بررسی تاریخ هر ملتی از راه خواندن و دیدن با دقت و وسواس به همه عناصر آن صحنه یعنی صحنه پر اتفاق تاریخ آن کشور میگذرد؛ این دقت و وسواس کاری انسانی است. چراکه قضاوت درباره تاریخ فرهنگها و جوامع را نباید به دست غفلت، بیدقتی و خوانش چند متن رسمی و چند قرائت غیررسمی سپرد. مطالعه تاریخ همانقدر که محتاج خواندن درست متن اتفاقات است، نیازمند دیدن عمیق تصاویر آن نیز است. برای فهم درست انقلاب ملت شریف ایران باید در کوچه پس کوچههای تاریخ گذر کنیم. سراغ بزرگان تاریخساز کشورمان برویم، پای درس تاریخ و تاریخنگاران بنشینیم و همچنین سخن عکسها را که شاید عینیترین روایان مردمی صحنه انقلاب بودهاند را به خوبی ببینیم و بشنویم و احساس کنیم.
دهه فجر فرصت مبارک گفتوگوی تعاملی ایکنا با دو تن از پژوهشگران فرهنگی کشورمان شد. جعفر گلشنی روغنی، پژوهشگر تاریخنگاری ایران و نویسنده کتاب «درباره تاریخنگاری انقلاب اسلامی» و حنانه یعقوبی، پژوهشگر پژوهش هنر در کتابخانه تخصصی انقلاب اسلامی ایران میزبان ایکنا شدند. در این گفتوگو که به شیوهای متفاوت چشم و گوش ما درگیر درک انقلاب مردم وطنمان در سال 57 شد، پای سخن اتفاقات تلخ و شیرین آن روزهای سرزمین مادری نشستیم و همچنین تحلیل زیباییشناسی تصاویر توام از خشم و عشق مردم ایران برای انقلاب را تماشا کردیم و به نوعی مسافر زمان شدیم و به آن روزها رسیدیم.
گفتوگوی ایکنا با این دو کارشناس تاریخ و هنر، حول محورهایی چون ضرورت مراجعه و مطالعه تاریخ انقلاب، همچنین همنوایی و همکاری عالمانه عکسها برای رساندن صدای انقلاب به گوش مردم و... دنبال شد. بخش نخست این گفتوگو را با هم میخوانیم و میبینیم:
ایکنا_ در آغاز سخن لطفا درباره ضرورتهای تاریخنگاری و روایتهایی که از انقلاب باید برای مردم ساخت، بفرمایید؟
شاید نگاه من به تاریخ با خیلی از عزیزانی که این گفتوگو را میبینند و میخوانند و به تاریخ علاقهمند هستند، متفاوت باشد. من تاریخ را مثل یک هوای آزاد میبینم که برای تنفس با آن (تاریخ) ضرورت مستقیم و عاجل دارد. به هیچ وجه تاریخ را یک دانش نمیبینم که باید آن را کنار گذاشت و هر زمانی که دلمان خواست سراغ آن برویم و از آن استفاده کنیم. انسان امروز و مخصوصاً انسانی که در ایران زندگی میکند، اگر حواسش به تاریخ خودش نباشد، قطعا دیگران برای او، تاریخ روایت خواهند کرد، تاریخ میسازند و برای او تاریخ خواهند گفت و او نیز پذیرای آنان خواهد شد.
ما در تاریخ معاصرمان حداقل در این 40 - 50 سال اخیر، چند واقعه مهم داریم و به شدت نیازمند توجه و عنایت ویژه به آن هستیم، چون تاریخ ما هویت، افکار و احوالمان را میسازد، حتی در تصمیمگیریهایمان اثر دارد، خواسته یا ناخواسته و با توجه کامل یا بدون توجه کامل، یکی از وقایع بسیار مهم در تاریخ ایران، ماجرای انقلاب اسلامی سال 57 است، نگاه من به تاریخ به اینگونه است که هر آنچه از بخشهای مختلف زندگی انسان در بستر زمان و مکان در سال 57 زیسته یا قبل از سالهای 57 را تجربه کرده و در وقایعی که منجر به انقلاب اسلامی شده، حضور مستقیم داشته، جدی بوده یا حاشیهای بوده یا حتی از پیرامونی فراتر از آن بوده، خلاصه هر آنچه که بتوان داده برای این حضور پیدا کرد، به نظر من در تاریخ بسیار ارزشمند است و ما باید از آن استفاده کنیم و براساس این دادههای متنوع و متکثر تاریخ را روایت کنیم. تا قبل از این تصور بر این بود که تاریخ یعنی تاریخ سیاسی، تاریخ یعنی تاریخ نظامی، تاریخ جنگها، تاریخ حکما، تاریخ دولتمردان و.. ولی خوشبختانه تقریبا 100 سال گذشته، جمعی در فرانسه گردهم میآیند، چند نفر از مورخان و جغرافیدانان، ادیبان، علمای فاضل و.... یک مکتب تاریخنگاری به نام مکتب تاریخنگاری «آنال» را ایجاد میکنند. این مکتب روی ذهن و فکر انسانی که بعد از حضور اینها میخواست به تاریخ و به علوم انسانی به طور عمومی توجه کند به شدت مؤثر واقع شد. حرف این بود که تا چه زمان میخواهیم تاریخ سیاسی داشته باشیم؟ تا کی میخواهیم تاریخ نظامی داشته باشیم؟ تاریخ جنگها داشته باشیم؟ پس مردم کجا هستند؟ مردم هم در این تاریخ نقش اساسی داشتهاند. اگر فرمانروایی پیروز شده یقیناً عقبهای از مردم در غالب نقشهای متعدد مثل نقش نظامی، نقش اجتماعی، نقش فرهنگی، نقش اقتصادی و ... را احساس کرده است.
هر آنچه که از انسان در بستر و زمان به جا میماند میتواند ماده تاریخ ما شود، میتواند مادهای باشد برای نوشتن تاریخ؛چون محوریت ما در این نوع نگاه به تاریخ انسان است، انسان در بستر و زمان با چیزهای متعددی روبروست. بنابراین آثار متعددی میتواند به جای میگذارد، آثار قلمی، تصویری، شنیداری، اجتماعی، فرهنگی باشد.
بنابراین نوع نگاهها را به تاریخ، تاریخنویسی و تاریخنگاری کاملاً عوض کردند، متأسفانه باید گفت، در تاریخ یا در جامعه امروز ایران مخصوصا در عرصه آکادمیک کمتر به این موضوع توجه میشود و همچنان سیطره سنگین نگاه به تاریخ به صورت سنتی برقرار است و همانگونه مثل گذشته فکر میکنند و هنوز معتقدیم که اگر حرف از تاریخ نخواهیم بزنیم تاریخ سیاسی، تاریخ دولتها، تاریخ سقوطها، تاریخ فرازها و فرودها حکومتها، تاریخ جنگها، نظامیان، دولتمردان نظامی، سیاسی و به ذهن نمیرسد که این تاریخ اینقدر گسترده شده، اینقدر وسیع شده و نقشآفرینیها متعدد و متکثر داشته است که آن نگاه سنتی به تاریخ دیگر جواب نمیدهد. حاصل این کار چه شد؟ حاصل این نوع نگاه مکتب آنال این شد که امروز ما برای نوشتن هر واقعه تاریخی یا هر مفهومی یا هر پدیدهای یا هر گروه و قشر و به قول معروف طبقهای باید ابعاد مختلف ماجرا را ببینیم و گونههای مختلف و شاخههای مختلف عواملی که در آن واقعه حضور داشتند را مورد توجه قرار دهیم.
از سوی دیگر، وسعت دادههای ما بسیار فرار است، پیشتر تاریخنویسیها بر این صورت بود که تاریخنویس دربار مینوشت به رؤیت حاکم میرساند و به قول معروف دولتمردان تایید میکردند و این تاریخ نوشته و منتشر میشد و میگفتند مثلا تاریخ دوره قاجار، تاریخ دوره فتحعلیشاه و.. اما بعد از ماجرای انقلاب مشروطیت و بعد یک مقدار جلوتر آمدیم با آشنایی ایرانیان و مورخان و نویسندگان با مکتبهای تاریخنگاری غرب مخصوصا مکتب آنال نگاهها تغییر کرد و به این توجه کردیم که تاریخنویسی به همین سادگی که میگویند نیست و بسیار گسترده است.
هر آنچه که از انسان در بستر و زمان به جا میماند میتواند ماده تاریخ ما شود، میتواند مادهای باشد برای نوشتن تاریخ؛چون محوریت ما در این نوع نگاه به تاریخ انسان است، انسان در بستر و زمان با چیزهای متعددی روبروست. بنابراین آثار متعددی میتواند به جای میگذارد، آثار قلمی، تصویری، شنیداری، اجتماعی، فرهنگی باشد. در دنیای جدید با توجه به مکتب تاریخنگاری آنال تاریخنویسی یک حرفه بسیار سخت، پیچیده، تخصصی و فنی شده و متأسفانه در ایران ما اهتمام ویژهای به این موضوع نداریم و هر کسی به عنوان تاریخنویس وارد این عرصه میشود و تصورش بر این است که در حال نوشتن تاریخ است. در صورتی که روایتهایی که نوشته میشود «روایتهای ژورنالیستی»، دم دستی و تجربی است و جایگاهی به عنوان یک تاریخنویس ندارد.
در این فضا باید، یک نفر براساس دانش و فهمی که از تاریخ دارد و شنیدن صدای انسانی که در این دوره زندگی کرده از دادههای متعدد استفاده کند، یادداشتهایی که از انسانها به جا مانده، نشریات و روزنامههای که از آن زمانه به جا مانده، کتبی که به جا مانده، نسخ خطی که به جا مانده، ابنیه و سکهای که به جا مانده، تمبرهای که به جا مانده و اگر بخواهم در مفهوم جدید نگاه کنیم با توجه به اینکه انسان پست مدرن به شدت به عکس و تصویر روی آورده و انسان تصویری شده و حتی میخواهد با تصویر حرف میزند، در دنیای فضای مجازی عکس و تصویر پویا و ایستا هر دو تصویر ایستا عکس، تصویر پویا به قول معروف فیلم و برنامههای تصویری به شدت در تاریخنویسی مؤثر شده است.
نمیتوانیم تاریخ انقلاب اسلامی را بدون توجه به عکسها و فیلمها بنویسم، یک مثال کوچک عرض میکنم، 13 آبان 1357 وقتی که نیروهای نظامی وارد دانشگاه شدند و تعدادی کشته و زخمی شدند، دو روز بعد 15 آبان محمدرضا پهلوی اعلام کرد؛ «صدای انقلاب شما را شنیدم». وقتی شما این جمله را در متن میخوانید یک حس خیلی ساده به شما دست میدهد و میتواند یک متن تاریخی باشدو شما از آن استفاده کنید. اینکه محمدرضا پهلوی بالاخره سر تعظیم مقابل مردم فرود آورد و تسلیم شد ولی وقتی شما آن تصویر را میبینید، چهره محمدرضا یک چیز دیگر میگوید و یک چیز دیگری را گواه میدهد، اگر پشت صحنه آن هم از منابع متعدد و متکثر خوانده باشید، متوجه میشوید که کاملا محمدرضا متنی دارد میخواند که برای آن نوشتهاند و خودش با یک حالت ترس و لرز و آن شخصیتی که صاحب غرور بیحد و اندازهای است؛ این غرور شکسته شده و در آن چهره به طور کامل نمود دارد که این تصویر، فضا و اعتراف موقعی که شما در تصویر میبینید دادههایی به شما میدهد و هیچ وقت این دادهها را از متن نمیتوان به دست آورد. بنابراین تصویر محمدرضا پهلوی در هنگام خواندن آن نامه برای یک مورخ و تاریخنویس و برای کسی که میخواهد به تاریخ انقلاب توجه کند از جنبههای مختلف حتی برای کسانی که میخواهند به لحاظ مطالعات فرهنگی به انقلاب نگاه کنند بسیار دادههای اطلاعاتی ارزشمندی دارد.
ایکنا _ نقش عکس در جهان امروز چگونه است؟
در جهان مدرن عکس و تصویر به شدت نقشآفرین هستند و دادههای بسیار ارزشمندی را به مورخ میدهند. متاسفانه یا خوشبختانه باید بگوییم غرب بیش از چند دهه است که از دادههای تصویری در تاریخ نویسی استفاده میکند و برای اینکه هویت خود را بیان کند، تاریخ زمانه خود را معرفی کند و یک دوره از احوالاتش را برای همه و مردم خودش بیان کند از تصویر و عکس استفاده میکند و اگر میخواهد متنی تولید کند با توجه به آن دادهها حتی سراغ آن میرود چون عکسها و تصویرها لحظهها و صحنههایی را ضبط میکنند که هیچ نوشتهای نمیتواند آن را ضبط کند.
15 آبان 57 محمدرضا پهلوی اعلام کرد؛ «صدای انقلاب شما را شنیدم». وقتی شما این جمله را در متن میخوانید یک حس خیلی ساده به شما دست میدهد ولی وقتی تصویر محمدرضا را میبینید، نکات دیگری را درمییابید
منِ مورخ منِ پژوهشگر، منِ علاقهمند به تاریخ انقلاب ضرورت کامل دارد وقتی میخواهم تاریخ انقلاب را بنویسم به آن فکر کنم یا در مورد آن پژوهش کنم. حتما سراغ این عکسها بروم. با این مقدمه بیتعارف هنوز در ایران این اهمیت بین پژوهشگران و انقلاب پژوهان حس نشده و همچنان کتابهای متعدد و متنوع نوشته میشود، بدون اینکه سراغ تک عکسی رفته باشیم! بدون اینکه سراغ تصویری رفته باشیم و هنوز احساس میکنیم کار تاریخی یعنی کاری که براساس منابع مکتوب منتشر شده یا مثلا موجود در اسناد بایگانیها باشد که با برشماری نمونه شاهدها کاملاً متوجه میشویم که این روش و این نوع نگاه چقدر غلط و چقدر عقب افتاده است.
ایکنا _ خیلی ممنون از مقدمهای کاملی که فرمودید، اگر اجازه دهید ادامه بحث را درخصوص ضرورت استفاده از عکس برای آشنایی درست و روشن مردم با تاریخ با خانم یعقوبی که پژوهش مقطع دکتری خود را در زمینه تحلیل و بازخوانی زیباییشناسی عکسهای انقلاب 53 تا 57 ایران در دست انجام دارند، پی بگیریم. با توجه به یاری رسانی عکس در کنار متن در خدمت تاریخ، لطفا درباره این نقش و مدد فرهنگی و آنچه در پژوهشهای خود بدان رسیدهاید، توضیحاتی دهید.
موضوعی که من خیلی تمایل داشتم به آن بپردازم و در تورق کتابهای هنری و به ویژه عکاسی به ذهنم خطور کرد، تاریخ دهه 50 ایران بود، در این سالها واژهای به نام «انقلاب اسلامی» عنوان میشود و هنرش زیر بار این نام میرود. یعنی به هنر آن نگاه جدی نمیشود، اینکه چه اتفاقاتی افتاد که ما به انقلاب رسیدیم، خیلی مورد توجه واقع نمیشود. ما باید به خیلی از چیزها نگاه کنیم، به عکاسانی که در آن زمان حضور داشتند و کاری که من میخواستم انجام دهم بررسی عکسهای انقلاب اسلامی ایران از دید پست مدرن بود. شما گفتید که در چگونه با تماشای عکسها به یک حقیقت تاریخی برسیم، ولی در دوران پست مدرن حقیقتی وجود ندارد، آن چیزی که اهمیت دارد این است که هر کدام از ما یک واقعه را چطور خوانش میکنیم. آن چیزی که ما الان داریم اعلام میکنیم یک چیزی نیست که بگوییم براساس حقیقت است.
تا یک زمانی میگفتند عکسها خوب نیست، عکسها قابل خوانش نیست، چون عکسها فقط یک حقیقت را میگوید اما عکسها یک حقیقت را نمیگوید و تغییر میکند و همه چیز براساس تاریخ و براساس زمانه در حال تغییر است. عکسها به خوبی نشان میدهد که همه چیز در حال دگرگونی است. یعنی اگر که ما بیاییم عکسها را بدون هیچ گونه تجربه قبلی نگاهش کنیم، قاعدتا تاریخ را توانستیم به خوبی تا یک جایی نگاه کنیم.
آن نکتهای که اساتید ما در حوزه پژوهش هنر نوشتهاند این بود که عکسها خیلی کمک کننده بودند و آن دوران در خانوادههای ایرانی دوربین عکاسی خیلی وجود نداشت، مثلا در دهه 40 مبحث عکسهای خانوادگی را خیلی زیاد داشتیم و بعد مبحث عکسهای اجتماعی، در دهه 50 مسائل اجتماعی سیاسی خیلی زیاد شد، مطبوعات یک مقدار بیشتر در این مباحث فعالیت کردند و ما یک عکاس خیلی مهمی را در این دوران داشتیم، که در کنار همه اسامی دیگر باز هم همچنان اسم کاوه گلستان را به عنوان اولین عکاسی که در این حوزه خیلی فعالیت میکرد، میشنویم.
در دوران پست مدرن یک مبحث خیلی مهمی به نام «بدن» خیلی بسط پیدا میکند و ما در هنر معاصر هم این را میبینیم، هنر معاصر خیلی به کنش و واکنش میان هنرمند و مخاطب وابسته است، یعنی برای مثال شما اگر در گالریها هم ببینید هنرمند کاری میکند که شما ساکت نباشید، فقط تماشاگر نباشید، یا یک واکنشی نشان بدهید، براساس واکنش شما باز کنش داشته باشد. رفته رفته مشخص نشود که من از ابتدا شروع کردم که هنرمند هستم یا شما ابتدا شروع کردید. یعنی رابطه بین کنش و واکنش کاملا با هم متفاوت میشود. خیلی دوست داشتم روی مبحث بدنها در عکس نگاه کنم و ببینم که چه اتفاقی میافتد که برای مثال در خیابان انقلاب طرف شروع به شعار دادن میکند، عده دیگری با آن همراه میشوند. چی شده که یک دفعه همه یک حالت خیلی جسور به خودشان میگیرند و شروع به شعار دادن میکنند و از هیچ چیزی نمیترسند؟
عکسهای خلاقانه بسیار زیادی از دوران انقلاب 57 داریم؛ برای مثال عکسهایی که همه در حال دوندگی هستند و یک نفر یک دفعه دستش را به خون میزند و جلوی دوربین میگیرد و این نهایت خلاقیت است. یعنی سوژه عکاسی جلوی دوربین میآید و دیگر نه میترسد و نه خجالت میکشد و البته اثر دوربین را میشناسد و میداند که میتواند خبرساز و ماندگار شود.
تاریخ ما جدای از ما نیست، همزمان با کاوه گلستان، روزنامهها و مجلات فراوانی داشتیم که عکسهای انقلاب را منتشر میکردند. هنگامه گلستان کار عکاسی از حاشیهنشینان را دنبال میکند، بهمن جلالی نیز عکاسی میکرد، اما چیزی که خیلی اهمیت تاریخی دارد، نماز عید فطر سال 57 است که از آن تاریخ تا 22 بهمن عکاسان و گزارشگران اروپایی بسیاری برای عکاسی به ایران میآیند. جالب است این عکسها را که کنار هم بگذاریم، زاویه دید عکاسان اروپایی با ایرانیها خیلی متفاوت است، مثلا عکسهای «مریم زندی» در قاببندی با عکسهای کاوه گلستان متفاوت است، عکسهای کاوه گلستان متفاوت با اکبر ناظمی و کاملا آن پیشینهای که داشتند در قاببندیها دیده میشود، سوژهای که انتخاب میکنند، چیز دیگری که خیلی اهمیت دارد در دوران پست مدرن تکثر و عدم تمرکز است، در عکسهای دوران انقلاب به ویژه سال 57 ما این ویژگی را بسیار میبینیم.
جعفر گلشنی روغنی: در تکمیل حرف شما باید گفت، ما در واقعه تاریخی یا هر کاری که میخواهیم در مورد تاریخ و پژوهش انجام دهیم، میگویم هر چقدر تعداد راویان بالاتر باشد، میزان دسترسی پژوهش تاریخ به حقیقت نزدیکتر و بالاتر میرود فرض میکنیم مثلاً یک واقعه به نام انقلاب اسلامی رخ داده اگر از آن روز 13 آبان سه نفر روایت کرده باشند یک تعداد ما داده به دست میآوریم زمانی که 30 نفر روایت کرده باشند 30 تا داده به دست میآوریم و 30 تا داده متنوع انسانها در جایگاهی که قرار گرفتهاند واقعاً میتوانند نوع نگاهشان و نوع مجموعه فکری که دارند دانش، فهمی که دارند روی نوع روایتشان اثر بگذارد حالا این فضا را در عکس بیاوریم آقای ناظمی صحبتی که خانم دکتر کردند من اتفاقا آشنایی سالها خوشبختانه با آن صحبت کردم آقای ناظمی عکسهای شما با بقیه تفاوت دارد و برداشتی که داشتم خدمتشان گفتم و ایشان توضیح دادند و تکمیل کردند آقای ناظمی خبرنگار هیچ جایی نبودند یک انسانی بودند که در یک خانواداهای بزرگ شده بودند که علاقه به هنر بسیار موج میزد و ایشان قبل از انقلاب در اتریش و آلمان رفته بودند درس عکاسی خوانده بودند دو هفته قبل از ماجرای عید فطر 57 که سیزده شهریور بود به ایران برمیگردند تقریباً شروع به عکاسی میکنند بنابراین یک عکاسی که به لحاظ دانشی عکاسی را یاد گرفته ایران میآید و با یک مجموعه شرقی ایرانی اسلامی میآید وارد ماجرا میشود میگوید نه کارت خبرنگاری داشتم نه وابسته به هیچ روزنامهای بودم بنابراین خودم دوست داشتم چند تا دوربین عکاسی هم داشتم دوربین فیلمبرداری هم داشتم و احساس کردم که بنا به آن یافتههایی که داشتم دیگر نمیتوانم این حکومت را تحمل کنم یک فضای خفقان خیلی سختی برای من شده بودم.
آقای ناظمی میگفت که من از دل خود مردم بودم و داخل خود مردم رفتم و عکاسی کردم، اوایل مردم با یک نگاه خاصی به من نگاه میکردند و میترسیدند که مبادا از عوامل حکومتی باشم که میخواهم عکس بگیرم و بعد شناسایی کنم و بفرستم ساواک و دستگیر شوند، بعد کم کم به من اعتماد کردند.
یک انسان شرقی با دانش قاب بندی هنری و با شناخت کامل از عکاسی، دوربین و ...میان مردم عکاسی میکند و به موضوعاتی نگاه میکند که بسیاری از مردم که در راهپیماییها، تظاهرات و مجامع هستند مثل همانها به ماجرا نگاه میکند و عکاسی میکند. آقای ناظمی آن زمانی که عکاسی میکرد به فکر این نبود که عکاسی برای تاریخ این سرزمین کند، عکاسی برای ادبیات این سرزمین داشته باشد یا برای روزنامه نگاری این سرزمین عکاسی نمیکرد تا این صحنههای بدیع و تکرار نشدنی را ثبت و ماندگار کند و هیچ وقت هم فکر نمیکرد که یک روزی برسد 40، 35 سال بعد که مثلاً تعدادی از عکسهایش را چاپ کند و انشاء الله یک مجموعه 1500 تایی طی سالهای آینده از ایشان چاپ خواهد شد.
صرف نظر از اینکه نوع نگاه شرقی و غربی به مقوله انسان، زن، تظاهرات، اعتراض، راهپیمایی و... میتواند کاملا متفاوت باشد و حتی نگاهشان به حکومت پهلوی نیز در ثبت تصاویر متفاوت است. حسی که مریم زندی و اکبر ناظمی به عنوان انسان ایرانی به حکومت پهلوی دارند به هیچ وجه میشل ستبون، عکاس فرانسوی و دیگر عکاسان اروپایی ندارد. من در دادههای عکس از انقلاب خیلی نگاه کردم و این تفاوت را کاملا متوجه شدم. نوع نگاه شما در این فضای راهپیمایی بچههای چریک فدایی، 21 بهمنماه اعلام میکنند که از نیمه شب تقریبا سحرگاه به همافرها در نیروی هوایی حمله شده و آنها را به قتل رساندهاند به خاک و خون کشیدند و میآید خبر میدهد و بعد یک سری از بچههای چریک فدایی با موتور و اسلحه به سمت همافرها میروند که به آنها کمک کنند. اگر در عکسها به این بدنها نگاه کنید عدهای حرکت دست متفاوت دارند، عدهای فریاد میزنند و یک نفر دستش را به خون میزند و رو به دوربین میگیرد، چشمها و نگاهی که دارد، توجهی که جلب میکند و... خیلی مورد بحث است.
ایکنا _ لطفا یکی از روایتهای عکاسی شده از دوران انقلاب را که برای خودتان به عنوان یک پژوهشگر تاریخ انقلاب عجیب بوده است، برایمان بازگو کنید.
روزنامه کیهان در تاریخ 24 بهمن 57 که از 21 بهمن 57 روایت میکند، عکسی را از خیابانی در رشت منتشر می کند (اینکه عکاس چه کسی بوده مشخص نیست) که خیلی عجیب است. در این عکس 21 بهمن عدهای از مردم ساواکیهای شهر رشت را میگیرند و شاید به این دلیل که نمیخواستند اسلحه به دست بگیرند(بدون اسلحه) و به دلیل خشم و نفرت فراوان با داس به جان اینها میافتند، دست یک ساواکی را قطع میکنند و این دست را مقابل دوربین عکاسی به نمایش می گذارند. باید دید اینکه ما چه سیری را میگذارنیم که به این نفرت عجیب میرسیم که این اتفاقات میافتد جای خوانش و کنار همدیگر گذاشتن دارد یعنی اینکه چه کینهای بوده که عده ای به این حد از ستیزهجویی و این نفرتپراکنی رسیدهاند. در روزنامه اطلاعات میخواندم که بعد از 22 بهمن خیلی مردم مشتاق بودند که عکس از جنازههای سران حکومتی گرفته شود، صفحه اول روزنامه چاپ شود تا مردم آرام بگیرند، اینکه چه اتفاقی میافتد که انسان به این درجه از خشم میرسد یک اتفاق خیلی مهم و نیازمند بررسی فراوان است.
ادامه دارد..
گفتوگو از معصومه صبور
تصویر و تدوین حامد عبدلی
عکس طاهره بابایی
انتهای پیام