شهیدی که عاشق امام خمینی(ره) بود
کد خبر: 4209901
تاریخ انتشار : ۲۳ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۹:۱۰

شهیدی که عاشق امام خمینی(ره) بود

شهید «محمدحسین اوحدی» عاشق امام خمینی(ره) بود، همیشه رهنمودهای ایشان را سرلوحه کارهایش قرار می‌‎داد و معتقد بود آدم وقتی به چهره‌اش نگاه می‌کند، به زندگی‌اش فکر می‌کند و به سخنانش گوش می‌دهد گویی تلاوت آیه‌ای است که تزکیه‌بخش است و علم و حکمت می‌آموزد.

شهیدبه گزارش ایکنا از لرستان، شهید محمدحسین اوحدی از شهدای لرستانی است که در هفتم بهمن‌ماه سال 1337 در بروجرد به دنیا آمد و در دانشگاه تهران در رشته مهندسی عمران تحصیل می‌‎کرد که در 18 بهمن‌ماه سال 1361 در رقابیه به فیض شهادت نائل آمد. با نگاهی به کتاب «مرواریدهای کِیو» یادنامه شهدای دانشجوی استان لرستان ‏تألیف پروانه قبادی‌کیا به معرفی زندگی و شهادت این دانشجوی شهید می‌پردازیم.

خانواده‌اش او را «مسعود» صدا می‌زدند، مقاطع ابتدایی و راهنمایی را در شهر زادگاهش گذراند و پس از ورود به مقطع متوسطه این مقطع را نیز با موفقیت سپری کرد و وقتی 20 سال داشت از مبارزان انقلابی شهر بروجرد بود. مادرش می‌‎گوید: «می‌دیدم که او با بیل و کلنگ زمین اتاق خوابش را می‌کند و اعلامیه‌ها را در چاله‌ای پنهان می‌‎کرد.»

او حدود یک سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی با شرکت در آزمون سراسری دانشگاه‌ها توانست در رشته مهندسی عمران دانشگاه تهران پذیرفته شود، اما با اعتصابات دانشجویی علیه رژیم شاهنشاهی و به تعطیلی کشاندن دانشگاه‌ها، محمدحسین در سنگر مبارزات به پخش اعلامیه و توزیع و انتشار آنها می‎پرداخت. محمدحسین پس از پیروزی انقلاب اسلامی فعالیت‌هایش را در قالب کمک به امر جهاد سازندگی انجام داد و در امر راه‌سازی روستایی سخت مشغول کار و خدمت شد.

مادرش از آن روزها چنین تعریف می‌کند: «دست‌هایش از فرط کار پینه بسته بود، اما لبخند هیچ‌گاه از لبانش دور نمی‎شد و می‌‎گفت: «آن لقمه نانی که در کنار ریش‌سفیدان قد خمیده روستایی می‌‎خورم برایم لذت‌بخش‌تر از غذاهای رنگین است. از اسراف بدش می‌آمد روزی که چند نوع میوه را نزد مهمانان گذاشتم با لبخند و آرامش به من گفت: اگر مرا دوست داری با یک یا دو نوع میوه بیشتر پذیرایی نکن.»

شهید محمدحسین در تاریخ 15 شهریورماه سال 1360 در حالی که تقریباً 24 ساله بود ازدواج کرد. او در هنگام ازدواج چنین گفت: «به خدا می‌خواهم یک ازدواج خدایی کنم.» روز پنجشنبه که فردایش قرار بود مراسم عقدش برگزار شود، طبق معمول به بهشت شهدای بروجرد رفت نزدیک غروب بود بهشت شهدا خلوت شده بود محمدحسین حال عجیبی داشت، بی‌اختیار خودش را روی مزار یکی از دوستان شهیدش انداخت و با صدای بلند گریست.

روز بعد از عقد ازدواجش مقداری طلا و پول را که هدیه ازدواجشان بود، برداشت و آنها را نزد امام جمعه شهر برد تا برای کمک به جبهه‌ها فرستاده شود. او می‌خواست که هیچ کسی از این موضوع خبردار نشود، اما چند روز بعد این خبر از رادیو لرستان و در یکی از روزنامه‌های آن وقت منتشر شد. محمدحسین پس از آن گفت: «دوست نداشتم که کاری را به خاطر رضای خدا انجام داده‌ایم رویش تبلیغ بشود.»

شهید اوحدی عشق به جبهه را با هیچ چیز معاوضه نکرد

او چند روز پس از ازدواج به همراه دیگر برادرش راهی جبهه‌های نبرد شد؛ محمدحسین عاشق امام خمینی(ره) بود، همیشه رهنمودهای ایشان را سرلوحه کارهایش قرار می‎داد، چنان‌که او در نامه‌ای که از جبهه برای خانواده‌اش نوشت عشقش را به امام خمینی(ره) این‌گونه بیان نمود: «بابا و مامان عزیزم، همسر خوبم و خواهر مهربانم: خوب به چهره این پیر مجاهد بنگرید گویی همه آیات صبر، ایمان، استقامت، اخلاص و قرآن در یک آیه تجلی یافته و آن روح خدا خمینی است و آدم وقتی به چهره‌اش نگاه می‌کند، به زندگی‌اش فکر می‎کند و به سخنانش گوش می‌دهد گویی تلاوت آیه‌ای است که تزکیه‌بخش است و علم و حکمت می‌آموزد. گویی در خطوط چروکین چهره‌اش می‌توان تاریخ را دید کربلا و شهدایش و مظلومیتشان را و نیز مثل امروز جامعه، امام و امت مستضعف‌مان و رنج‌ها و سختی‌هایشان را گویی لب‌هایش آرام دارد برای خانواده‌های شهدا و یتیمان سخن می‌گوید و آنها را تسکین می‌دهد و نوید وصالشان می‌دهد و چشمان درخشنده‌اش گویی از طلوع صبح ظفر که نزدیک است، خبر می‌دهد.»

عشق به جبهه و حضور در کنار رزمندگان اسلام برایش با هیچ چیز دیگر قابل معاوضه نبود، بنابراین وقتی به جبهه رفت برای همسرش چنین نوشت: «همسر خوبم، تو خودت بهتر از من می‌دانی که ما قبل از اینکه با هم پیمان ببندیم با خدای خود پیمان بسته‌ایم و هنوز جمله‌ای را که روز ازدواجمان در اتاق زده بودیم، جلو چشمم است که رویش نوشته بودی: ارزش این ازدواج را نه پول و طلا، بلکه فریاد «الله اکبر» و «خمینی رهبر» رزمندگان جبهه‌ها تعیین می‌کنند.

شاید آمدن من به جبهه و شهادتم آزمایشی باشد از طرف خدا بر صبر و استقامت و وفاداری ما بر پیمان‌مان امیدوارم که بتوانی زینب‌وار پیام‌رسان خون من باشی، این خواست خدا بوده که عقد ما در این دنیا و عروسی‌مان در آخرت باشد.

امروز روزی است که شهادت به‌عنوان یک واقعیت معنوی و اسلامی در انقلاب ما جا افتاده و تثبیت شده ولی آنچه که امروز مهمتر و به مراتب مشکل‌تر از شهادت است و پُر ارزش‌تر، خودسازی و تزکیه نفس و مبارزه با هوای نفسانی و حُب نفس و دنیاست و امیدوارم که هر چه بیشتر خودت را به زینت تزکیه و خودسازی مجهز کنی که تداوم‌بخش راه شهیدان، انسان‌های خود ساخته و متقی‌اند.»

عملیاتی که محمدحسین در آن شرکت کرد، عملیات والفجر مقدماتی بود. این عملیات در 17 بهمن‌ماه سال 1361 در محورهای منطقه فکه و شرق استان العماره عراق با رمز «یا الله یا الله یا الله» و با هدف آزادسازی بخش دیگری از مناطق اشغالی میهن اسلامی و انهدام قوای دشمن بعثی صورت گرفت و محمدحسین هم که یکی از رزمندگان این عملیات بود، صبح هجدهم بهمن‌ماه سال 1361 به فیض عظمای شهادت نائل آمد.

در گزیده‌ای از وصیت‌نامه شهید محمدحسین اوحدی می‌خوانیم: «هر روز که می‌گذرد، توطئه‌های امپریالیست‌ها و صهیونیست‌ها و دشمنان انقلاب ابعاد تازه‌تری می‌یابد. گویی همه ابرقدرت‌ها و عمالشان مرگ خویش را در حیات انقلاب دیده‌اند که این‌گونه دیوانه‌وار به آن حمله می‌کنند.

در این میان آنچه که تداوم انقلاب را ممکن می‌‎کند، عزم و اراده و از خودگذشتگی ما و توکل‌مان بر خداست که او یاری‌کننده مستضعفان است.»

انتهای پیام
captcha