شهید مصطفی قاسمپور شهیدی از جنس لالههای پرپر شده اما نه در شلمچه و مجنون و نه در مرزهای ایران، بلکه در نبلوالازهرا و مرزهای مبارزه با تکفیریهای وابسته به استکبار است.
دی ماه سال ۹۴ بود که جوانی ۲۷ ساله به نام مصطفی قاسمپور به پیام مولای خود لبیک گفت تا علم دفاع از عترت نبی اکرم(ص) بر زمین نیفتد و حرامیان بار دیگر به خود جرات تعرض به آن را ندهند و مجنون عشق ولایت خود را اسیر بیابانهای شام کرد تا بار دیگر حرم عمه سادات ویران نشود.
شهید مصطفی قاسمپور شهید مدافع حرم در سال ۱۳۶۷ در روستای علیکندی ارومیه دیده به جهان گشود، آخرین فرزند خانواده به همراه سه برادر و دو خواهر بود.
ایکنای آذربایجانغربی با معصومه رضایی، مادر شهید مصطفی قاسمپور گفتوگو کرده که در ادامه میخوانیم:
اخلاق و رفتار فرزندم عالی و نمونه بود زیرا به لحاظ مهربانی، احترام به دیگران، محبت، کمک به دیگران و خوش خلقی زبانزد خاص و عام بود و تکالیف دینی از جمله نماز، روزه، حضور در مساجد ، فعالیتهای ورزشی و … را با توجه و سر وقت انجام میداد و کارهای تاسیاتی منزل از جمله لولهکشی، برق و … را آموخته و انجام میداد، در امور مختلف کمک حال پدرش بوده و در برابر اوامر پدرش فقط چشم میگفت.
رفتارهای او از مکتب اسلام و عشق به ولایت نشات گرفته و تربیت خانوادگی نیز موجب شکلگیری شخصیت والایش شده بود.
از سر کار که باز میگشت در مسجد به فعالیتهای اجتماعی و بسیج میپرداخت و همه اطرافیان را نیز به انجام چنین اموری تشویق وترغیب و به افراد کمک میکرد.
دو روز بود که از سفر کربلا بازگشته بودیم که یک روحانی و یک نظامی از طرف سپاه به خانه ما آمدند و بعد از کمی صحبت موقع پذیرایی حس و درد مبهمی در وجودم شکل گرفت وسینهام فشرده شد، به بیرون رفته و با خود گفتم که ای خدا گویی خانه خراب شدهام که دیدم آن دو نفر از خانه خارج شده و شهادت پسرم را تسلیت گفتند.
پسر من و همرزمانش در راه خانم زینب کبری(س) رفته و از جانشان گذشتند، ما شهید را از رفتن به سوریه منع میکردیم ولی میگفت: «اگر نرویم آتشی که در کشور سوریه به وجود آمده در ایران عزیزمان خواهد سوخت و وظیفه ما حفاظت از حریم اهلبیت(ع) و ناموس و کشورمان است»، با تمام نارضایتیها او را راهی کردیم چون ماموریت پسرم بود و باید آن را به نحو شایسته انجام و به اتمام میرساند.
مادران نقش بسیار مهمی در پرورش نسلهای انقلابی و ایثارگر و اشاعه فرهنگ ایثار و شهادت دارند و مادران شهدا که با تاسی و الگوپذیری از مکتب اسلام دلیرمردان و شیرزنانی تربیت کرده و برای کیان از خاک سرزمینمان تقدیم وطن کردند با صبور و بردباری، نصیحت افراد، دینداری، ولایتمداری، حیا، رعایت و تشویق به رعایت حجاب، روایتگری و کمک به افراد نیازمند و… در انتقال فرهنگ ایثار، از خودگذشتگی و شهادت به نسلهای آینده نقش بهسزایی دارند زیرا مادر اصلی ترین و تاثیرگذارترین فرد در خانواده بوده و رفتار آنها در آینده فرزندان منعکس میشود.
پدر و همسرم نیز انقلابی بود، انقلاب ما به راحتی بهدست نیامده ولی با به وجود آمدن بسیاری از ناهنجاریها در جامعه از جمله بیحجابی و کاهش شان و منزلت خانمها موجب ناراحتی من میشود، پسرم و امثال او برای حفظ حجاب، ناموس و انقلاب از جان گذشتند و فرزندم به تمام افراد خانواده، فامیل و دوست و آشنا رعایت حجاب، پیروی از ولایت، استواری در دینداری و احترام به دیگران را توصیه و تاکید میکرد ومن نیز همیشه سعی کردم فرزندانم را شیفته اسلام و ائمه اطهار(ع) پرورش دهم و خدا را شاکرم که فرزندان با حیا، با حجاب، پایبند به انقلاب و متدین به جامعه تحویل دادم و نوههایم نیز حاصل نربیت فرزندانم هستند که موجب سربلندی وافتخار من هستند.
مادران باید درک فرزندان، آموختن حفظ آبرو و حیا، حجاب، امربه معروف و نهی از منکر، پیروی از مکتب اسلام، دفاع از حق مظلومان، دشمنشناسی، تلاش برای پیشرفت کشور و پیروی از منویات مقام معظم رهبری را در تربیت فرزندان در نظر داشته باشند و به آنها عمل کنند زیرا اولاد از هرچه که میبینند الگو میپذیرند.
خانواده شهدا بعد از شهادت فرزندشان بیش از پیش به توجه نیاز دارند و دیدار با خانواده شهدا نیز موجب تسلی آنها شده که جامعه و مسئولان در ترویج آن نقش بسزایی دارند و از
مطالبات ما برگزاری مراسم یادبود در سالگرد شهادت فرزندم در تاریخ ۱۸ بهمن ماه در شان شخصیت و جایگاه شهید است.
خاطرهای که میتوانم بگویم این است که در روستای ما دو برادر شهید آرمیدهاند که قبر وسط آنها را مادرشان برای خود در نظر گرفته بود ولی مصطفی قبل از شهادتش سر مزار آن دو شهید و روی قبر خالی نشسته و بعد از نثار فاحته برای هر دو شهید عزیز به پسر عمویش گفته بود من به ماموریت میروم و اگر شهید شوم از مادرشان اجازه بگیرید و مرا در کنار شهدا به خاک بسپارید، که نشان از ارادت ویژه به شهدا و تسلیم بودن به مشیت الهی فرزندم است و امیدوارم تمام جوانان سرزمینمان نیز مانند شهدا پرورش یافته دین و ادامه دهنده آرمانهای امام و انقلاب باشند.
بعد از شهادت مصطفی به قدری ناراحتی و غصه بر من غلبه کرده بود که هر روز سر مزارش میرفتم بسیاری از افراد مرا از این کار منع میکردند و بعد از مدتی همسرم، دچار مشکلات کلیوی و قلبی ناشی از شدت غم و غصه شد که من در خواب دیدم طبق روال هر روز به مزار شهید میروم ولی سه بانو جلوی مرا گرفته و مانع ورود من به آرامگاه شدند و گفتند که با عزاداری، گریه و ناراحتی موجب اذیت و آزار شهید شدی، دیدم فرزندم سر مزار خود نشسته و بعد از کلی خواهش و قول بر گریه نکردنم مرا پیش او بردند به او گفتم که چرا به خانه نمیآیی؟ اینجا چه میکنی؟ گفت: «مگر خودت به من نگفته بودی به بزرگان خدمت کن؟ من هم در راه خدمت به بزرگان شهید شدم»، از آن موقع خداوند متعال صبر و تحمل به من عطا کرد و من نیز به مادر شهدا صبر و بردباری توصیه میکنم.
من همیشه با پسرم صحبت میکنم، سالانه در سالگرد شهادت مصطفی با برگزاری مراسم یا اهدای جیره خشک به نیازمندان یاد او را زنده نگه میدارم و با رفتن سر مزار و اقامه نماز با قلب و وجود خود با شهید ارتباط معنوی خود را حفظ میکنم.
انتهای پیام