهنمایی کردند. بلافاصله پس از ورود، بچههایی را دیدم که به احترام ورود من، روی پا ایستادند و سپس با اشاره من، نشستند.
کلاس مَملو از دانشآموزانی بود که روی صندلیهای تکنفره و سفید رنگ خود نشسته بودند و با چشمانی خیره به عمامه، برای اولین بار، یک روحانی مسلمان را از نزدیک میدیدند.
البته تعدادی از دانشآموزان هم ایستاده بودند و مشخص بود که از کلاسهای دیگر برای حضور در کلاس «شیخ ایرانی» شرکت کرده بودند. به هر صورت با عبارت« Em nome de Allah, O Misericordioso, O Misericordiador یعنی: به نام خداوند بخشنده مهربان» کلاس را شروع کردم، بعد با گفتن سلام و اجرای مقدمهای شاد، خودم را معرفی کردم و به بچهها گفتم که امروز در کلاس بنا داریم هم داستان تعریف کنیم، هم گفتوگو کنیم، هم مسابقه داشته باشیم و هم جایزه بدهیم. بعد بادکنکهای زرد و سبز رنگی را که از قبل آماده کرده بودم به بچهها هدیه دادم.
یکی از مباحثی که من از بچهها پرسیدم این بود که نام چند نفر از پیامبران الهی را بگویید، که البته بچهها تقریبا درست جواب دادند. (اگر چه که بعضی از دانشآموزان، حواریون حضرت عیسی علیهالسلام را هم جزء پیامبران به حساب میآوردند) سؤال دیگری که مطرح کردم، آخرین پیامبر خدا بود که پرسیدم چه نام دارد؟ خُب با توجه به اعتقادات مسیحیان، طبیعتا هر کدام از بچهها که دست بلند میکردند تا جواب سؤال را بدهند، حضرت عیسی مسیح(ع) را به عنوان پیامبر خاتم معرفی میکردند که البته با واکنش منفی بنده مواجه میشدند.
بعد مجدداَ سؤال را تکرار کردم و دیدم که کسی داوطلب برای پاسخ نیست؛ حتی از چهره معلم کلاس هم که آنجا حضور داشت، مشخص بود که جواب سؤال را نمیداند.
اندکی صبر کردم و وقتی کاملا ناامید شدم که دانشآموزی جواب این سؤال را بداند، به یکباره دیدم که دختر بچهای دست بلند کرد و گفت: Eu sei یعنی من بلدم.
من با کمال تعجّب و البته ذوق زدگی، از او دعوت کردم تا کنار تابلوی کلاس بیاید. بعد گفتم شما نام آخرین پیامبر خدا را میدانی؟ گفت: Si یعنی بله. گفتم بگو. بدون درنگ گفت: profeta Maomé یعنی حضرت محمد(ص).
من که از خوشحالی واقعا سر از پا نمیشناختم، بلافاصله به بچهها گفتم: certo یعنی صحیح است Por favor, bata palmas para ele یعنی برای او دست بزنید و تشویقش کنید. بعد به او هدیه و کاردستی دادم و مجدداَ از او تشکّر کردم.
پس از پایان برنامه، با درخواست مدیر، روی صندلی نشستم و بچهها به صورت کاملا صمیمی و دوستانه، اطراف من حلقه زدند.
بچهها سؤالات مختلف و البته کودکانهای از من میپرسیدند؛ مثلا «اسم شما چیه؟»، «شما بچه هم دارید؟»، «از کدام کشور آمدید؟»، «مردم در کشور شما، چه غذایی میخورند؟»، «این کلاه چیه روی سر شماست؟»(منظورشون عمّامه بود) و ...، البته من هم با حوصله، سؤالاتی را که براساس ذهن کودکانهشان میپرسیدند، پاسخ میدادم.
به عنوان مثال در خصوص سوال آخر که پرسیدند، گفتم: همانطور که پدران روحانیِ مسیحی، لباس فرم مخصوص دارند، ما هم که مسلمان هستیم مثل پدر روحانی، لباس فرم مخصوص داریم.
خلاصه گپ و گفت دوستانه با بچههای برزیلی، بحمدالله برنامه خوب و به یادماندنیای شد. در آخر هم با بچهها، یک عکس یادگاری گرفتیم.
انتهای پیام